تحقیقات نشان میدهد که تجربیات دوران کودکی میتوانند مسیرهای یافتنِ هدف ما را شکل بدهند.
نویسنده: مریم عبدالله
۳۰ دسامبر ۲۰۱۹، مجلهیِ نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: مهین شوروزدی
گروه علمی حکمت زندگی
بر اساس یک نظرسنجی که گالوپ از بیش از ۲۰۰۰ فارغالتحصیل دانشگاهی انجام داده است، ۸۰ درصد آنها معتقدند که داشتنِ هدفمندی (sense of purpose) در کار بسیار مهم است. بااینحال آنچه در عمل اتفاق میافتد این است که کمتر از نیمی از آنها موفق به برخورداری از چنین تجربهای میشوند.
تعجبآور نیست که جوانان به دنبال هدف باشند ـــ هرچه هدف بزرگتر و برجستهتر باشد نوجوانان بهروزی (well-being) و امیدواری بیشتری را تجربه میکنند. هدف یک مقصود ثابت و پایدار است که به رفتارِ شما جهت میدهد، حسی از معنا در زندگی به دست میدهد، و (بر اساس تعاریفِ برخی محققان) برای جهانِ فراتر از خود [یعنی جهانی که بزرگتر از دایرهیِ ایگوی شخص است] اهمیت دارد.
به طور کلی، ما هدف را چیزی میدانیم که افراد در اواخر سن نوجوانی و اوایل جوانی با کاوش در علایق و ارزشهای خود و راههای مختلفی که میتوانند به جهان کمک کنند، کشف میکنند. اما تحقیقات نشان میدهد که برخی از شالودههای هدف ممکن است در اوایل کودکی پیریزی شده و شکل بگیرند. تجربیات مثبت یا منفی کودکان ممکن است نقش مهمی در این که آیا آنها اصلاً هدفمند شوند یا خیر، بازی کنند.
برخی تحقیقات نشان میدهد که تجربیات منفی در اوایل زندگی میتواند تکوین و شکلگیری اهداف را حتی تا چند دهه بعد به تعویق بیندازد.
پاتریک هیلِ روانشناس و همکارانش بیش از ۳۸۰۰ بزرگسال سفیدپوست ۲۰ تا ۷۵ساله را مورد مطالعه قرار دادند. آنها انواع ناملایمات (adversity) تجربهشده در دوران کودکی ـــ از جمله تجربیات سوءاستفادهیِ عاطفی، آزار جسمی، وضعیت نامطلوب اجتماعیاقتصادی، آسیبهای ساختار خانواده (بهعنوانمثال، طلاق یا مرگ والدین) و آسیبهای سلامتی (بهعنوانمثال، سلامت جسمی یا عاطفیِ ضعیف اولیه) ـــ و همچنین هدفمندی آنها در بزرگسالی را بررسی کردند.
هیل و همکارانش دریافتند افرادی که ناملایمات بزرگتری را در دوران کودکی به یاد میآورند ـــ بهویژه مشکلات سلامتی بیشتر ـــ هدفمندی کمتری داشتند.
محققان مینویسند: «[البته] افرادی که مشکلات اولیه را تجربه میکنند، «محکوم» به هدفمندیِ کمتر در زندگی آیندهیِ خود نیستند. در عوض، بهتر است که ناملایمات اولیه بهعنوان یک عامل خطر بالقوه در نظر گرفته شود.»
با این حال، در مورد برخی افراد، دوران سختِ کودکی میتواند الهامبخشِ دنبالکردن یک مأموریت خاص در زندگی مانند مراقبت از بچهها یا از بین بردنِ فقر باشد. هیل و همکارانش چنین توضیح میدهند: «برخی افراد ممکن است با تأمل در این رویدادهای نامطلوب، وضوح بیشتری در جهتگیری زندگیِ خود به دست آورند.»
حتا تعارض (conflict) در روابط بین والدین و فرزندان میتواند بر هدفمندی در بزرگسالی تأثیر بگذارد.
مطالعهیِ دیگری اخیراً توسط هیل و همکارانش بر روی بیش از هزار کودک بین شش تا دوازدهساله و مادران و پدرانِ آنها انجام شد. محققان خانوادهها را تا زمانی که بچهها به بیستسالگی رسیدند دنبال کردند. آنها عمدتاً از خانوادههای سفیدپوست طبقهیِ کارگر بودند که در شمال غربی اقیانوس آرام ایالات متحده زندگی میکردند.
هنگامی که آنها در مقطع مدرسهیِ ابتدایی بودند، کودکان ـــ و همچنین مادران و پدرانشان ـــ پرسشنامههایی را دربارهیِ میزان تعارض، خشم، تفریح و سرگرمی در رابطهیِ والدین و فرزندانِ خود تکمیل کردند. در اوایل بزرگسالی، فرزندان پرسشنامههایی را برای اندازهگیریِ هدفمندی، رضایت از زندگی و استرس نیز تکمیل کردند.
نتایج حاکی از چه بود؟ فرزندانی که در اوایل دوران کودکی بیشتر با مادرشان درگیری داشتند ـــ بر اساس نظرات خودشان، نه والدینشان ـــ با صرفنظر از میزان استرس و رضایتشان از زندگی، در اوایل بزرگسالی هدفمندی کمتری داشتند.
هیل و همکارانش چنین توضیح میدهند: «درگیریهای مکرر انرژی و اشتیاق کودک را تحلیل میبرد و به نوبهیِ خود احتمالِ داشتنِ یک سبکِ زندگی فعال و متعهد را تضعیف میکند، در حالی که داشتنِ سبک زندگی فعال بهعنوان مسیر اصلیای نشان داده شده است که انسانها از طریق آن، آنچه زندگیشان را هدفمند میکند، مییابند.»
یک مطالعه که قبل از آن توسط هیل و همکارانش انجام شد نشان داد که چگونه یک جنبهیِ متفاوت از رابطهیِ والدین ــ کودک میتواند برای هدف مهم باشد.
آنها دو کیفیت را اندازه گرفتند: دلبستگی به والدین و تفرد ــ جدایی. دلبستگی به والدین به پیوند بین یک کودک و مراقبان اصلیِ او اشاره دارد که به گرمی و پاسخگویی آنها بستگی دارد و با جملاتی مانند «من معمولاً مشکلات و نگرانیهایم را با [مادر یا پدرم] در میان میگذارم» سنجیده میشود.
تفرد ــ جدایی یک فرایند هویتیابی است که در آن یک حس مستقل و پختگی (بلوغ) خود در دوران نوجوانی و جوانی شکل میگیرد. مشکلات مربوط به فرایند تفرد ــ جدایی با جملاتی مانند «من به اطرافیانم نیاز دارم تا احساس پوچی نکنم» اندازهگیری شد.
بیش از ۵۰۰ دانشجوی ۱۷ تا ۳۰ ساله، عمدتاً سفیدپوست، در مقطع کارشناسی در یک دانشگاه کانادایی، نظرسنجیهای آنلاین درباره رابطهیِ خود با والدینشان و همچنین دربارهیِ هدفمندی را پُر کردند.
به طور کلی، این مطالعه نشان داد که دانشآموزانی که هدفمندی بالاتری داشتند، دلبستگیهای ایمنتری به والدین خود داشتند و در فرایند تفرد ــ جدایی مشکلات کمتری داشتند. به نوبهیِ خود، آنها همچنین احساس تسلط و کنترل بیشتری داشتند ــ آنها فکر میکردند که آیندهیِ خود را خودشان رقم خواهند زد.
این یافتهها با مطالعهیِ دیگری مطابقت دارد که در آن مردانِ هدفمندتر آمادگیِ بیشتری برای به یاد آوردنِ زندگی در محیطهای مثبتتر در دوران کودکی را داشتند ـــ محیطهایی که شامل روابط مراقبتکننده بود و به آنها کمک کرد اعتماد، خودمختاری و ابتکار را در خود بپرورانند.
به گفتهیِ هیل و همکارانش، «داشتنِ هدفمندی میتواند به افراد در حال تبدیلشدن به بزرگسال، در فرایند تعریفِ خود، در عین حفظ روابط سازگار با والدین کمک کند.»
سایر تجربیات مثبت در دوران کودکی، از جمله، خاطرات اولیه در مورد زیباییِ طبیعت، ممکن است بعدها اهدافی را برای کودکان شکل دهد.
دو محقق، ریچیرو ایشیدا و ماساهیکو اوکادا، نزدیک به ۷۰ دانشجوی کالج در ژاپن را که بین ۱۸ تا ۳۵ سال سن داشتند، استخدام کردند. شرکتکنندگان پرسشنامههایی را درباره اهداف و تجربیات اولیهیِ زندگی و جوانیِ خود تکمیل کردند، از جمله سؤالات مرتبط با طبیعت مانند «آیا به یاد دارید احساساتی داشتهاید که با زیبایی طبیعت مرتبط است؟»
محققان دریافتند که دانشآموزان هدفمندتر، در اوایل کودکی و اوایل نوجوانی، خاطرات قویتری از زیبایی طبیعت دارند.
برای توضیحِ بیشتر این رابطه هنوز تحقیقات بیشتری مورد نیاز است. از آنجایی که هدف دست در دستِ احساس فروتنی (humility) است، احساسی که ممکن است هنگام حضور در طبیعت در ما پدید آید، چهبسا همین حسِ خویشتنِ کاهشیافته [(کاهش خودبزرگبینی بر اثر مواجهه با طبیعت)]، فضایی را برای کودکان ایجاد میکند که «با جنبهای از جهانِ فراتر از خود درگیر شوند» ـــ یعنی همان چیزی که بخشی بنیادین از هدف است.
در نهایت، به نظر میرسد که تجربیات دوران کودکی نهتنها بر روی این که کودکان با بزرگتر شدن اصلاً هدفی در زندگی برمیگزینند یا نه، تأثیر میگذارد، که این تجربیات میتواند بر نوع هدفی هم که جذب آن میشوند تأثیر بگذارد.
۹ نوجوان ۱۲ تا ۲۳ساله که هدفمندی استثناییای داشتند در مطالعهای توسط کندال کاتنبرانک شرکت کردند. تیم او در طول پنج سال در سه نوبت به مدت سه ساعت با آنها مصاحبه کرد.
برانک توضیح داد: بر اساس نمونههای مورد بررسی، اگر در اوایل زندگی بهویژه در دوران کودکی، آنها در زمینههایی درگیر نبودند، اهداف اصیل را در آن زمینهها کشف نمیکردند؛ بنابراین، بهعنوان والدین، معلمان و سایر بزرگسالانی که علاقهمند به پرورش اهداف عالی در میان جوانان هستند، مهم است که جوانان را در معرض طیف گستردهای از فعالیتها قرار دهیم.
بهعنوانمثال، یک جوان ۱۸ساله در این مطالعه عنوان کرد که اولین بار در سن ۵ سالگی پس از تجربهای با انجمن سرطان آمریکا، زمانی که برای یک فعالیت جمعآوری کمکِ مالی از طریق فروش گل نرگس در مرکز خرید داوطلب شد، به تحقیقات سرطان علاقهمند شد. یک جوان ۱۸ساله دیگر در این مطالعه که هدفش تعهد به ایجاد و ترویج موسیقی جاز بود، چنین گفت: «در ۹ سالگی وارد موسیقی شدم زیرا همسایهیِ دیواربهدیوارمان ... یک پیانو داشت و او به من یاد داد که چگونه پلنگ صورتی و گرین آستین و چیزهایی از این قبیل بنوازم.»
این نتایج مکمل مطالعهیِ دیگری توسط ایشیدا و اوکادا است که نشان میدهند بزرگسالانی که خاطرات قویتری از موفقیت و دریافت تمجید از والدین، معلمان، دوستان و همسایگان در دوران کودکی دارند، هدفمندی بیشتری دارند.
کودکان خردسال ممکن است بلافاصله متوجه نشوند که یک فعالیت خاص برای آنها بسیار مهم است. در عوض، تعهد آنها ممکن است بهتدریج در طول دورهیِ شرکت در فعالیت افزایش یابد، زیرا آنها نقاط قوت خود و راههایی را که میتوانند به بهتر شدنِ دنیا کمک کنند را کشف میکنند.
در مجموع، همهیِ این یافتهها نشان میدهند که تجربیات زیادی در دوران کودکی وجود دارد که میتواند چگونگی ایجاد هدفمندی را در نوجوانان و بزرگسالان شکل دهد. منابع اولیهیِ شخصی، مانند سلامتی خوب، ارتباطات اجتماعی قوی، و مشارکت مثبت در فعالیتها و دنیای طبیعی، از کودکان برای ایجاد اهداف معنادار زندگی حمایت میکنند. والدین میتوانند به فرزندان خود کمک کنند تا از همان ابتدا مسیرهایی را برای رسیدن به هدف شروع کنند تا از خلأ هدف بعد از فارغالتحصیلی که بسیاری از جوانان امروزی با آن مواجه اند اجتناب کنند.