من قلم را یاد انسان میدهم
من به بی جان جهان جان میدهم
نوح را گفتم دمی کشتی بساز
من به دریا حکم طوفان میدهم
من به دریا گفتم از هم باز شد
من به موسی راه آسان میدهم
مور را گفتم برو از ره کنار
صحبت مور و سلیمان میدهم
پروانه شکسته بال سعی در پرواز دارد
می پرد و می خورد دوباره بر زمین
باز هم می کند تلاش
باز می پرد و باز میخورد بر زمین
چه زجر میکشد چو من
شکسته است بالش چو قلب من
و باز میکند تلاش
از یاد نخواهم برد که دستان هرزه کدامین عشق
دانه های یاس نفرت را به خاک سینه من کاشت