گروه ما بحثانگیزترین و تأثیرگذارترین یافتههای منتشر شده در طول سال گذشته را بر میشمارد.
نویسنده: گروه نویسندگان
۱۷ دسامبر ۲۰۲۰، مجلهیِ نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: هستی حقدادیان
گروه علمی حکمت زندگی
در سال ۲۰۲۰، پژوهش در باب بهروزی (well-being) معنایی جدید پیدا کرد. همهگیری کووید-۱۹، با ایجاد یک بحران سلامت روانی، مردم گوشه و کنار جهان را تحت تأثیر قرار داد. در ایالات متحده، مردم آمریکا با قطبیت سیاسی شدید و بحث اصلاح نظام قضایی نژادپرستانه (اشاره به کشتهشدن جورج فلوید به دست یک مأمور پلیس ـــم.) مواجه شدند. بسیاری از ما جویای آن ایم که چهگونه میتوان به سمت آیندهای بهتر حرکت کرد.
با گذشت سال، برخی از محققین حوزهیِ بهروزی بسرعت توجه خود را به خودِ همهگیری معطوف کرده و با پیگیری احوالات افراد و آزمودن روشهای مختلف، درصدد کمک به ما برای بهتر پشت سر گذاشتنِ آن برآمدند. سایرین به تحقیق و پژوهش در خصوص اینکه چهطور میتوانیم با هم پیوند برقرار کنیم، بین تفاوتهامان پل بزنیم، و اجتماعات عادلانهتری ایجاد کنیم، ادامه دادند.
بینشهای برترِ همایشِ امسال، از مسائلِ اکنون میگوید؛ از راهکارهای عینی و ملموس در خصوص چهگونگی برقراری ارتباط با یک دوست گرفته تا حقایق بیشتر در مورد نحوهیِ واکنشِ جوامع به تنوع در طول زمان. همهیِ آنها در بحبوحهیِ قرنطینه، بیماری و تعارض، به نقاط قوت و راهحلها اشاره میکنند. بینشهای نهایی، پس از طرح نامزدهایی از بیش از ۳۰۰ محقق در شبکهیِ ما، توسط کارشناسانمان انتخاب شدند. امیدوار ایم که این بینشها به شما یادآوری کنند که همهیِ ما تا چه اندازه با یکدیگر در پیوند هستیم ـــ و شاید ذرهای امید برای شما به ارمغان بیاورند.
زمانی که برای یک زندگی خوب تلاش میکنیم، دقیقاً در طلب چه چیزی هستیم؟
از نظر بسیاری از افراد، «شادکامی» پاسخی ساده برای این پرسش است. به طور کلی، ما میخواهیم از زندگی رضایت داشته باشیم و حالات خوشآیند بیشتری نسبت به حالات ناخوشآیند تجربه کنیم. همچنین در تکاپوی معنا و هدف نیز هستیم ـــ یعنی این حس که ما اهمیت داریم، به جایی متعلق ایم، و درخدمت چیزی فراتر از خودمان هستیم.
تاکنون، علم روانشناسی روی این سه بُعد از بهروزی تمرکز داشته است که به اصطلاح «بُعد ارزشگذارانه» (رضایت از زندگیمان)، «بُعد لذتجویانه» (احساسات مثبت و منفی)، و « بُعد سعادتخواهانه» (معنا در زندگی) نامیده میشوند.
در حال حاضر، محققان به رهبری «شیگِهیرو اویشی» (Shigehiro Oishi) از دانشگاه ویرجینیا، بُعد دیگری از بهروزی را مطرح کردهاند که تاکنون به دقت مورد مطالعه قرار نگرفته است: غنای روانشناختی (psychological richness).
