جین توئنیگِ روانشناس در کتاب جدید خود از پیمایشهای گستردهای استفاده میکند تا نیمرخی دقیق از ده ویژگی که نوجوانان امروزی را منحصربهفرد میکند و نیروهای فرهنگی آنها را شکل میدهد ترسیم کند
نویسنده: دیانا دیوچا
۲۰ اکتبر ۲۰۱۷، مجلهی نیکی بزرگتر
مترجم: دکتر حسن رضایی بحرآباد
گروه علمی حکمت زندگی
هر نسل از نوجوانان در هر دوره براساس رویدادهای اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی آن دوره شکل میگیرد. نوجوانان امروزی هم همینطور اند. و البته آنها اولین نسلی اند که زندگیشان توسط فنآوریِ تلفن همراه و رسانههای اجتماعی اشباع شده است.
جین توئنیگِ روانشناس در کتاب جدید خود از پیمایشهای گستردهای استفاده میکند تا نیمرخی دقیق از ده ویژگی که نوجوانان امروزی را منحصربهفرد میکند و نیروهای فرهنگیای که آن ویژگیها را شکل میدهد ترسیم کند. یافتههای او، به نوبهیِ خود، هشداردهنده، آموزنده، شگفتآور، و حاکی از بصیرت اند، و باعث می شوند کتاب او ( iGen: چرا کودکانِ همیشه آنلاینِ امروز با عصیانگریِ کمتر، رواداریِ بیشتر، و شادکامیِ کمتری رشد میکنند و اصلاً برای بزرگسالی آماده نیستند؟ و این برای بقیهیِ ما چه معنایی دارد؟) یک مطالعهیِ خواندنی مهم برای همهیِ کسانی باشد که به زندگی نوجوانان علاقهمند اند.
توئنیگ نسلی را که بین سال های ۱۹۹۵ و ۲۰۱۲ متولد شدهاند، «iGens» یا «نسلِ آی» مینامد؛ به دلیل استفادهیِ همه جانبهیِ آنها از آیفون، ارزشی که برای فردگرایی قائل اند، زمینهیِ اقتصادی آنها که سرشار از نابرابریِ درآمدی است، دسترسی بیشتر آنها به فرصتهای برابر، و ... .
وی با تجزیه و تحلیل چهار پیمایش فراگیر ملی در بین ۱۱ میلیون نوجوان از دههیِ ۱۹۶۰ تا امروز، ویژگیهای منحصربهفرد هر نسل را شناسایی کرد. این نظرسنجیها، که هر سال سؤالات مشابه و برخی از سؤالات جدید را از نوجوانان پرسیدهاند، امکان مقایسه بین Boomers ،Gen Xers ، Millennials و iGens (نامهایی که او برای هر نسل از دههیِ ۶۰ میلادی تاکنون گذاشته است ـــــــم.) را در سنینِ کاملا مشابه فراهم میکند. توئنیگ، علاوه بر شناسایی روندهای نسلی در این پیمایشها، استنباطش از نتایج این پیمایشها را با نظرسنجیهایی که خود کرده است، مصاحبههای عمیق با نوجوانان و یافتههای مطالعات تجربی کوچکتر نیز محک میزند. در اینجا فقط برخی از نتیجهگیریهای مطالعهیِ او را میآوریم:
توئینگ دریافت که رسانههای جدید نوجوانان را تنهاتر، مضطربتر و افسردهتر کرده و مهارتهای اجتماعی و حتی خواب آنها را متزلزل و دچار مشکل میکنند.
او مینویسد: نسلِ آی «با تلفنهای همراه بزرگ شده، یک صفحهیِ اینستاگرام قبل از شروع دبیرستان داشته است و هیچ زمانی قبل از اینترنت را به خاطر نمیآورد». آنها روزانه پنج تا شش ساعت را با پیامک، چت، بازی، گشتوگذار در وب، تماشای آنلاین، به اشتراک گذاری فیلم و معاشرت مجازی میگذرانند. همانطور که سایر صاحبنظران نیز گمانهزنی کردهاند، توئینگ تصریح میکند: بیش از دو ساعت [مشغولبودن به کارهای فوق] در روز، خطر ایجاد مشکلات روانی جدی را افزایش میدهد.
