مؤسسه‌ی حکمت زندگی
مؤسسه‌ی حکمت زندگی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

آن‌چه از دو غولِ روان‌شناسیِ ایجابی آموختیم

در سالی که گذشت، روان‌شناسی دو تَن از پیش‌گامانِ خود را از دست داد: میهای چیکسِنت‌میهای و اِد داینر. در این‌جا به ۱۰ اندیشه و بینشی که این دو روان‌شناس برای ما به جا گذاشتند اشاره میشود.

جیمز مِکانخی
۸ دسامبر ۲۰۲۱، مجله‌یِ نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی

مترجم: دکتر احسان بیک‌زاده
گروه علمی حکمت زندگی


در سال ۲۰۲۱ بسیاری از ما متحمل ضایعات هولناکی شدیم. در عرصه‌یِ روانشناسیِ ایجابی (positive psychology، روان‌شناسی مثبت‌نگر)، دو تن از تأثیرگذارترین دانشمندانِ خود را از دست دادیم: میهای چیکسِنت‌میهای و اِد داینر. به احترام آنها، مایل ام از کمکهایی که به فهم شکوفایی انسان کردند یاد کرده و قدرشناسی کنم.

چیکسِنت‌میهای (Mihaly Csikszentmihalyi) در سال ۱۹۳۴ در جایی که امروزه مجارستان است به دنیا آمد. او کنج‌کاو و متکی‌به‌خود بزرگ شد، اما دنیایش با شروع جنگ جهانی دوم و بیثباتیهایی که به دنبال داشت تغییر کرد. در جوانی، پس از حضور یافتن در یک سخن‌رانیِ کارل یونگ عازم ایالات متحده شد و در نهایت در دانشگاه شیکاگو جای گرفت و در صددِ این برآمد که فهم کند که چرا اشخاص این‌چنین اند که شاهد ایم.

به عنوان یک دانش‌جو در دانشگاهِ تحصیلات تکمیلیِ کلرمنت، با چیکسِنت‌میهای تحصیل کردم. همراه با مارتین سلیگمن، چیکسِنت‌میهای اندیشه‌یِ یک حوزه‌یِ مطالعاتی را که به جای محدودیت‌های انسانی بر امکانات بالقوه‌یِ انسانی متمرکز باشد رسمیت بخشید: روانشناسی ایجابی. اما چیزی که پس از سالها تحصیل در کنار او برایم باقی مانده است، علاوه بر شگفتیِ بسیار زیاد از دست‌آوردهایش، عطش بیپایان او برای دانش است ـــ و این‌که چگونه شأن خود را تشریک مساعی در اندیشه‌هایی میدید که میتوانند کمک کنند که دنیا را جای بهتری کنیم.

اِد داینر (Ed Diener) در محیط بسیار متفاوتی بزرگ شد، اما ظاهراً با تمایلی مشابه برای فهم اوضاع و احوالی که به تعالی یافتنِ افراد کمک میکنند سوق داده میشد. او در گلندیل کالیفرنیا به دنیا آمد و در مزرعه‌ای در کالیفرنیای مرکزی بزرگ شد. پس از دریافت دکترا از دانشگاه واشنگتن، ۳۴ سال در دانشگاه ایلینویز به تدریس و تحقیق پرداخت. در آن زمان، او پیش‌گام کار بر روی به‌روزیِ ذهنی (subjective well-being) بود، یعنی مطالعه‌یِ شیوه‌هایی که مردم به آن شیوه‌ها زندگیِ خود را ارزیابی میکنند.

به طور خاص، داینر به دنبال این بود که فهم کند که چه چیزی مردم را شادکام میسازد. در این راه چنان بخوبی پیش رفت که به او لقب «دکتر شادکامی» (Dr. Happiness) داده شد. کار او به کشف آن‌چه افرادِ شادکام معمولاً در آنها مشترک اند و همچنین آن‌چه اشخاص را شادکام میکند (و نمیکند) کمک کرده است. میراث او در زمینه‌یِ روان‌شناسی همچنان احساس میشود، چراکه هر دو دخترش (ماریسا و مری بِث) و پسرش (رابرت) نیز روان‌شناس اند.

چیکسِنت‌میهای و داینر، هر دو، فهم ما از رفتار انسان را تغییر مسیر دادند، و مهمتر از آن، بینشهایی درباره‌یِ این‌که چگونه میتوانیم شادکام‌تر و ثمربخش‌تر باشیم به دست دادند. خلاصه کردنِ بینشهای این متفکران بزرگ کار دشواری است، اما در حال و هوای گرامی‌داشتِ یادِ آنها، در اینجا ۱۰ اندیشه، مفهوم، و بینشی که برای ما به جا گذاشته‌اند ارائه میشود.

۱. به‌روزیِ ما میتواند (و باید) به طور علمی بررسی شود.

به عنوان بنیان‌گذاران روان‌شناسیِ ایجابی (positive psychology، روان‌شناسی مثبت‌نگر)، چیکسِنت‌میهای و داینر، تا حدی مسئول معرفی شیوه‌یِ جدیدی از تفکر در چارچوب علوم روان‌شناختی اند. قبل از اوایل دهه‌یِ اولِ ۲۰۰۰، روان‌شناسی عمدتاً به‌عنوان مطالعه‌یِ نقصانهای انسان در نظر گرفته میشد. این تمرکز بر فهم و تعمیر کردنِ عیبهای اشخاص، در عین حال که اقدامی مهم بود، تا حد زیادی هنرهای اشخاص را نادیده میگرفت. چیکسِنت‌میهای و داینر به عمومیت بخشیدن به مطالعه‌یِ علمی ویژگیهایی کمک کردند، از سپاسمندی گرفته تا پای‌داری، که میتوانند به ما کمک کنند که بهترین [شکلِ ممکن از] زندگی‌ِ خود را سپری کنیم.

۲. شادکامی (عمدتاً) در خصوصِ دیگر اشخاص است.

در مسیر فهم شکوفایی انسان، یکی از اولین پرسشهای اشخاص این است که «چه چیزی اشخاص را شادکام میکند؟» هر کسی عقایدی در باب این موضوع دارد؛ با این حال، داینر یکی از اولین کسانی بود که شواهد را بررسید. چیزی که او دریافت این است که وقتی که به آن ۱۰ درصد افرادی مینگرید که بالاترین سطوح شادکامی را گزارش میکنند، تنها چیزی که مشترکاً از آن برخوردار اند پیوندهای استوار با دوستان و خانواده، و ابراز تعهد به صرف وقت با آنها است.

۳. باید برای دست‌یابی به سَیَلان کوشش کنیم.

بینشهای داینر به شادکامی ما را از این‌ که چه چیزی به اشخاص کمک میکند که بهترین حال را داشته باشند آگاه میسازد. در این اثناء، چیکسِنت‌میهای مشتاق فهمِ این بود که چه چیزی به اشخاص کمک میکند که در بهترین وضعِ خود باشند. او در مطالعه‌‌اش درباره‌یِ اشخاصی که در یک فن ممتاز بودند، اشخاصی از قبیل نوازندگان و صخره‌نوردان، دریافت که به نظر میرسد که مهارت آنها زمانی بیشتر از هر زمان دیگری رشد میکند که آنها در فصل مشترک ایده‌آل میان مهارت و چالش قرار داشته باشند. این لحظه‌ که در آن آنها به [وضعی] کمی فراتر از محدودیتهاشان رانده میشدند، و او آن را سَیَلان (flow) نامید، منبع الهامی برای شرکتها، مدارس، و هنرمندانی که اوجِ عمل‌کرد خود را نشان میدهند در سراسر جهان شده است.

میهای چیکسِنت‌میهای
میهای چیکسِنت‌میهای


۴. پول میتواند شادکامی را بخرد... اما فقط تا حدی.

این عبارت برای همه آشنا است که «پول نمیتواند شادکامیِ شما را بخرد»، اما بحث درباره‌یِ صحت آن همچنان به‌شدت ادامه دارد. باز هم، این داینر بود که قادر شد شواهدی را برای کمک به وضوح بخشیدن و آگاه گرداندنِ برداشت همگانی گردآوری کند. او دریافت که، به طور کلی، کشورهای ثروتمندتر نسبت به کشورهای فقیرتر قطعاً سطح شادکامی بیشتری را گزارش میکنند. و در راهِ نشان دادن این‌که این [نتایج] صرفاً از سرِ هم‌زمانی/تصادف (coincidence) نبوده است، این را نیز دریافت که کشورهایی که بر ثروت‌شان افزوده میشود بر شادکامی‌شان نیز افزوده میشود. در حالی که این بحث همچنان ادامه دارد ـــ و برخی تحقیقات ادعا میکنند که این امر فقط تا زمانی که فرد به مقدار معینی از ثروت برسد صادق است ـــ داینر کمک کرد نشان داده شود که پول نقش مهمی در ایجاد اوضاع و احوالی ایفاء میکند که در آنها احتمال بیشتری هست که شادکامی در اوجِ شکوفایی باشد.

۵. به‌روزیِ ما مرکب از بخشهای متعددی است.

این‌همه تأکید بر شادکامی ممکن است چنین القا‌ کند که مؤلفه‌یِ اصلی یک زندگی خوب، زندگیِ سرشار از احساساتِ خوب است. اما دانشمندانی چون چیکسِنت‌میهای و داینر به گسترش فهم ما از به‌روزی کمک کرده‌اند. برای مثال، سَیَلان (flow) همیشه یک حالت لذت‌بخش نیست، چراکه محتمل است که شامل تقلا کردن و شکست خوردن نیز باشد. چیکسِنت‌میهای دریافت که این میل به هُل دادن خود اغلب ناشی از یک حس انگیزش درونی است که افراد را به انتخاب مسیری دشوارتر بر اساس سائق دست‌یابی به خبرگی/چیرگی بر محیط و تکالیف (mastery)، و نه صِرفاً شاد بودن، میکِشاند.

۶. شادکامی برای سلامتی مفید است.

شادکامی همه‌ چیز نیست، با این حال، مسلماً مزایای خود را دارد. یکی از جالبترین پیوندهایی که داینر و همکارانش برقرار کردند این است که به نظر میرسد به‌روزی ذهنی به افراد کمک میکند سالمتر باشند و طولانیتر زندگی کنند. این به اندازه‌یِ کافی جالب است، اما داینر همچنین به‌روزی ذهنی بالاتر را به درآمد بالاتر، عمل‌کرد شغلی بهتر، و خلاقیتِ بیشتر پیوند داد.

اِد داینر
اِد داینر


۷. آن‌ قدرها که گمان میکنیم، تلویزیون را دوست نداریم.

با آن که ممکن است تیترِ اول روزنامه‌ها نشده باشد، چیکسِنت‌میهای روش جدیدی هم برای مطالعه‌یِ اشخاص معرفی کرد. به لحاظ تاریخی، بینش درباره‌یِ زندگی اشخاص یا از راه مشاهده‌‌ کردنِ آنان در لحظات کوتاه حاصل می‌آید یا از راه نظرسنجی‌هایی که از آنان میخواستند تجربیات خود را به خاطر بیاورند. چیکسِنت‌میهای و همکارانش با [روش] نمونه‌گیری از تجربه (experience sampling)، از اشخاص در همان حالی که [امور و تجارب گوناگون] زندگی را سپری میکردند [از طریق تماس در لحظات مختلف شبانه‌روز] در مورد زندگی‌شان [و این‌که در همان لحظه مشغول چه فعالیتی اند و از آن فعالیت چه میزان لذت‌‌ تجربه میکنند] سؤال میپرسیدند. از طریق این روش، چیکسِنت‌میهای قادر شد یاد بگیرد که با آن که مردم بخش زیادی از وقت‌شان را صرف تماشای تلویزیون (یا مرور اینترنت) میکنند، این کار یکی از کم‌جاذبه‌ترین کارهایی است که ما انجام میدهیم، و بسیار بسیار عقبتر است از علقه‌پردازی‌ها (hobbies)ی ما و حتا شغل‌مان.

