مصاحبهای با پژوهشگری به نام مارک بِرِکِت، درمورد چگونگی بهبود هوش هیجانی در خود و فرزندانمان
نویسنده: جیل ساتی
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹، مجلهیِ نیکی بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: ف. محمدی
گروه علمی حکمت زندگی
بسیاری از ما این پیام را دریافت میکنیم که هیجاناتمان چیزهای خوبی نیستند. اگر عصبانی باشیم میگویند: «آرام باشید»؛ اگر غمگین باشیم میگویند: «به آن غلبه کنید». بنابراین، کارمان به سرکوبکردن یا نادیدهگرفتن هیجاناتمان میکشد، و این باعث میشود که احساس اصیلنبودن، بیانگیزگی، افسردگی، یا بد بودن کنیم.
طبق نظر مارک بِرِکِت، مؤسس مرکز هوش هیجانی دانشگاه ییل و نویسندهیِ کتاب جدید مجوزِ احساسکردن، سرکوبیِ هیجانات اشتباه بسیار بزرگی است. هیجانات ما راهنماهای مهمی برای چگونگی تجربهیِ ما از جهان اند، به ما کمک میکنند تصمیم بگیریم، روابطِ خوب برقرار کنیم، به رویاهامان تحقق بخشیم و بهروزی (well-being) را گسترش دهیم.
بِرکِت میگوید لازم است خودمان را به ابرازگری هیجانی بیشتر ترغیب کنیم ـــ نه کمتر ـــ و باید این کار را با آموزش مهارتهای هیجانی به افراد از سنین پایین شروع کنیم. به همین دلیل، بِرکت یک برنامهیِ مهارتسازی هیجانی را توسعه داده و آن را رولر[1] نامیده است. هدف این برنامه افزایش توانایی کودکان برای تشخیص هیجانات در خودشان و دیگران، فهم منشأ هیجاناتشان، نامگذاری دقیقتر هیجانات، ابراز هیجانات در بافتارهای مختلف، و تنظیم (یا مدیریت) مؤثرتر هیجانات است. تا به امروز، این برنامه در تقریبا ۲۰۰۰ مدرسه در سرتاسر ایالت متحده آموزش داده شده است و به کودکان کمک میکند تا توانایی یادگیریشان افزایش یابد، روابط برقرار کنند، و در زندگی موفق شوند.
الهامبخشِ بِرکت برای انجام این کار، رنج کودکیاش از تهدید و قلدری بود. کتاب او داستان زندگی خودش را تعریف میکند و در عین حال مقدمهای از علمِ رو به رشدِ هیجان ارائه میدهد و خوانندگان را تشویق به افزایش هوش هیجانیشان میکند. اخیراً با او در مورد کتابش و پیام آن صحبتی داشتهایم.
جیل ساتی: چرا هوش هیجانی اینقدر مهم است؟
مارک بِرِکِت: مطالعات بسیاری انجام دادهایم که نشان میدهند هوش هیجانی پیشبینیکنندهیِ دستآوردهای بسیار مهم زندگی است. افراد با هوش هیجانی بالاتر معمولاً سلامت روان بیشتری دارند، اضطراب و افسردگی کمتری دارند یا کمتر در زندگی دچار خستگی مفرط میشوند. آنها معمولاً در زندگی تصمیمهای بهتری میگیرند، ارتباطات باکیفیتتری برقرار میکنند، و از نظر تحصیلی و در محیط کار بهتر عمل میکنند. بنابراین فکر میکنم از شواهد کاملاً مشخص است که هوش هیجانی، پس از کنترل سایر متغیرهای ضد و نقیض ـــ مانند هوشبهر (IQ) و خصلتهای شخصیتی ـــ مجموعهای از مهارتهایی است که برای تحقق رؤیای افراد واقعاً اهمیت دارد.
جیل ساتی: در کتابتان، افراد را تشویق میکنید که به جای آنکه «قاضیِ هیجان» باشند «دانشمندِ هیجان» باشند، منظورتان از این حرف چیست؟
مارک بِرِکت: بسیاری از ما بر هیجانات خودمان و هیجانات دیگران سرپوش میگذاریم. ما اغلب در مورد چگونگی احساس افراد بر اساس حالات چهره و زبان بدن و رفتارشان بسیار سریع قضاوت میکنیم. دانشمندِ هیجان کسی است که سؤالات واقعاً خوبی میپرسد تا مطمئن شود که هم احساسات خودش هم احساسات افراد دیگر را فهم میکند. دانشمندِ هیجان دنبال درونمایهها میگردد و سعی میکند فهم کند که چه چیزی پشت رفتار افراد یا ناتوانی آنان در تنظیم هیجاناتشان است.
