شاید فکر کنیم چی شد کار آدما به اینجا کشید؟
چی شد که برخلاف ژست اخلاق گرایانه آدما در عمل مرام اخلاقی رو رعایت نمی کنن.
شایدم یکم برگردیم به عقب و بگیم تا بوده همین بوده و این سبک و نظم طبیعیه! این قانون انتخاب طبیعه!
بخور تا خورده نشوی. بکش تا کشته نشوی.
داشته هایت رو در معرض دید بذار تا در فصل جفت گیری سود حداکثری ببری. انتخاب شریک آدما هنوز چقدر از این قانون جفت گیری تبعیت می کنه؟!
جلو تر که میریم رئسا میگن این که نشد وضعیت. اینجوری نه میشه ملت کنار هم زندگی کنن و نه ما ریاست. بیاید این یک مانیفست اخلاق، بگیرید و رعایت کنید، باشد که کامروا شوی.
یکسری رول! یک مرام برای سر به زیر انداختن و مسلکی برای تحت سلطه بودن.
آدما هم می بینن اونی داره سود میکنه که پشت پا به همه ی این اخلاقیات زد؛ شرم رو خورده و حیا رو قی کرده. پس بریم سراغ همون قانون بقا و فقط تا نوک دماغ خودمونو ببینیم.
ولی خب این وسط چی به سر اون موارد استثنایی می یاد که مرام اخلاق مدارانه رو سرلوحه ی کارشون کردن.
ضرر به جان خریدند و ترک سلوک نکردند
" مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم"
مهرداد اوستا
آیا میشن سقراط که آنانی که جام شوکران به او دادند سخت تر از همه گریستند یا حلاجی که آشناترین ها به او سنگ زدند.
درواقع در لحظه ی بزنگاه آدمیان منش اخلاقی را دیدند و شناختند اما منفعت خود را در آن ندیدند و با شرمساری سنگش زدند.
" پس اخلاق را چه سود که جز رنجوران آنرا بر نگزیدند و شادمانان پشت بر او داشتند"
پس در جهان شما اخلاق، ارزش است؟