Hesamodinmoradi.ir
Hesamodinmoradi.ir
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

برگ برنده هر کس در گذشتست

اینو زیاد شنیدیم یا خوندیم که گذشته دیگه گذشته و باید فراموشش کنیم و در حال زندگی کنیم و برای آینده برنامه ریزی و تصویرسازی  ذهنی داشته باشیم

قبول و هیچ شکی نیست که گذشته دیگه تموم شده و نباید بهش فکر کرد ولی نکته اصلی اینجاست که منظور از این جمله یعنی دیگه همه چی رو فراموش کنیم و خلاص ؟؟؟؟؟

ما برای اینکه بتونیم آینده خوبی و یا حال حاضر خوبی رو برای خودمون رقم بزنیم نیاز به  این گذشته ی  هر چند تلخ و یا شیرین داریم و باید سرکشی و برخی از اتفاقات رو مرور کنیم.

برای هر کدوم  از ما یه اتفاقاتی توی گذشته افتاده چه خوب یا چه بد و یا اصلا نه خوب نه بد و نمیشه اینو هیچ وقت انکارش کرد . این اتفاقات تجربه ما توی زندگی هستند و این تجربست که میتونه باعث عدم تکرار  و یا تکرار اون اتفاقات بشه .

مثلا من تو گذشته کاری کردم که بعدا ازش پشمون شدم و تجربه این پشیمونی رو به قیمت از دست دادن پول و وقتم بدست آوردم ، من میتونم دو جور با این اتفاق برخورد کنم یکی اینکه به کل فراموشش کنم و 5 سال یا 10 سال دیگه دوباره اون کار رو تکرار کنم یا میتونم از این تجربه گرون استفاده کنم و مانع از بوجود اومدن یه پشیمونی بشم .

بزارید یه مثال از خودم بزنم

من تقریبا 10 سال پیش با یکی از دوستای صمیمی و نزدیکم تصمیم گرفتیم  که یک مغازه شیرینی فروشی بزنیم

بدون اینکه یه سری پارامترها رو در نظر بگیریم و قراردادی بنویسیم  شروع کردیم به کار (مغازه گرفتیم ،دیزاینش کردیم و ...)

بعد از تقریبا 4 ماه که داشتیم مشتری های خودمونو پیدا میکردیم این دوست و رفیق ما که هزینه آنچنانی هم از جیب نزاشته بود خیلی راحت گفت من دیگه نمیام و نمیتونم ادامه بدم .

مغازه باشه برای خودت (که البته مشکلاتی براش بوجود اومده بود ) و چون صد در صد بحث پخت و پز با اون بود کلا ماجرا رفت رو هوا ، منم چون صبح ها میرفتم سر کار و بعد از ظهرا میومدم مغازه به  یه چالش خیلی سخت برخورد کردم و با تجربه کمی که تو اون زمان داشتم  مجبور شدم به یه ضرر زیاد مغازه رو جمع کنم (هم ضرر مالی ،هم ضرر زمانی و هم فشار اعصاب و روان) تجربه ای که برام گرون تموم شد (اولین شکست کاریم بود و اگه تجربه الان رو داشتم مغازه رو جمع نمیکردم )

ولی دوباره یه اتفاق مشابه این موضوع  3 سال پیش افتاد (7 سال بعد از اون ماجرای مغازه) و دوباره بدون نوشتن قرارداد و تفاهمنامه شروع کردیم به کار (با یه نفر دیگه ) و  همون ضررهای مالی و زمانی و ...

بعد از اتفاق دوم ،زمانی که داشتم فکر میکردم که چرا این اتفاق افتاد و کجای کار اشتباه بود یاد 7 سال پیش افتادم که یهو برق 3 فاز از سرم پرید که چرا دوباره چرا دوباره آخه ؟؟؟

میدونید دلیل تکرار چی بود ؟؟ من به کل اون اتفاقات  شیرینی فروشی رو فراموش کرده بودم و زمانی که اتفاق دوم برام افتاد یهو همه چی برام تداعی شد (در صورتیکه اگر من تجربیات شکست اول یادم بود از این برگ برنده استفاده میکردم و   مسئله دوم اتفاق نمیفتاد)

که البته این هم شد جزیی از تجربه ای که باعث شده حواسم به تجربیات گذشتم باشه .

حالا شما با توجه به این تجربه میدونید که برای راه اندازی یک کسب و کار باید یه پارامترهایی رو در نظر بگیرید که میتونید تو مقاله قدم اول برای راه اندازی و توسعه بخونیدش .

و حتی شما احتیاج نیست که هی شکست بخورید تا تجربه کسب کنید ، از تجربیات و شکست های دیگران استفاده کنید و سرگذشتشونو بخونید و مشورت بگیرید (مشورت گرفتن عجب چیز خوبیه)


علاقه های ما از کجا میان؟

و اما یه چیزی که خیلی از ماها ازش غافلیم اینه که ما برای رسیدن به اون برگ برنده در آینده باید تو زندگی کاری ، مالی ، خصوصی و ... با علایقمون سر و کار  داشته باشیم یعنی باید عاشق کارمون باشیم ! عاشق نحوه زندگی کردنمون باشیم ! و ...

خوب حالا من از شما یک سوال میپرسم و شما توی دهنتون به این سوال جواب بدید؟

به چه چیزهایی علاقه دارید؟ (این سوال خیلی کلیه ولی شما برای خودتون این سوال رو جزیی ترش کنید مثلا : به چه شغلی علاقه دارید ؟ به چه سبک از زندگی علاقه دارید ؟  و ...)

خیلی از مردم جهان برای جواب دادن به این سوال احتیاج به فکر کردن دارن یا حتی بعد از ساعتها نمیتونن جواب بدن و این خیلی خیلی ناراحت کنندست (ممکنه ما هم جز همین دسته باشیم الیته من جز این دسته نیستم :)

حالا برای پیدا کردن علاقمون باید چیکار کنیم ؟؟؟ این سوال خیلی زیاد پرسیده میشه

ما برای پیدا کردن علاقه هامون و چیزایی که واقعا دوستشون داریم و حال مارو خوب میکنه باید برگردیم به گذشته های خیلی دورمون یعنی دوران 3 یا 4 سالگی یا هفت سالگی و مرور کنیم ، نقطه های خوشحال کننده  اون سالها رو بکشیم بیرون و یادداشت کنیم.

و همینطور بیاییم جلو تا برسیم به الان و البته زیاد روی این چند سال اخیرتون حساب نکنید چون علاقه های واقعی شما بواسطه شرایط محیطی و جامعه ناخواسته دستخوش تغییراتی شده که حتی وقتی بهشون میرسید خوشحال نیستید.

پس برگردید به گذشته ی کودکی و کنکاش کنید و فکر کنید .(علایق دوران کودکی و بعضا نوجوونی علایق اصلی ما هستند چرا که به محدودیت ها و شرایط وابسته نبودند و از واقعیت وجود ما سرچشمه گرفتن)

حالا دیدید که گذشته رو نباید کامل فراموش کرد .

به خود اون اشتباه یا شکستی که در گذشته داشتیم فکر نکنیم تجربه ای که اون شکست برامون داشته رو برداشت کنیم و هیچ وقت فراموش نکنیم  و پرونده اون اشتباه  یا شکست رو توی ذهنمون ببنیدیم و تماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام .

برگ برندهعلاقهگذشتهآیندهحسام الدین مرادی
من یک دهه شصتی هستم که عطای مهندسی را به لقایش بخشیده و به دنبال علاقه هایش هست .خلق و بازاراریابی یک محتوا به من میگوید که هنوز زنده هستم .در حال آموزش، که بوقتش اظهار نظر خواهم کرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید