سید حسین مسبوق·۲ ماه پیشداستان نوحدر آن هنگام که آسمان آخرین روزنه های درخشان خود را از بشر دریغ کرد،و در آن هنگام که ابرهای سنگین و ستبر پهنه های وسیعی از سقف نیلگون را فرا…
سید حسین مسبوق·۸ ماه پیشپشت جبهه هاپدرخونده من برای مهاجرت مجبور شده بود یک پاسپورت و شناسنامه جدید با فامیلی خودش برام بگیره. اون فکر میکرد من همه نردیکامو تو اون بمبارون ها
سید حسین مسبوق·۸ ماه پیشدر میان کوه هااولیا دانش آموزان او را دوست داشتند و دانش آموزان هم با وجود اینکه کمی از چهره مصمم او میترسیدند ولی سعی میکردند بهانه ای برای آزردگی او جو…
سید حسین مسبوق·۸ ماه پیشخاطراتاز پشت پرده های مرطوب نگاهی به کوه های مشرف به خانه انداخت. حالا بوی عید را می تونست از دور استشمام کنه
سید حسین مسبوق·۱ سال پیشدریا زدههمه اعتقادهایی که تا دیروز چراغ راهم بودند و نور به مسیر پیش رویم می انداختند مدتی بود که فقط سوسو میزدند. به آخر عمرشان نزدیک شده بودند.
سید حسین مسبوق·۴ سال پیشهفته هااین روزها برای من به شکلی باورنکردنی ، با سرعت در حال سپری شدناند. آیا شما هم تجربه مشابهای دارید یا من تنها هستم؟
سید حسین مسبوق·۵ سال پیشانتهای کوچهدر همین حین کم کم به موج کسانی که از آنجا می رفتند افزوده و شرایط برای جولان دادن موتانس ها مهیاتر می شد. هر کس به بهانه ای، آرزویی، اعتقاد…