غنای روانشناختی شامل داشتن تجربههای تازه و جالبی است که کنجکاوی را ترغیب میکنند و یا تفکر ما را دگرگون میسازند. افرادِ دارای زندگیِ غنی از نظر روانشناختی، احساسات شدیدتری، اعم از مثبت و منفی، را تجربه میکنند و بیشتر پذیرای افکار و تجارب تازه و عدمقطعیت هستند. ممکن است آنها زندگی خارج از وطنشان را انتخاب کنند، در طلب شگفتی (awe) در طبیعت باشند یا مسائل ذهنی پیچیده کند و کاو کنند. بر خلاف آن، محققین دریافتهاند که زندگی شاد یا معنادار میتواند بیشتر تکراری و احتمالاً حتی کسلکننده باشد.
در مقالهیِ آنها، که در مجلهی «علم عاطفی»(Affective Science) منتشر شده است، محققان از مردم ۹ کشور خواستند که آزادانه از زندگی ایدهآلشان بنویسند. سپس، محققان از ایشان درخواست کردند که آن را تحلیل کنند: چهقدر شاد، معنادار، یا از نظر روانشناختی غنی بود؟ زندگی ایدهآلی که آنها مجسم کرده بودند نهتنها معمولاً بسیار شاد و معنادار بود، بلکه تا حدودی پرماجرا و هیجانانگیز، و به عبارت دیگر، به لحاظ روانشناختی غنی، هم بود.
زمانی که افراد وادار شدند از بین این سه نوع زندگی ایدهآل یکی را برگزینند، اغلب یک زندگی شاد یا معنادار را انتخاب کردند؛ اما ۷ تا ۱۷ درصد از افراد زندگی غنی به لحاظ روانشناختی را برگزیدند.
برای گشودن پنجرهای دیگر به یافتن بزرگترین آرزوهای مردم برای زندگیشان، محققان با مردم ایالات متحده و کره در مورد بزرگترین حسرتشان مصاحبه کردند. ۲۸% از آمریکاییها و ۳۵% از کرهایها اذعان کردند که اگر میتوانستند این حسرت را از بین ببرند، زندگیشان میتوانست از لحاظ روانی غنیتر (نه شادتر یا معنادارتر) باشد، و این نشان میدهد که غنای روانی هدف غالب در زندگی آنها است.
این مطالعات سرنخهایی در مورد یک ارزش کلیدی برای ما در اختیارمان قرار میدهد که ممکن است با تصورات رایج از شادکامی یا معنادار بودن مطابقت نداشته باشد؛ این ارزش کلیدی با تجربیات ماجراجویانه و پرهیجان ارتباط بیشتری دارد. پژوهشگران چنین اظهار کردند که جدی گرفتن غنای روانشناختی زندگی فهم ما را از بهروزی عمیقتر،گستردهتر، و ، بله، غنیتر میسازد.
چون همهگیری کرونا ما را از کسانی که دوستشان داریم جدا میکند، بسیاری از ما سعی داریم که از طریق پیامدادن، ایمیل و شبکههای اجتماعی ارتباط خود را حفظ کرده و حتا از این فرصت برای برقراری ارتباط مجدد با دوستانی که مدتها است که از آنها خبری نیست استفاده کنیم.
اما اگر هدف ما این است که احساس نزدیکی بیشتری به افراد داشته باشیم و از گفتوگوهامان لذت بیشتری ببریم، بر اساس مطالعهیِ جدیدی که در مجلهیِ روانشناسی آزمایشگاهی منتشر شده است، بهتر است تلفن را برداریم. به نظر میرسد چیز خاصی در شنیدن صدای دیگران وجود دارد که باعث ایجاد تعاملات اجتماعی رضایتبخشتر میشود.
در این پژوهش، شرکتکنندگان تصور کردند که با دوستی که حداقل طی دو سال گذشته با او در ارتباط نبودهاند گفتوگو کردهاند و دربارهیِ اینکه ارتباط برقرار کردن با تلفن در مقایسه با ایمیل چه حسی دارد پیشگوییهایی کردند.
