نویسنده: سبا حاججعفر- از همکارانِ هوده
«ما کار میکنیم، بدون آنکه دلیل کار خود را بدانیم». این جمله سرمنشأ بسیاری از مسائلیست که در سازمانها میبینیم. البته که گزارهای به غایت کلیست ولی در ادامه تلاش میکنیم تا جایِ ممکن ربطِ آن را با مسألهی توسعه در سازمانها بکاویم.
سازمانهای امروزی در بافت مدرنِ پیچیده، بدون قطعیت و پر از خطر، نیازمند شکلی از فرآیند توسعه هستند که قالبی ایستا نداشته و بر روشی واحد در طول تاریخ مبتنی نباشد، بلکه همواره در پویش با اندیشهی جاری، بسترهای سیاسی و تجربههای زیسته نوسازی شود. پس میتوان آن را شکلی پویا از توسعه شناخت که در برهههای مختلف زمانی و در ساحتهای متفاوت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کارکرد دارد، چرا که پایداری خود را از روش خلاقانه و انتقادیاش میگیرد. باید توجه داشت که ارتقای کیفیت زندگی دیگر تنها وابسته به افزایش رشد اقتصادی نیست؛ اکنون مسئلهی اشتراک در میان است و یافتن شیوهی همزبانی برای فهم جایی که در آن قرار داریم، جایی که مختصات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را دارد.
در این رویکرد به توسعهی جوامع، فرض بر این است که درگیری و دخالت مردم منجر به توسعهی درونزا و متکی به خود خواهد شد. مشارکت مردم یعنی همراهی کسانی که امر توسعه بر نحوهی زندگی آنان تأثیر میگذارد و خود بازیگران این زمین هستند. در این مرحله از تاریخ بشریت، به خصوص در کشورهای درحال توسعه، بیشتر به شکلی از توسعه نیازمندیم که در آن به کارگیری رهیافتی جمعی برای توسعه لحاظ شده باشد.
آنچه ما به نام توسعهی مشارکتی، به عنوان ایدهآلترین نوع توسعه، به آن پایبندیم الگویی از پیش آماده و قابل اجرا در لحظه نیست؛ بلکه فرآیندی یادگیری محسوب میشود که ذینفعان مختلف را دربرمیگیرد؛ اینجا از ذینفعانی حرف میزنیم که در الگوهای پیشین توسعه (نوسازی، وابستگی و جهانیسازی) دخیل نبودهاند. این رویکرد به منظور توانمندسازی مذاکره پیرامون دیدگاهها و اختلافات، همکاریها و شکل های جدیدی از جوابگویی متقابل به کار گرفته میشود.
مشارکت کامل و خلاق یعنی همهی افراد، گروههای اجتماعی و ملتها در امور مربوط به خودشان، در سطوح محلی، منطقهای، ملی و بینالمللی شرکت داشته باشند. مشارکت را باید هم هدف، هم ابزار و هم یکی از نیازهای اساسی انسان در نظر گرفت.
مشارکت مردم در تصمیمات کمک میکند تا به درکی عمیقتر از شرایط تاریخی و اجتماعی خود، که نقشهای اجتماعی آنها را ساخته، دست یابند. این شناخت از خود و جایگاه خود در جامعه، ابزاری است برای رسیدن به میلی درونی برای استفاده از مهارتهای بیشمارِ اعضا برای توسعهی اجتماعی و اقتصادی کشور یا سازمانشان. هماکنون نیز بخش قابل توجهی از ارتباط افراد در سازمانها به منظور یافتن منطقی برای فعالیتها و اهداف فردی و جمعیشان در سازمان انجام میشود.
درحالی که رویکردهای توسعهی اقتصادی به بازارها توجه میکنند، در رویکرد توسعهی مشارکتی بر مسائل ضروری فرهنگی، اجتماعی و نهادی زمانه نیز تأکید میشود. از این روست که توسعهی مشارکتی را جامعتر میدانیم.
با تمام تعاریفی که از مشارکت وجود دارد برای روشن شدن این مفهوم در یک بافت اجتماعی خاص باید سیر تکاملی آن را دورههای مختلف باتوجه به ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن جامعه بررسی کرد. بدون در نظر گرفتن شرایط خاص اجتماعی و تاریخی میدان مورد نظر نمیتوان تصویر دقیقی از مشارکت ارائه داد. الگوهای پرمایهای از مشارکت وجود دارد که با منطق طرحهای توسعهی معمول و مرسوم قابل انطباق نیستند. اینجاست که باید الگوهای جوامع سنتی هم در میان انباشتی از الگوهای توسعهی مدرن، درنظر گرفته شود. در غیر این صورت به دام تقلیلگرایی گرفتار خواهیم شد؛ تقلیل به الگوهای مشارکت در کشورهای توسعهیافته یا سازمانهای پیشرفته و بهنام.
در واقع مشارکت و توسعهای که بر مبنای آن به دست میآید، الگوی خاصی ندارد؛ هیچ مشارکتی از فرهنگ جدا نیست. مشارکت معنایاش را از ارزشهای فرهنگی دریافت میکند. مکانیسم مشارکت باید در متن جامعه معنا پیدا کند و یا اگر معنایی دارد به آن توجه شود. به عنوان مثال مبتنی بر مطالعات انسانشناسانه؛ دهکدههای اوجاما در جمهوری متحد تانزانیا، گروههای پیش تعاونی بورکینافاسو و مراکز آموزش متمرکز مردم در گینهی بیسائو نمونههایی از به کارگیریهای مجدد الگوهای مشارکتاند. اگر روندی از درون برای مشارکت آغاز نشود به احتمال قوی مردم آن جامعه هویت خود را از دست خواهند داد. این امر زمانی اتفاق می افتد که صنعتی شدن غالباً با توسعه و همگانیکردن با نوسازی و مدرنشدن اشتباه گرفته میشود.
مشارکت باید نیروی مشارکتکنندگان را جذب کند. مشارکتکنندگان باید هدفهای خاص و تعریفشدهی جمعی و سازمانی را آگاهانه بپذیرند و یا در راستای هدف اصلی بپذیرند که مسیر سختی را باهم طی کنند. مسیری که ممکن است دشوار بوده و دوستداشتنی نباشد. از منظری نهادی، همچون هر نهاد اجتماعی، سازمان نیز به مثابهی یک نهاد اجتماعی میبایست خواستار هماهنگی فعالیتها، رفع مناقشات و آموزش اعضایش باشد.
مشارکت در دراز مدت است که به توسعه میانجامد. توسعهای که فرآیندی مداوم و مستمر است. اگر فضایی اینچنینی میخواهیم باید مشارکت جزئی از دیدگاه پویای نهادیِ ما باشد. از علل مشارکت نکردن اعضای سازمان/ جامعه میتوان به بیسوادی و نبود اطلاعات، موانع زبانی و فرهنگی و عادت به کنارهگیری (فرهنگ سکوت) اشاره کرد. مصادیق این دلایل را حتماً همگی در سازمانها مشاهده کردهایم. اما پرسش مشخص ما این است که چه عواملی باعث از میان رفتن این دلایل خواهندشد. چگونه سازمانی از گزند این پیچیدگیها رها خواهدشد؟
سازمانهایی که احساس تعلق، احساس مفید بودن و شبکهی گستردهای از ارتباطات متقابل میان افراد را در خود دارند، جماعتهای کامل مینامیم. در تعریف جماعت، کنش متقابل میان اعضا و ارتباط دو عامل محوریاند و در این حوزه، ارتباط همراه با کنش متقابل کانون توجه نظریههای سرمایه اجتماعی بودهاست. آنچه میان تمامی تعاریف مشترک است حضور افرادی در جماعت است که منافع مشترک، ارزشهای مشترک و شبکههای اجتماعی دارند.
سازماندهی جماعت راه و روشی است که به مردم کمک میکند تا نیازهای خود را تعیین و راههای ممکن برای رفع آنها را شناسایی کنند. این رویکرد شواهد خود را جز در زندگی مردم و در وابستگی کامل با بستر جماعت و جامعه نمیجوید.
زمینهی کارِ توسعهی همهجانبهای که ما در نظر داریم، زندگی روزمرهی مردم یا به عبارتی زیست همهجانبهی اعضای سازمان است. برای نگرشی نقادانه باید قدرت را در تمامی لایههای این زندگی تحلیل کرد و آشنایی با سیمای جماعت، یکی از راههای ورود به این فرآیند تحلیل است. این کار با روایتهای مردم آغاز میشود.
ترسیم سیمای جماعت نخستین گامِ ما در شناخت جماعت است؛ بختی برای درگیرساختنِ اهالی سازمان در کاویدن داستانهای خویش و در نهایت سرآغازی برای رسیدن به آگاهی نقادانه از خودِ جماعت. شنیدن داستان جماعت از زبان خود آنها و رسیدن آن همآندم به گوششان، فرآیند نظمآفرین ذهنی مهمی در آگاه شدن به نقش و موقعیت اعضای جماعت است.
کاوش در ترکیب کنش اعضا و بازاندیشی خود آنها در ایفای نقششان، سیر و سلوکیست که زمینه را برای توسعهی مشارکتی در سازمانها فراهم میسازد. چنین سیر و سلوکی در انزوا صورت نمیگیرد. در این ترکیب سلوک من -به عنوان یکی از کارکنان- به دیگران پیوند میخورد، دیگرانی که طالب آگاهی جمعی و انتقادیاند. با کنشهای دوسویه میان من و دیگران، افکار خود را در گفتوشنود با هم به اشتراک میگذاریم. باید توجه کرد که اینجا از یک گفتوگوی صرف حرف نمیزنیم؛ این پویش میان باورها، دانش و تجربه حرفهای است که ما را به عمق فرآیند هشیارسازی، تحریک به آگاهی، تعهد داوطلبانه و آگاهانه و در نهایت شناخت نسبت اعضای جماعت با سازمان و اهدافش پیش میبرد. این فرآیند، آگاهی اعضا از نقش خود در سازمان را در تجربه و بازاندیشی میجوید نه در عقلی جداشده از بستر خود و تربیتشده در رویکردی نخبهگرا و همین امر زیربنای کنش جمعی است.
مراجع:
۱. لدویت، مارگاریت. (۱۳۹۷) «نگرشی انتقادی به توسعه جماعتمحور». ترجمه نجمعراقی، منیژه. تهران: نشر نی.
2. بوراووی، مایکل و دیگران. (۱۳۹۴) «جامعهشناسی مردممدار». ترجمه صدیقی، بهرنگ. تهران: نشر نی.