اشک شوق چشمانم را لبریز کرده! موی بر تنم سیخ شده! وااای خدای من! این حس و حال با شروع به نوشتن درباره تو دوباره به سطح آمده! نمیدانم چگونه درباره تو بنویسم! تو قابل توصیف و تعریف کردن نیستی! قسم به وجود مقدست که در هیچ سخن و نوشته ای نمی گنجی!
خوب میدانم و میفهمم که چه می گویم و خواهم گفت:
در فرکانس خدا که باشی فقط خودت متوجه میشی که چه حس و حال و طعمی دارد!
تازه میفهمی که سپاسگزار بودن یعنی چه؟! حس و حال کودکانه را با این سن و سال دوباره درک می کنی. حضور در لحظه حال را فقط و فقط با درونت، با بودنت! حس می کنی و چقدر شکوهمند است این هدیهی ارزشمند!
من را بگو!
اصلا بدون اینکه متوجه بشم یکی دیگه شدم! حتی گذر زمان را احساس نکردم!
اونقدر زیبا برایم چید که باور کردنی نیست، آخر تو چقدر دقیق و منظمی! بدون یک لحظه اشتباه همه چیز را عالی برنامه ریزی کردی!
باورت می شود که فراموش کردم چه کسی بودم؟! یادم که می آید فقط می گویم واقعا اون شخص من بودم؟! چقدر خوب همهی کینه ها و دل چرکهایم را شستی و بردی! چقدر خوب من را در دستانت بزرگ و بزرگ تر کردی! از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.
رابطهی آوار و نابودم با همدم و فرشتهام به برجی باشکوه تبدیل شد! احساس لیاقت و عزت نفسم بیشتر و بیشتر شد و این مسیر همچنان ادامه دارد، هیچ انتهایی ندارد! قشنگیش همینجاست! مثل یک بازی با بی نهایت مرحله! یک بازی که اصلا تکراری نمی شود. از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.
بدن مریض و ملولم رفت و بدنی سالم و پرتوان جایش جایگزین شد! اونقدر آهسته آهسته این اتفاق افتاد که باورم نمی شود! انگار این دو سه سال خواب میدیدم! خدایا چه کردی با من ! از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.
بدهی چندهزار دلاریم به پس اندازی بالای 15 هزار دلار تبدیل شد و جریان روزانهی ثروت و درآمد بالذت! بیشتر و بیشتر شد. از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.
باورم نمی شود که این اتفاقها فقط با تکرار میلیون باری! فکر و احساس و تجسم یکسری باورهای قدرتمند کننده به واقعیت تبدیل شد.
من با قلبم و از درون! با تمام وجودم شور و مستم! شادم از بودن در همین جا، در همین لحظه!
از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.