پس از اینکه آنها به صورت تصادفی مأمور شدند تا با دوست قدیمیشان از راه تلفن یا ایمیل ارتباط برقرار کنند، در مورد این تجربه نوشتند. علیرغم اینکه بیشتر افراد فکر میکردند صحبتکردن با تلفن سختتر است، کسانی که با تلفن صحبت کرده بودند از این ارتباط خوشحالتر بودند، احساس نزدیکی بیشتری به طرف مقابل داشتند، و از کسانی که ایمیل داده بودند معذبتر نبودند ـــ حتا اگر پیشتر ترجیح داده بودند که ایمیل بدهند.
نویسندهیِ اصلیِ مقاله، آمیتا ومار، بیان میکند: «ما فکر میکنیم که صحبتکردن با دیگری معذبکننده است، اما مشخص شد که اینطور نیست. در عوض، افراد هنگامیکه با تلفن صحبت میکنند نسبت به زمانی که از طریق ایمیل ارتباط برقرار میکنند، به شکل قابل ملاحظهای پیوندهای محکمتری ایجاد میکنند.»
زمانی که پژوهشگران از شرکتکنندگان خواستند که تمرین مکالمه با غریبهها را از طریق تماس تصویری، تماس صوتی، یا پیامی نوشتاری انجام دهند، نتیجهیِ مشابهی به دست آمد. افرادی که از رسانههایی استفاده کردند که شامل صدا میشد، ارتباط رضایتبخشتری داشتند و نسبت به کسانیکه فقط پیام میدادند احساس نزدیکی بیشتری به آشنای جدیدشان میکردند.
چرا چنین است؟ احتمالاً به این دلیل که صدای ما دامنهیِ گستردهتری از عواطف را انتقال میدهد، به سایرین کمک میکند تا ما را بهتر بفهمند و احساس کنند که واقعاً ما را میشناسند. شنیدن صدای یک شخص همدلیِ ما با او را نیز افزایش میدهد ـــ در بعضی از موارد حتا بیشتر از تماس تصویری .
بنابراین، با وجود اینکه پیام دادن میتواند مفید باشد، اما بهترین راه برای بیشتر بهره بردن از معاشرت نیست. اگر ما به دنبال شادی و ارتباط بهتر هستیم باید زنگ بزنیم.
چهل سال پژوهش نشان داده است که درونگراها نسبت به برونگراها معمولاً احساسات مثبت پیاپی را کمتر تجربه میکنند. آیا این بدان معنا است که آنها محکوم به شادی کمتری نسبت به همتایان پرجنبوجوش و پرحرف خود هستند؟ نه لزوماً. در واقع، مقالهای در مجلهیِ روانشناسی آزمایشگاهیِ عمومی نشان میدهد که هرکسی میتواند برخی از مزایای برونگرایی را تجربه کند. تنها کاری که باید انجام دهید این است که مانند یک برونگرا رفتار کنید.
دو محقق «سنت مارگولیس» و «سونیا لیوبومیرسکی» از ۱۳۱ دانشآموز فارغالتحصیل نشده، اغلب آسیاییتبار و لاتینیتبار، خواستند که یک هفته مانند یک برونگرا و یک هفته مانند یک درونگرا رفتار کنند (یا بالعکس). رفتار کردن مانند یک برونگرا به این معنا است که شما پرحرف، جسور و هیجانی باشید، درحالیکه رفتار کردن مانند یک درونگرا به معنای محتاط، ساکت و تودار بودن است.
براساس نظرسنجیهایی که این دانشآموزان هرچند روز یک بار انجام میدادند، آنها طی هفتهیِ برونگرایی نسبت به هفتهیِ درونگرایی، احساسات مثبت بیشتری را تجربه کردند و احساس پیوند بیشتر با دیگران، شایستگی، خودمختاری و در «سَیَلان» (flow) بودن داشتند.