۸. نه‌تنها افراد، که نهادها و جامعه نیز در به‌روزی سهیم اند.

هر کتاب یا وبلاگ روان‌شناسی برای عامه را که بخوانید احتمالاً با نوعی از «شما شادکامی‌تان را کنترل میکنید» مواجه خواهید شد. در حالی که رگه‌هایی از حقیقت در این [عبارت] هست، چیکسِنت‌میهای و داینر کوشیدند که نقشی را نیز که نهادها ایفاء میکنند فهم کنند. داینر دریافت که آن‌ چه در یک فرهنگ شما را شادکام میکند چه‌بسا ضرورتاً شما را در یک فرهنگ دیگر شادکام نکند. و چیکسِنت‌میهای بعدها در حرفه‌یِ خود کوشید که با مطرح کردنِ به‌روزی به عنوان یک متریک استانداردِ ملی مشابه با GDP (تولید ناخالص داخلی) به کشورها کمک کند که درباره‌یِ این‌ که چگونه میتوانند به به‌روزیِ شهروندان‌شان یاری رسانند بیندیشند.

۹. به‌روزی میتواند تغییر کند.

یک تصور رایج در روان‌شناسیِ پیش از جنبش روان‌شناسیِ ایجابی این بود که افراد دارای یک نقطه‌یِ مشخص شادکامی اند و این نقطه تغییر چشم‌گیری نمیکند. اگر این طور است، پس چرا در تلاش برای بهبود آن خود را به زحمت بیندازیم؟ داینر با یافتن این که، در واقع، برخی روی‌دادهای مهم به‌روزی را به طور دائمی تغییر داده‌اند، به تغییرِ این روایت کمک کرد. این نشان میدهد که به کار بستنِ مداخلات (interventions) [ــِ روان‌شناسیِ ایجابی] میتواند تأثیری دیرپا داشته باشد، و راه را برای روان‌شناسان ایجابی هموار کرده است که بر به کار بستنِ تحقیقات‌شان در جهت بهبود وضع انسان تمرکز کنند.

۱۰. زندگی کردن بر طبقِ آن چه یاد میگیریم امکان‌پذیر است.

سخن گفتن درباره‌یِ خوب زیستن آسان است، اما زندگی کردن بر طبق این ایده‌آل‌ها بسیار دشوارتر است. چیکسِنت‌میهای و داینر، هر دو، در این جهت جد و جهد میکردند. آنها محبوب خانواده، دوستان، و همکاران‌شان بودند و به همان اندازه که روی زندگی حرفه‌ای‌شان تأثیر مثبت داشتند، بر زندگی شخصی خود نیز تأثیری مثبت داشتند. آنها الگوهایی واقعی از نحوه‌یِ ورزیدن و عمل کردن به آن‌چه تدریس میکنیم بودند.

میهای چیکسِنت‌میهای و اِد داینر این بینشها، و بسی بیشتر از اینها، را به ما داده‌اند. آنها به خاطر چیزهایی که به ما آموختند و به خاطر انسانهایی که بودند گرامی داشته خواهند شد و در یادها خواهند ماند. و در زنده نگه داشتنِ یادِ آنان، به میراث‌شان کمک خواهیم کرد تا تأثیری دیرپا بر آن چیزی بگذارند که معنای حقیقیِ زندگی کردن به کاملترین شکلِ آن است ـــ درست همان‌ گونه که آنان چنین کردند.


لینک این مقاله به زبان اصلی در وب‌سایت مجله‌یِ نیکیِ بزرگتر:

What We Learned From Two Giants of Positive Psychology (berkeley.edu)


روان شناسی ایجابیروان شناسی مثبت‌نگرشادکامیروانشناسیبهروزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید