در آن هنگام که آسمان آخرین روزنه های درخشان خود را از بشر دریغ کرد،
و در آن هنگام که ابرهای سنگین و ستبر پهنه های وسیعی از سقف نیلگون را فرا گرفتند.
و در آن هنگام که غرش های سهمگین گوش فلک را پاره کردند.
و در آن هنگام که چرخ گردون از تپش ایستاد.
پس مادران نوزادان را از سینه رها کردند و سراسیمه خود را به دشت ها رساندند.
و پدران دشنه ها به زمین کوفته و پیشه را به حال خود رها کردند.
آنگاه قطره های باران ناگهان همچو دیوانی تشنه به خون لایه های جو را دریدند و خود را به زمین پر از سیاهی رساندند.
نوح در جلوی جمعیت ایستاد و همه سرها رو به عرش کبریایی، رو به بالا بود.
در هیچ کاغذ و سندی ذکر نشده ولی ای مردم بدانید و آگاه باشید که خود نوح نیز در آن لحظات سخت هراسان بود.
و در این وقت تقدیس شده پروردگار آماده سخن برای جمعیت مدهوش شد:
«و اینک که درهای آسمان ها به روی شما قوم بدعهد بسته میشود.
و اینک که امید به زاده شدن هیچ انسان آزاده ای از این رحم های پوسیده نمی باشد،
و اینک که سیلاب ها ار هر سمتی شما را احاطه خواهند کرد،
و اینک که چنان همیشه تنها عده ای قلیل از خلق من به ساحل نجات خواهند رسید.
و آن عدهای کثیر که چنان همیشه عذاب من را از خود بعید می دیدند.
پس اینک در این آخرالزمان ،
بچشید، که این سرانجام بدکاران شما است »
در همین حین آب پایه های کشتی را تکانی داد و کشتی در مقابل مردم به آرامی به بالا آمد.
بزرگان قوم این را دسیسه ای دروغین دانستند و مردم را به سمت کوهها فراخواندند:
«ای نوح فریبکار اکنون تو به سمت ارابه چوبینت رو و ما به سمت عقلانیت خویش .
همانا پیروی از همین عقل برای ما کافیست و اوست ناجی.»
نوح که تازه به خودش آمده بود سری برگرداند و گروهی اندک حول خویش مشاهده کرد:
«می بینند اما کورند، گوش میدهند ولکن کر. هیچ نیرویی توان بیداری شما را ندارد و امروز همان روزی است که طعنه ها، کنایه ها و تمسخر ها به پایان میرسد. و آن وقت نیکوست.
اکنون ای جمعیت پارسایان و زاهدین داخل شوید که مهلت توبه و ندبه دیگر به پایان رسید. نه از شما نفری کم خواهد شد و نه خلقی به شما اضافه. آنان که به نادیدنی ها ایمان نیاوردند دیدنی ها هم سودی به حالشان نکرد.»
بزرگ قوم به بالای کوهی رسید و نوح را با انگشت اشاره کرد و پاهایش را به نشانه خوشحالی چندین بار به زمین کوبید:
«آن پیرمرد دیوانه را ببینید ای مردم.
او امروز اسباب نمایش ما خواهد بود.
هلهله کنید و تماشا که دیگر نه او ما را خواهد دید و نه ما او را»
دید و نه ما اواوووتعارا».