این امر هم در مورد درونگراها و هم درمورد برونگراها صدق میکرد (اگرچه در یک پژوهش قبلی که افراد به مدت یک هفته برونگرایانه عمل میکردند، درونگراها مزیت چندانی نداشتند). این رابطه حتی برای افرادی که میخواستند برونگراتر باشند و برای دانشآموزان لاتینتبار قویتر بود ـــ محققان حدس میزنند که این شاید به این دلیل باشد که برونگرایی در فرهنگ آنها ارزش بیشتری دارد.
به عنوان یک درونگرا، ممکن است به چنین مفهومی اعتراض کنید که برای شادتر بودن، گویا نباید خودتان باشید. اما محققان دید منعطفتری به شخصیت و رفتارها دارند. محققان دریافتهاند که شخصیت ما میتواند در طول زمان تغییر کند، و اینکه چهگونه درونگرایانه و برونگرایانه عمل میکنیم، میتواند هفته به هفته متفاوت باشد. علیرغم اینکه درونگراها معمولاً باور ندارند که رفتار کردن مانند یک برونگرا میتواند آنها را شادتر کند، این کار معمولاً آنها را شادتر میکند.
در حداقلترین حالت ممکن، [این مسئله] میتواند مورد آزمایش قرار بگیرد؛ همانطورکه ممکن است شما نوشتن یادداشت قدرشناسی (gratitude journaling) را امتحان کنید درحالیکه به طور طبیعی چندان قدرشناس نیستید. نیازی نیست که مجلسگرمکن باشید و یا کل اوقات فراغت خود را در زوم (Zoom) بگذرانید؛ فقط باید سعی کنید که احساسات خود را ابراز کنید و بیشتر با دیگران تعامل داشته باشید.
به هر حال، بسیاری از رفتارهای برونگرایانه شامل ارتباط با دیگران هستند و تحقیقات نشان میدهد که روابط یکی از بنیادیترین کلیدها برای شادکامی است.
این پیامی است که بسیاری از کودکان از سالهای ابتدایی دریافت میکنند: اگر میخواهید در زندگی موفق باشید باید به فکر خودتان باشید. اما در ماه ژانویه یک مقالهیِ منتشر شده در مجلهیِ علوم روانشناختی این باور مرسوم را به چالش کشید و نشان داد که اگر بچهها بدانند شخص دیگری به آنها اعتماد دارد، به احتمال زیاد به هدف میرسند.
در این مطالعه، محققان دو کودک پنج یا شش ساله را قبل از فرستادن به اتاقهای مختلف وادار به ملاقات و انجام یک تکلیف مشترک با هم کردند. سپس، پیش از ترک اتاق، محققان یک کلوچه در مقابل هرکدام از کودکان گذاشتند و به آنها گفتند که اگر بتوانند در برابر خوردن کلوچهیِ اول مقاومت کنند به آنها دو کلوچه خواهند داد. در برخی از موارد، به کودکان گفته شد که او و کودک دیگر نباید کلوچه را بخورند تا جایزهیِ بزرگتری بگیرند.
محققین دریافتند که علیرغم این که حساب کردن روی کودکِ دیگر به معنای شانس کمتر برای جایزه بود، اما کودکانی که همکاری میکردند تا جایزه را بگیرند، در مقایسه با آنهایی که تنها به خودشان فکر میکردند، میتوانستند مدت زمان بیشتری مقاومت کنند.
سباستین گروئنایزن، نویسندهیِ مشترک این مقاله میگوید: «در شرایطی که افراد متقابلاً به یکدیگر اعتماد دارند ممکن است تمایل بیشتری داشته باشند که در تمام انواع حوزههای اجتماعی بیشتر تلاش کنند.»
