ویرگول
ورودثبت نام
سید حسین مسبوق
سید حسین مسبوق
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خیره

آدمها ،سابق بر این خیره میشدند. به کسی ، به جایی ، به چیزی.
آدمها ،سابق بر این خیره میشدند. به کسی ، به جایی ، به چیزی.

آدمها ،سابق بر این خیره میشدند. به کسی ، به جایی ، به چیزی.
مثلا از پنجره اتاقشان به منظره خیابان. مثلا از صندلی عقب تاکسی به گذر اتوموبیل ها. یا از داخل قطار به سوی مسافران شتاب زده. و در مطب دکتر به کودک بازیگوش چسبیده به بیمار مضطرب منتظر .
و این فرصت، غنیمتی بود برای تأمل و اندیشیدن.

گاهی حوصله سر بر میشد ولی وقت میکردیم کمی به درونمان برویم.
سکوت میکردیم، آرام میشدیم. و همینطور به سمت خیال کشیده میشدیم. چیزهای جالبی هم نصیبمان میشد.
ایده ای ، جمله ای ، خاطره ای یا شاید تصمیمی.

ولی اکنون دیگر وقتی برای خلوت کردن با خود نداریم. همه‌ی فرصت های تنهایی را تهدید می‌دانیم و از آن فراری هستیم . به محض بیکار شدن گریزی به دنیای دیجیتال میزنیم و خود را مشغول میکنیم.
و اینچنین همه لحظه های بِکر تنهایی‌مان را میکُشیم.
درست مثل همین لحظه.
حالا نه‌تنها ، تنها هستیم ، بلکه احساس تنهایی هم میکنیم.

خیرهتنهاییخلوت کردن
برنامه نویس هستم. تو زمینه اپلیکیشن های تجاری-مالی و هم تو زمینه بازی سازی تجربیاتی دارم. اینجا هستم تا بیشتر راجب مسایل اجتماعی یا تخصصی و همچنین دغدغه هام بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید