اگر بخواهیم دلایلی که باعث بروز اختلاف بین زوجها میشود را به چند گروه کلی تقسیم کنیم میتوانیم به سه مورد اشاره کنیم.
اگر دقت کنید ریشه بسیاری از اختلافاتزناشویی در باورهای ما جا دارد . جایی که عقاید و به تبع آن رفتارهایمان از آن نشأت میگیرد.
باورهای ما حاصل نگرش های مذهبی؛ اخلاقی؛ و فرهنگ قومی است که در آن رشد کرده ایم؛ ارزشهایی که نسل اندر نسل از خانواده پدری / مادری به خانوادهای که ما تشکیل دادهایم و از خانوادهای که ما تشکیل دادهایم به خانواده فرزندان ما منتقل شده است و بر این اساس آگاهانه یا ناخودآگاه خود را موظف میدانیم به آنها احترام گذاشته و بر اساس آنها رفتار کنیم.
وقتی که فرد در باورهایش با همسر/ یار عاطفی خود اختلاف عقیده داشته باشد، میتوان در رفتارهایی که بر اساس این باورهای شکل می گیرد نیز تفاوتهای اساسی زیادی را مشاهده کرد.
این تفاوتها یا باعث آزردگی طرف مقابل می شود یا باعث می شود یکی از طرفین برای حفظ آرامش رابطه؛ یا دست به ایجاد تغییراتی در رفتارهایش بزند یا طرف مقابل را مجبور به تغییر در رفتارهایش کند و از آنجا که این رفتارهای جدید در تضاد با اصولفکری فرد است ، دربلندمدت باعث تخریب رابطه خواهد شد؛ چرا که فرد دلیل فشارهای درونیای را که متحمل میشود ( ناشی از تفاوت ارزشها و رفتارها ) ؛ وجود رابطه میبیند.
از طرفی در یک رابطه عاطفی؛ خصوصاً ازدواج که زندگی روزمره افراد بسیار نزدیک بههم است و طرفین جز در ساعات کاری؛ تقریباً تمام اوقات خود را در یک خانه و در کنار هم زندگی میکنند؛ این رفتارهای متفاوت بیشتر به چشم خواهد خورد و خواهناخواه موجبات جرو بحثهای گاهوبیگاه بیشتری خواهد شد و این یعنی اختلافات و نارضایتی بیشتر از رابطه.
اگرچه از نظر کلی هر یک از طرفین درکنار هم مسئولیت رسیدگی به همه امور خانواده را بر عهده دارند اما یکی از عمده دلایلی که بروز اختلافات زناشویی را رقم میزند تفاوت درمیزان نقش یا سهم وظایفی است که هر یک از آنها برای خود یا دیگری متصور است.
کارهای خانه، تامین درآمد لازم برای امرارمعاش، اولویتبندی مخارج؛ نحوه تربیت کودکان؛ انتخاب مسکن؛ معاشرتها؛ تفریحات ویا صد ها مورد دیگر؛ مواردی هستند که احتیاج به تصمیمگیری؛ برنامهریزی و اجرا دارند. مسئله این است که چه کسی تصمیم بگیرد؛ چه کسی برنامهریزی کند و چهکسی آن برنامه را اجرا کند؟
میزان سهمخواهی هر یک از زوجین در این موارد میتواند منجر به ایجاد تضاد در خواستههای فرد، مقاومت؛ احساس غبن؛ مظلوم واقع شدن؛ و شاید در نهایت تصمیم برای گرفتن حق خود از این زندگی شود. طیفی که میتواند از یک جرّو بحث ساده تا جدایی را شامل شود.
اگرچه مفهوم سواد در قرن گذشته چهاربار توسط سازمان یونسکو تغییر کرده اما در جدیدترین تعریف که در واقع مکمل تعاریف قبلی است ، توانایی ایجاد تغییر، ملاک با سوادی قرار گرفته است. یعنی شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از آموختههای خود، تغییری در وضعیت زندگی خود ایجاد کند.
بر اساس تعریف قبلی این آموختهها عبارتند از سواد رایانه ای؛ سواد عاطفی؛ سواد ارتباطی؛ سواد مالی؛ سواد رسانهای؛ سواد فرزندپروری؛ سواد رایانهای؛ سواد سلامتی؛ سواد نژادی؛ سواد بوم شناختی؛ سواد تحلیلی؛ سواد انرژی و سواد علمی، که پکیج مهارتهای زندگی و پکیج فرزندپروری؛ تقریباً تامینکننده عمده آموزشهای این موارد است که متاسفانه در جامعه ما جدی گرفته نشده.
با این مقدمه به بررسی سومین دلیل عمده اختلافات زناشویی؛ بیسوادی میپردازیم.
شرایط زیر را تجسم کنید؛ وقتی که ما بهواسطه نداشتن سواد ارتباطموثر در تعاملات با یارعاطفی خود، دچار سوءتفاهم میشویم؛ یا بدلیل نداشتن سواد همدلی، از درک طرف مقابل عاجزیم و او در شرایط روحی پرفشار احساس بیکسی و تنهایی میکند. بهواسطه نبود سواد فرزندپروری، باعث بوجود آمدن کلافگی و فشارهای مضاعف بر اعضای خانواده میشویم. بدلیل نبود تفکر نقاد تحتتاثیر شبکههای اجتماعی یا اطرافیان خود قرار گرفته با تغییرات الگوهای ذهنی و رفتاری تعادل زندگی مشترکمان را بههم میزنیم. بدلیل نبود مهارت حلتعارض، بهجای همافزایی در پیشبرد اهداف یا حل مسائل زندگی، مدام با شریک عاطفی خود در حال جدل هستیم. نبود مهارت حلمسئله؛ باعث میشود انقدر تحت فشار سختیهای زندگی مشترک بمانیم تا تنها راه چاره را خروج از آن تصور کنیم و مواردی از این دست. مواردی که داشتن سواد و دیدن آموزش در خصوص آن؛ میتواند همان لحظات سخت و کلافهکننده را ، به شیرینترین خاطرههای عمر تبدیل کند.
میتونین برای خوندن مطالب بیشتر، به اینستاگرام ما و یا مقالات زیر سر بزنین. ما رو هم از نظرات خودتون، مطلع کنین.
- هزار راه برای رسیدن به خوشبختی
درس هایی از خرید موبایل برای انتخاب همسر
« هومن عمویی»