در برخی موارد، دانشمندِ هیجان دقیقتر میشود: از خود میپرسد: آیا این شخص احساس سرخوردگی میکند یا عصبانیت؟ آیا احساسی که از درونم میشنوم انتظار برآوردهنشده است یا احساس میکنم بیانصافی در حقم شده؟ دانشمندِ هیجان میتواند براساس سؤالاتی که میپرسد متوجه تفاوتهای ظریف و جزئی میان هیجانات شود، و این به او کمک میکند تا احساسات را دقیقتر نامگذاری کند و به نوبهیِ خود آنها را مؤثرتر تنظیم کند.
جیل ساتی: چرا در برنامهیِ رولر نامگذاری هیجانات آنقدر اهمیت دارد؟
مارک بِرِکت: اصطلاحی هست که افراد در محفل ما استفاده میکنند: اگر بتوانی نامی برایش پیدا کنی میتوانی رامش کنی. بنابراین دانستنِ این که شما دستخوش احساس غبطه یا غیرت اید و اینکه [با خودتان] صادق باشید که علت غبطه (چیزی را میخواهید که دیگری دارد) در مقایسه با غیرت (احساس تهدید در مورد از دست دادن احتمالی کسی که برایتان مهم است) چیست، واقعاً در پیدا کردن راهِ درستِ تنظیمِ مؤثرِ هیجان، بسیار حیاتی است. استراتژیی که من برای کمک به کودکی که دستخوش احساس غبطه است استفاده میکنم بسیار متفاوت است با استراتژیی که برای کمک به کودکی استفاده میکنم که دستخوش احساس غیرت/حسد است.
در کتابم مثالی از کودکیِ خودم آوردهام. زمانی که در مسابقهیِ کاراته برای گرفتن کمربند زرد رد شده بودم وقتی به خانه رفتم شروع کردم به جیغ و فریاد زدن سر مادرم. او به من گفت: «بس کن آنقدر عصبانی نباش برو تو اتاقت و تا زمانی که پدرت نیامده آن جا بمان». اما چیزی که او نمیدانست داستانِ پشت ماجرا بود. این که وقتی من داشتم بعد از رد شدن در مسابقه برای خانه آمدن آماده میشدم صرفا از شکست خودم سرخورده نبودم، بلکه در رختکن چند تا از بچهقلدرهای مدرسه داشتند من را دست میانداختند. آنها من را تهدید کردند و باعث شدند در مورد خودم احساس بدی داشته باشم. بنابراین من در واقع آمیزهای از احساس ترس و شرم داشتم، اما چون داشتم جیغ میزدم و فریاد میکشیدم به نظر میرسید که عصبانی ام.
چیزی که واقعاً احتیاج داشتم دلداری بود؛ کسی که کمکم کند که افکار منفیام را دگرگون کنم، و شاید حتی کسی که روز بعد در راه مدرسه کمی حمایتم کند، چون قلدرها من را تهدید به کتکزدن کرده بودند. در عوض، تنبیه شدم و گفتند که آرام باشم. بنابراین تا زمانی که واقعاً احساس فرزندتان را ندانید خیلی سخت است که بدانید باید چهطور به او کمک کنید.
جیل ساتی: چهطور تنظیم احساس (هیجان) از سرکوب احساس (هیجان) متمایز میشود؟
مارک بِرِکت: خوب، سرکوبکردن هم نوعی تنظیم است، اما ما میگوییم که کاملاً بیفایده است. استراتژیهای بسیاری ـــ چون فریادزدن، جیغزدن، بازداری، سرکوبکردن، سرزنشکردن، مصرف بیش از حد مواد، مصرف الکل و انکار ـــ هستند که افراد استفاده میکنند، اما این استراتژیها مفیدترین روش برای رسیدن به اهداف و سلامت و بهروزی نیستند.
پس استراتژیهای مؤثری وجود دارند که باید یاد بگیریم و جایگزین این روشهای بیفایده کنیم: گفتگوی درونی مثبت، بازاندیشی شناختی، کمک گرفتن از افرادی که ما را دوست دارند و برای ما مهم هستند. بخشی مهم از آموزش تنظیم هیجان، کمک به افراد برای ارزیابی مفیدبودن یا مفیدنبودن استراتژیهایی است که استفاده میکنند و سپس آموزش جایگزینکردن استراتژیهای بیفایده با استراتژیهای مفید است. استراتژیهای مفید باید به مرور زمان یادگرفته شوند، تمرین شوند، و در طی زمان اصلاح شوند.
جیل ساتی: از کجا میدانید که رویکرد شما رویکردی حساس به فرهنگ است و متناسب با بچههایی با پیشینهیِ اجتماعی- فرهنگی و نژادی متفاوت، است؟
مارک بِرِکت: اهمیت روشی که این مهارت را به کودکان آموزش میدهیم در این است که استراتژی درست و غلطی وجود ندارد. ما هرگز سعی نمیکنیم که به کودکی بگوییم که فقط یک روش خوب برای تنظیم احساساتش وجود دارد. ما سعی میکنیم به کودکان کمک کنیم تا استراتژیهایی را بیابند که براساس پیشینهیِ آنها، شخصیت و بافتار خانوادگیشان بهترین اثرگذاری را روی آنها داشته باشد. در این روش هرگز قضاوتی در مورد بهترین استراتژی نمیکنیم. این روش واقعاً به کودک کمک میکند تا آنچه را که بهترین تأثیر را رویش دارد پیدا کند.
برای مثال، در سیاتل در مدرسهای بودم که بچههایی از ۵۷ فرهنگ متفاوت در آنجا جمع شده بودند. در مهدکودکش اکثر بچهها میگفتند زمانی که احساس اندوه میکنند، در آغوش گرفتن میتواند استراتژی خوبی باشد، اما دختربچهای در آن کلاس بود که از خاورمیانه آمده بود و به دلیل دین و مذهبی که داشت نمیتوانست در آغوش گرفتن را بپذیرد. بنابراین میتوانیم آموزش دهیم که در آغوش گرفتن، برای برخی افراد مؤثر است و برای برخی دیگر مؤثر نیست، و افراد میتوانند استراتژیهای بسیاری را برای مدیریت اندوهشان انتخاب کنند. خوبی این روش این است که از همان سالهای اولیه، کودکان میبینند که در آنچه افراد نیاز دارند، هم تفاوتهای فردی و هم تفاوتهای فرهنگی وجود دارد. این موضوع نیز به همان اندازه که این استراتژی برای پشتیبانی از کودکان در مورد نیازهای هیجانیشان مفید است، اهمیت دارد.
جیل ساتی: چهطور برنامهای مثل «رولر» میتواند در تغییر محدودیتهای فرهنگی درمورد ابراز هیجانات درست تاثیر بگذارد؟ مثلا در مورد این که پسرها برای گریهکردن تنبیه میشوند و دخترها برای ابراز عصبانیت؟
مارک بِرِکت: دانشمندِ هیجان میگوید تمام هیجانات قابل پذیرش اند، تمام هیجانات منابع ارزشمندی از اطلاعات اند و هر کسی میتواند هیجاناتش را به روش خودش ابراز کند. زمانی که در مورد هیجانات یا استراتژیهای تنظیم هیجانات صحبت میکنیم، دوست نداریم حتی از کلمهیِ درست استفاده کنیم، زیرا این نوعی قضاوت است. دوست داریم بپرسیم آیا این استراتژی برای رسیدن بهروزی مفید است؟ آیا در برقراری رابطه مفیداست؟ آیا برای کسب موفقیت تحصیلی مفید است؟
والدین اولین کسانی هستند که فرزندانشان را اجتماعی میکنند. پدرها و مادرها با فرزندان مذکر و مونثشان متفاوت صحبت میکنند. اگر فرزندشان ترنس باشد میبینید که شرایط تا چه حد پیچیده میشود. بخشی از کاری که ما انجام میدهیم این است که والدین را آموزش دهیم که ایرادی ندارد اگر پسرهاشان گریه کنند و این به معنی ضعیفبودن آنها نیست. ایرادی ندارد اگر دخترهاشان هیجانات تند و منفی مثل عصبانیت را ابراز کنند و این به معنی بدطینتبودنِ آنها نیست. این حرفها کلیشههایی هستند که ما درجامعهمان ایجاد کردهایم و باید آنها را بشکنیم.
جیل ساتی: برای والدینی که میخواهند در این شرایط کنار فرزندانشان باشند اما متوجه میشوند که فرزندانشان به آنها اعتماد نمیکنند چه پیامی دارید؟
مارک بِرِکت: بخشی از کاری که آنها باید با این واقعیت انجام دهند این است که والدین باید مثل الگو عمل کنند. نمیتوانیم از بچههامان انتظار داشته باشیم که کاری را انجام دهند که خودمان نمیخواهیم انجامش دهیم. از روزی که آنها به دنیا میآیند به ما نگاه میکنند. به ما گوش میدهند و رفتار ما با خودشان را میبینند. اگر درخانوادههایی باشند که پدر و مادر از هم جدا شدهاند، شاهد اند که والدینشان چهطور با یکدیگر گفتوگو و همکاری میکنند. بسیار مهم است که والدین الگوی بچهها باشند و مهارتها و استراتژیهایی را که میخواهند بچههاشان استفاده کنند به آنها آموزش دهند.