مبنای نتیجهگیری او این واقعیت است که افزایش مشکلات سلامت روان نوجوانان در سطح ملی، با افزایش نفوذ آیفون در بازار همزمان شده است (هر دو در حول و حوش سال ۲۰۱۲ روی دادهاند). اگرچه این تنها یک همبستگی آماری را نشان میدهد ولی تئوریهای رقیب (مانند فشارهای تحصیلی یا رکود اقتصادی بزرگ) نیز به نظر نمیرسد بتوانند توضیح بهتری برای مشکلات سلامت روان نوجوانان ارائه دهند. و، مطالعات تجربی دیگر نیز نشان میدهند که وقتی نوجوانان، به عنوان مثال، مدتی فیسبوک را رها کرده یا وقت خود را بدون گوشیشان در طبیعت میگذرانند، شادکامتر میشوند.
او مینویسد پیامدهای سلامت روان، در نوجوانانِ کمسنوسالتر، به طور ویژهای حاد است. این از نظر مراحل رشد، منطقی است؛ چرا که شروع بلوغ باعث ایجاد انبوهی از تغییرات در مغز میشود که موجب میگردد نوجوانان احساساتیتر و نسبت به دنیای اجتماعیشان حساستر شوند.
توئنیگ توضیح میدهد که استفاده از شبکههای اجتماعی به این معنا است که نوجوانان وقت کمتری را به صورت حضوری با دوستانشان میگذرانند. در عین حال، محتوای آنلاین در مورد چیزهایی مثل [منشأ] شادکامی، ظاهر [مطلوب] بدن و ... انتظارات غیرواقعی در آنها پدید میآورد، که موجب میشود که بیشتر احساس طردشدن به آنها دست دهد؛ احساسی که اکنون دانشمندان میدانند که اثراتی مشابه با اثرات درد جسمانی دارد. به خصوص دختران ممکن است بیشتر آسیب ببینند؛ چون آنها بیشتر از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، بیشتر از پسران احساس طردشدن میکنند و دو برابر بیشتر از آنها مورد آزار و اذیت اینترنتی قرار میگیرند. توئنیگ میگوید رسانههای اجتماعی در حال ایجاد «اپیدمی اضطراب و اندوه» هستند.
همچنین به نظر میرسد که این نسل نسبت به نسلهای قبل میل و رغبت کمتری برای بزرگشدن دارد. آنها به نسبت نسلهای قبل، سالهای بیشتری را با والدینشان به سر میبرند، روابط جنسی را به تعویق میاندازند و در گرفتن گواهینامهیِ رانندگی کاهلتر اند.
توئنیگ یک فرضیهیِ جذاب برای تبیین این مساله ارائه میدهد؛ فرضیهای که در علوم اجتماعی بسیار مشهور است اما به ندرت در خارج از محیطهای دانشگاهی مورد بحث قرار میگیرد؛ «تئوری تاریخچهیِ زندگی» استدلال میکند که اینکه نوجوانان چهقدر سریع رشد کنند به ادراک آنها از محیطشان بستگی دارد: وقتی محیط به صورت خصمانه و رقابتی درک شود، نوجوانان «استراتژی زندگی سریع» را در پیش میگیرند، به سرعت بزرگ میشوند، خانوادههای بزرگتر را زودتر تشکیل میدهند و بر بقا متمرکز میشوند. در مقابل، یک «استراتژی زندگیِ کُند» در محیطهای امنتر اتفاق میافتد و امکان سرمایهگذاری بیشتر در تعداد کمتری از کودکان را فراهم میکند (مثل زمان بیشتری برای آموزش فوتبال در پیشدبستانی و یادگیری ویولن در کودکستان).