جالب است که کودکانیکه در این پژوهش شرکت کرده بودند از دو فرهنگ بسیار متفاوت، دموکراسی غربی آلمان و یک جامعهیِ کوچک کشاورزی کنیا، با ارزشهای مختلف در مورد استقلال و وابستگی متقابل آمده بودند. این نشان میدهد که همکاری، وقتی که به به تأخیر انداختن ارضاء امیال شخصی بیانجامد، چهبسا در سطح جهانی انگیزهبخش باشد.
با توجه به این که مقاومت در برابر وسوسه در بسیاری از موقعیتهای زندگی یک مهارت حیاتی است ـــ از خویشتنداری در مدرسه گرفته تا اجتناب از اعتیاد ـــ این یافتهها نشان میدهند که برای منفعت همگانی باید کودکان را تشویق کنیم تا بیشتر با هم همکاری کنند.
بسیاری از ما همدلی را یک واکنش خودکار میپنداریم، مانند چتر نجاتی که هنگامی که کسی در مضیقه است، به کار میافتد. یا آن را مانند یک مهارت در نظر میگیریم، مهارتی که میتوانیم با تمرینِ چهگونه فکر کردن یا عمیق گوش کردن تقویتش کنیم. اما یک مطالعهیِ جدید قطعهیِ گمشدهای از پازل همدلی را نشان میدهد: انگیزش. حتا زمانیکه توانایی احساس درد دیگران یا درک دیدگاه آنها را داریم، وقتی تمایل شدید [ یعنی انگیزش قوی] به آن کار داشته باشیم، به احتمال زیاد آن را به کار میگیریم.
این یافته امروزه در میان همهیِ شکافهای اجتماعی و سیاسی در ایالات متحده بسیار مهم است. این تحقیق، علاوه بر آموزش مهارتها به افراد برای رفع اختلافات، نشان میدهد که در وهلهیِ اول باید انگیزهیِ آنها را برای همدلیکردن تقویت کرد ـــ و برای این کار به چند روش اشاره میکند. اریکا وایس، روانشناس اجتماعی دانشگاه هاروارد و گروهش از دانشآموزان تازهوارد کالج خواستند که نامهای برای به چالش کشیدن دانشآموزان دبیرستانی بنویسند با این مضمون که همدلی چهقدر به نفع دانشآموزان دبیرستانی است ـــ یعنی، به عنوان مثال، همدلی به آنها کمک میکند تا با دیگران ارتباط برقرار کنند. وایس توضیح میدهد که «این فعالیت طراحی شد تا انگیزش خودِ نویسندگانِ نامه را تقویت کند. زمانیکه از یک شرکتکننده بخواهیم که جملهای را برای شخص دیگری تایید کند، [به دنبال نوشتنِ نامه] معمولاً خودش آن باورها را تایید میکند.»
پس از آنکه آنها نامهها را نوشتند، به نظر میرسید که دانشآموزان در تشخیص دادن هیجانات دیگران بهتر شدهاند. تا دو ماه بعد، زمانیکه از آنها خواسته شد هیجانات افراد حاضر در یک ویدیو را توصیف کنند، در مقایسه با گروه شاهد که نامههایی غیر مرتبط با همدلی نوشته بودند، دقت بالاتری را نشان دادند. بعضی حتا گزارش دادند که دوستان صمیمی بیشتری در کالج پیدا کردهاند، احتمالاً به علت شمِّ همدلیشان.
در همین راستا، امسال یکی از مطالعات دانشگاه تورنتو این یافته را تکرار کرد که همدلی ما به انگیزهیِ ما بستگی دارد و راههای دیگری برای تقویت همذاتپنداری ما با مردم را بررسی کرد.
نتایجی مانند این نشان میدهد که میتوانیم همدلیمان را با متمرکز شدن بر این که چه پاداشهایی به دنبال دارد، تشویق کنیم. وایس میگوید: «بسیاری از مردم همدلی را یک صفت ثابت تصور میکنند. اما باید گفت که هدف قرار دادنِ انگیزهها، تغییرات پایداری ایجاد میکند.»