اخیراً، پدری (پس از شنیدن سخنان من در جایی) به من گفت «شما زمانی که در مورد آسیب روانی کودکیتان و آن قلدرها صحبت میکنید بسیار آسیبپذیر به نظر میرسید. از من هم زور گیری کردهاند اما هرگز نمیخواهم پسرم در این مورد چیزی بداند» وقتی که از او پرسیدم چرا ، گفت: «چون پسرم فکر میکند من ضعیف هستم». خوب من گفتم که یک لحظه به این موضوع فکر کن. شما چه پیامی به فرزندت میدهی؟ اگر کسی از او هم زورگیری کند چه میشود؟ آیا فضایی ایجاد کردهای که او به راحتی ترسها و شرماش را ابراز کند؟ این حرف برای آن پدر تلنگری بود. اگر میتوانست درمورد تجربهیِ خودش به روشی اصیلتر با پسرش صحبت کند شاید میتوانست رابطهیِ مثبتتری با او داشته باشد.
جیل ساتی: در ایالت متحده و کشورهای دیگر در اطراف جهان از ترس و عصبانیت افراد به روشهای مختلفی برای پیشبردن برنامههای سیاسی و اجتماعی سوء استفاده میشود. فکر میکنید هوش هیجانی میتواند با این نوع سوء استفاده از هیجاناتمان مقابله کند؟
مارک بِرِکت: همیشه افراد عوامفریب وجود دارند. آنها چیزهایی مثل این خواهند گفت که «فکر میکنم شما در مورد این موضوع بسیار حساس هستید». زمانی که کسی چنین حرفی به شما میگوید به خودتان بستگی دارد که به عنوان دانشمندِ هیجان بلند صدایش بزنید و بگویید: «اشکالی ندارد که من در این مورد حساس باشم. زیرا شما به من دروغ گفتید یا وعدهایی در چند هفتهیِ گذشته داده بودید که به آن عمل نکردهاید».
استراتژیهایی که ما در «رولر» استفاده میکنیم به افراد کمک میکنند که ارزیابی کنند واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد ـــ تغییر سیر اتفاقات ـــ یا از دیدگاه متفاوتی دربارهیِ هیجاناتشان فکر کنند. نگاهکردن یا فکرکردن از دیدگاه یک نفر دیگر میتواند گاهی بسیار بسیار مفید باشد.... تا زمانی که نوعی دستکاری روانشناختی شود. باید یاد بگیرید که یک قدم به عقب بردارید و به خودتان بگویید اجازه بده این موضوع را از دیدگاه دانشمندِ هیجان ارزیابی کنم. و امیدوارم زمانی که این کار را انجام میدهید تصمیمهای آگاهانهتری بگیرید.
جیل ساتی: امیدوارید کتابتان چه تاثیری داشته باشد؟
مارک بِرِکت: این کتاب را به این دلیل نوشتم که معتقدم این اطلاعات برای همه ارزشمند است. درحالی که راهبرد ما نسبت به یادگیری اجتماعی و هیجانی، «رولر»، پیشرفت کرده است ـــ امسال ما ۵۰۰ مدرسه را آموزش دادهایم ـــ هنوز هزاران مدرسه و صدها میلیون نفر در سرتاسر ایالت متحده (تازه اگر کشورهای دیگر را ذکر نکنیم) به چیزهایی که من معتقدم واقعا اطلاعات مهمی اند دسترسی ندارند.
بنابراین امیدوارم که کتابم بتواند تا آنجا که ممکن است به افراد بیشتری برسد و به آنها کمک کند که چهطور دانشمندانِ هیجان شوند. با این روش آنها میتوانند افرادی سالمتر و خوشحالتر، والدینی، همسرانی و همکارانی بهتر باشند و میتوانند شهروندان متعهدی باشند که دنیا را جای بهتری میکنند.
[1] RULER: Recognize, Understand, Label, Express و Regulation گرفته شده از حروف اول کلمات
لینک این مقاله در سایت مجلهیِ نیکیِ بزرگتر:
https://greatergood.berkeley.edu/article/item/how_to_become_a_scientist_of_your_own_emotions