می دانم یعنی یقین دارم که کارم درست بوده،اشتباهی درکارنیست بااین حال"نگرانی ته دلم چنبره زده وخوابیده است"وازخدامی خواهم که هرگزبلندنشود!
دلم نمی خواهدخوره نگرانی بیدارشودو به جانم بیافتدودست و پایم راگم کندبیدارکه شودهمه چیزرابه هم می ریزد،نمی گذاردنفس راحت بکشم.
مدام مرامی ترساندکه نکندپدرم بویی ببردواعتمادش راازدست بدهمـ.هرچه نباشدمن ازکیسه اوبرای آرزویم بخشیده بودم دلم نمی خواست متوجه شودکه ازپولی که به نامم زده برای سرمایه گذاری استفاده کردم آن وقت چه فکری می کند؟
نگران خودم نیستم نگرانم ازاین که فکرکندمن ازاعتمادش سوءاستفاده کرده ام ،فکرکندکه میوه زندگی اش گندیده ازآب درآمده،می ترسم فکروخیال اذیتش کند.
نگرانی ترسم رابیدارمی کندپس بایدهمچنان بایقین ایمان داشته باشم که قبل ازآنکه بویی ببردمی توانم همه چیزرادرست کنم،یقین دارم.