توئنیگ میگوید: «نوجوانانِ گروههای مختلف قومی، جغرافیایی، و طبقاتی با سرعت آهستهتری رشد میكنند»؛ پدیدهای كه او نه از آن دفاع میکند و نه قضاوتی درباره آن دارد؛ اگرچه کارفرمایان و مدیران کالج از عدم آمادگی نوجوانان امروز برای بزرگسالی شکایت دارند. جولی لیتکات ــ هایمز در کتاب مشهورش، «چگونه یک بزرگسال تربیت کنیم؟» مینویسد دانشجویانی که وارد کالج میشوند بیش از حد مورد حمایت والدین بودهاند و در نتیجه جسارت کند و کاو ندارند، از اشتباهکردن هراس دارند، و قادر به دفاع و حمایت از خود نیستند.
توئنیگ خاطرنشان میشود که واقعیت پیچیدهتر از این حرفها است. با وجود اینکه نوجوانان امروزی منطقاً به پدر و مادر خود نزدیکتر از نسلهای قبلی اند، اما روند زندگی آنها نیز با نابرابری درآمد بیشتری نسبت به نسلهای قبلی شکل گرفته است، که امیدهای آنها برای آینده را از بین می برد. در مقایسه با نسلهای پیشین، «نسلِ آی» بر این باور اند که کنترل کمتری بر روند زندگی خود دارند. در عوض آنها فکر میکنند که این سیستم در حال حاضر بر علیه آنها دستکاری شده است. و این نتیجهگیری برای دورهای از زندگی [یعنی نوجوانی] که آدم باید در آن دوره تصویری خلاقانه از آیندهاش طراحی کند، یک نتیجهیِ دلسردکننده است.
این نسل بیش از نسلهای دیگر، در قبال تنوع و تکثر، در همهیِ انواع متعدد آن [از قبیل تنوع نژادی، قومی، جنسیتی، زبانی، فرهنگی، نقشهای اجتماعی، مهارتها، درآمد و ... ]، محترمانه رفتار میکند. به همین جهت، آنها بیشتر از تمام نسلهای قبل از خود از گفتار توهینآمیز اجتناب میکنند، و در عین حال به دلیل «شکنندهبودن»شان و نیازشان به «هشدارهای محتوایی» و «فضاهای امن» ریشخند میشوند. (هشدارهای محتوایی اعلانهایی است مبنی بر اینکه محتوای یک فیلم یا خبر یا عکس ممکن است برای برخی گروههای خاص ناراحتکننده باشد. فضای امن نیز فضایی است که در آن الفاظ رکیک و فحاشی وجود ندارد).
دانشمندان علوم اجتماعی در آینده در مورد دادهها و نتیجهگیریهای توئنیگ بیشتر بحث خواهند کرد. اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد ـــ که بیشتر آنها از نوع همبستگی اند ـــ اما در جایی احتمالاً یک حلقهیِ مفقوده وجود دارد. به عنوان مثال، «تئوری تاریخچهیِ زندگی» یک تبیین کلان مفید برای رشدِ آهستهتر نوجوانان است؛ اما من تعجب میکنم که چهگونه نابرابری در درآمد یا افزایش میزان وابستگیهای نامطمئن بین نوجوانان و والدین آنها در ایجاد این پدیده نقش دارد؟ همچنین توئنیگ ادعا میکند که دوران کودکی طولانیتر شده است، اما این مغایر با دادههایی است که سن آغاز بلوغ را نشان میدهند.
