به نام خداوند پروانه
در این باغ گاهی پروانه بودم
در بین همه حیوانات باغ
پر زدم سوی شمع و سوختم
در آتش رفتم و منم آتش
شعله بر من بوسه و من مستم
بعد از دل گرفتن و گرم شدن
بال زدم، دور شدم، دل شکاندم
پشیمانی بر سرم کوبید و
در تار سیاه شیطان افتادم
سال ها دور شدند و کردم دعا
دعا برای او، تو و خودم
برای تو و او دعایی که
نباشی چو من که گرفتارم
نشکنی دل که شکاند تو را
بوسه چشی چو عشق و سردارم
عشقم عباس و سردار حسین است
که عباس بوسه چشیده دیدم
بوسه دیده و سرباز ولی
پس سرباز باش زیر دست ولیم
بدان قدرت و شهرت و ثروت
در دست آتش است که چشیدم
پس گدا باش و گدایی کن او
بگو: من برایت، تو برایم