اخیرن خواندن کتاب «منحنی دوم» نوشتهی چارلز هَندی را تمام کردم. هَندی نظریهپرداز، سخنران و نویسندهی مشهور ایرلندیالاصل است که اغلب او را با کتاب «خدایان مدیریت» میشناسیم و نظریاتش را دربارهی تغییرات سریع در دوران معاصر و هشدارهایش را به افراد، سازمانها، نهادهای اجتماعی و حکومتها برای این که به موقع تغییر را بشناسند و راههای مواجهه با آن را بیابند، شنیده و خواندهایم. جانِ کلام کتاب منحنی دوم نیز در همین است. او در این کتاب به جای این که اصراری بر پاسخگویی و دادن راه حل داشته باشد، تلاش میکند ذهن ما را با «پرسش»های درست و ضروری درگیر کند. به باور من، پرسیدن سوال درست، بیش از داشتن پاسخ ارزشمند است. از این رو، هَندی را تحسین میکنم که سوالهای مهمی پیش روی ما میگذارد.
شاید مهمترین این سوالها این است که چرا باید تغییر کنیم؟ او بر مبنای تجارب تاریخی در حکومتداری، اقتصاد، مدیریت سازمانهای بزرگ و نظایر آن، به ما نشان میدهد که برای حرکت رو به جلو در بسیاری از عرصههای زندگی، گاهی لازم است که به طور بنیادی تغییر کنیم و مسیر تازهای را پیش بگیریم که بهکلی متفاوت از مسیر موجود باشد. این تغییر، معمولا نیازمند راه و روشی کاملا جدید در نگاه به مسائل تکراری است. این مفهوم را در ابعاد کلانتر با عنوان پارادایمشیفت میشناسیم که امیدوارم فرصت پرداختن به آن را در نوشتهای جداگانه پیدا کنم. اما نکتهی اصلی در این تغییر کجاست؟
هَندی میگوید مشکل واقعی این است که این تغییر زمانی باید آغاز شود که منحنی اول هنوز در حال پیشروی است. منحنی اول، همان مسیری است که یک فرد، سازمان یا حکومت در حال حاضر مشغول طی کردن آن است. اما وقتی همه چیز خوب یا حتی عالی است، چرا باید تغییر کند؟! یک مدیر چرا باید زمانی که کلیهی شاخصهای کلیدی سازمانش مثبت است، خدمات یا محصولات تولیدیاش سود میکند و کارمندانش راضی به نظر میرسند، چیزی را عوض کند؟ در واقع، چالش اصلی اینجاست که همان رهبران و مدیرانی که مسوولیت منحنی اول را بر عهده دارند و سازمان خود را به پیش میبرند، باید همزمان فرصت دیگری به بقیه بدهند تا تغییرات را کلید بزنند و راه را به سوی منحنی دوم باز کنند. چنین چیزی به آسانی اتفاق نمیافتد. تغییر در زمان وقوع بحران آسانتر پذیرفته میشود؛ اما اگر قرار باشد آنقدر صبر کنیم تا بحران فرا برسد، با کمبود یا اتمام منابع و زمان مواجه میشویم و اجرای تغییر بسیار سخت یا حتی محال خواهد بود. اتفاقی که برای امپراتوریهای بزرگی مثل ایران و روم، صنایع معظم عکاسی کداک و کسب و کار Yahoo افتاد و آنها را به مثالهایی از شکست به دلیل وقتنشناسی تبدیل کرد.
کتاب منحنی دوم را انتشارات کتاب معنا با وسواس زیاد ترجمه کرده و به چاپ رسانده است؛ هرچند به نظرم ترجمهی کتاب میتوانست روانتر از نسخهی موجود باشد. خواندن آن را به همهی فعالان کسب و کار، بهویژه مدیران آنها در هر سطحی که هستند، توصیه میکنم.
پینوشت: این نوشته در سایت شخصی من هم در دسترس خوانندگان است.