بنابراین باید دید چه چیزهایی را میتوان از تحلیل کلان و متفکرانهیِ توئینگ برداشت کرد؟ درسِ ضمنی این تحلیل برای والدین این است که ما به فرزندپروری ظریفتری نیاز داریم. ما میتوانیم به فرزندانمان نزدیک باشیم و در عینحال اعتماد به نفسشان را تقویت کنیم. ما میتوانیم به نوجوانانمان اجازه دهیم زمانی را با فناوریهای ارتباطی نوین بگذرانند، اما مطمئن شویم که اولویت همچنان بر روابط حضوری است. ما میتوانیم همدلی و احترام را یاد بگیریم و در عین حال بیاموزیم چگونه میتوان در بحثهای سخت با افرادی که با ما مخالف اند شرکت کرد. ما نباید از آموزش مهارتها برای بزرگسالی شانه خالی کنیم، در غیر این صورت، خطر پرورش کودکانِ آمادهنشده برای آینده را داریم. و ما می توانیم ـــ و باید ـــ به نوجوانان بیاموزیم که تبلیغاتی که برای رسانههای جدید میشود همیشه به نفع فروشنده اند اما لزوماً به نفع خریدار نیستند.
اما همه چیز به والدین برنمیگردد. تجزیه و تحلیل نسلی که توئنیگ ارائه میدهد به ما یادآوری میکند كه زندگی [هر نسل] با تغییرات تاریخی در فرهنگ، اقتصاد، و فناوری شکل گرفته است. بنابراین، اگر ما به عنوان یک جامعه واقعاً به خروجیهای انسانیِ آن اهمیت میدهیم، باید شرایطی که در آن نسل بعدی میتواند شکوفا شود را با دقت آمادهسازی کنیم.
ما نمیتوانیم فنآوریهایی را تبلیغ کنیم که باعث جذب دوپامین، توجه افراطی، و چسبیدن مردم به مانیتور شود و سپس تعجب کنیم که چرا آنها تنها هستند و صدمه میبینند. ما از یک طرف نمیتوانیم جنبشهای اجتماعیای را تقویت و ترویج کنیم که [عواطفی مثل] همدلی، احترام و مهربانی نسبت به دیگران را بهبود میبخشند و از آن طرف سرخورده شویم که چرا نوجوانان نسل جدید عاطفیتر و حساسترند. ما نمیتوانیم به سیاستمدارانی رای بدهیم که تحرک اجتماعیِ رو به بالا را متوقف میکنند و سپس تعجب کنیم که چرا نوجوانان انگیزه ندارند؟ جامعه، نوجوانان و والدین را به چالش و تکاپو میکشد تا پیشرفت کنند؛ اما آیا جامعه میتواند مسئولیت سخت تصمیمگیری را به عهده بگیرد و بهروزی نوجوانان را هم در نظر داشته باشد؟
خبر خوب این است که «نسلِ آی» نسبت به نسلهای قبلی، کمتر حسِ خودحقپنداری، خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذب دارند، و برای کارهای سخت آماده اند. آنها جهانشمولتر میاندیشند و نگران عدالت اجتماعی هستند. آنها به طور فزایندهای متکثر اند و از جانبداری متعصبانهیِ کمتری برخوردار اند. این بدان معنا است که آنها ممکن است سرانجام (درآینده) بر روی سیستمهای مشارکتجویانه، عدالت خواهانه، و برابریطلبانه بیشتر پافشاری کنند.
رسانههای اجتماعی احتمالاً در این انقلاب نقش خواهند داشت، به شرط اینکه قبل از آن بچههای ما را در اضطراب و افسردگی غرق نکرده باشند!
دربارهیِ نویسندهیِ این مقاله:
دایانا دیوچا دکترای تخصصی روانشناس رشد، استادیار بالینی در مرکز مطالعه کودک ییل و مرکز هوش هیجانی ییل و عضو هیئت مشاوره مرکز علمی نیکی بزرگتر است. وبلاگ وی developalscience.com است.
لینک این مقاله در مجلهیِ نیکی بزرگتر:
https://greatergood.berkeley.edu/article/item/how_teens_today_are_different_from_past_generations