هنربن حامی هنرمندان
هنربن حامی هنرمندان
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

بهترین جایزه


هفت هشت ساله بود. موهای مشکی بلندش رو پشت سرش بافته بود و دست در دست پدرش وارد شد. مثل اینکه پدرش در ازای یکی از کارهای خوب کوچولوش بهش پول نقد جایزه داده بود تا به انتخاب خودش برای خودش خرید کنه. از این ایده تربیتی‌های خوب که آدم از دیدن‌شون کیف می‌کنه! دخترک هم تصمیم گرفته بود یکی از عروسک‌هایی رو که هر روز توی راه برگشت از مدرسه توی ویترین ما می‌بینه و دلشو می‌بره انتخاب کنه.

ازم قیمت یکی دوتا از عروسک‌های بزرگ‌تر رو پرسید. بهش گفتم ولی می‌دونستم از پولی که توی دستشه گرون‌ترن.

با نگاهی که مشورت می‌خواست به پدرش نگاه کرد. پدرش بهش گفت: می‌تونی هم پولاتو جمع کنی تا با جایزه‌های بعدیت از اون عروسک بزرگا بخری.

ولی از برق چشمای دخترک معلوم بود که دل توی دلش نیست تا زودتر یکی از عروسک‌ها رو مال خودش کنه.

این نگاهش رو که دیدم، بهش یه عروسک کوچولو رو نشون دادم و گفتم اگر بخوای الان خرید کنی می‌تونی از اینا بخری.

یه کم توجهش جلب شد.

بهش گفتم می‌دونی اسمشون چیه؟

گفت: نه. چیه؟

گفتم: اسمشون ننه بقچه‌س! می‌تونی گوشه چادرشون رو باز کنی و هر چیز کوچولویی که میخوای رو توی دلش قایم کنی.

چشماش برق زد.

به باباش نگاه کرد و گفت: کلید قفل دفتر خاطراتمو توش می‌ذارم.

من و باباش از اینکه دخترک اینقدر زود جای مثلا محرمانه‌شو لو داده به هم لبخند زدیم.

دخترک ننه بقچه‌ای که قرار بود کلیددار خاطراتش بشه رو انتخاب کرد و پولش رو داد و رفت.

ولی من هنوز که هنوزه یادم بهش می‌افته و کیف می‌کنم. راستش دیدن چنین نمونه‌های نادری، بین بچه‌هایی که مدام نق می‌زنن و هرچی می‌بینن رو می‌خوان، و البته بین پدر و مادرهایی که برای هر کاری جز رابطه برقرار کردن با بچه‌شون حوصله دارن، باید هم توی ذهن آدم بمونه.

انگار که کیف من از نحوه قشنگ خرید اون دختر و پدرش، بیشتر از اینکه جایزه خودش باشه، جایزه خوبی بود برای من که هر روز اون همه بچه نق نقو و مامان بابای بی حوصله رو تحمل می‌کنم. ?

داستانخاطرهفروشعروسک
هنربن: معرف تولیدکنندگان صنایع دستی و دست‌سازهای هنری، برای زیباتر شدن زندگی شما با هنرهای برآمده از عشق!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید