Hosna mahmoudizadeh
Hosna mahmoudizadeh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

به مناسبت روز کودک که تاریخش گذشته ! (1)

من در دنیایی هستم که فقط من شما را می بینم
من در دنیایی هستم که فقط من شما را می بینم


اسم نامه : به امید دنیایی همیشه خندان کودکان

این نامه واقعی نیست و همش تخیلات منه

نامه ای به شما : از خواب بیدارم میکنید برای کلاس آنلاین بیدار می شوم و با چشمانی که سو سو می بیند یک حاضری می زنم و تمرکز را از خوابالودگی برمی دارم و فقط تمرکزم را روی کلاس و اینکه " امروز بهترین روزه باید انرژی زیادی داشته باشی" می گذارم بعد از تمام شدن سه تا کلاس یک ساعته صدایم می کنید که بیام صبحانه بخورم می رم و صورتم را می شورم و میام صبحانه می خورم بلند میشم و میرم توی اتاق و از توی موبایل برنامه آشپزی خارجی می بینم که یک آدم معروف داره از بهترین آشپز ها آشپزی یاد میگیره و درست میکنه دو قسمتش رو می بینم و بعدش آهنگ گوش می دم من همیشه یعنی در واقع بیشتر وقت ها آهنگ گوش می دم و از خستگی طوری که یادم میره آهنگ رو قطع کنم خوابم میبره من همیشه همین طوری هستم وقتی آهنگ گوش می دم یک دفعه بدون اینکه دقت کنم که آهنگ رو قطع کردم یا نه خوابم میبره و توی خواب خواب می بینم و بیدار می شم که ادامه خوابم رو نبینم ولی یادم رفته که چه طور خوابی دیدم شاید یکی از رویا هام رو توی خواب دیدم شاید هم خواب بد دیدم خلاصه چون کار های فردام رو دیروز انجام دادم کاری ندارم ( بخاطر این نیست که صبح به خودم گفتم " امروز بهترین روزه باید انرژی زیادی داشته باشی " همیشه به خودم این رو میگم ) پس میرم موبایل رو بر می دارم همیشه همین طوری زندگی کردم تقریبا یک سال میشه که طوری رفتار می کنم که شادم و انرژی دارم همیشه میام سر خاک تون شما ای که هر روز بیدارم میکنید و صدایم می زنید برای گرسنه نبودنم شماای که الان بعد از یک سال هم هنوز برای من در خانه یمان هستید و صدایتان در خانه یمان می پیچد اما در این یک سال تنها چیزی که تغییر کرده این است که من را به خانه ی جدیدی به نام خانه ی ، کودکان ، بی سر پرست ، برده اند و من شما را با خودم به آنجا بردم و ما همگی در آنجا با هم زندگی می کنیم جایی که خواهر و بردار بیشتری مانند همسایه دارم ولی چرا اینجا همه می خواهند بجای شما باشند و مانند شما رفتار کنند و به من کمک کنند ولی من که شما را دارم چرا دیگر باید آنها مراقب من باشند اینجا با هیچ کس دوست نیستم و دوست هم ندارم که با کسی در این خانه دوست باشم من حالا دیگر به جای شما انگار باید از آنها اجازه بگیرم من حالا شادم که شما یعنی خانواده ام را در خانه ای به نام خانه ی کودکان بی سر پرست در کنار خود دارم ولی هر روز اتفاقی را بر چشمانم به یاد می آورم ولی هیچ چیز از اتفاق را یادم نمی آید تصویر ماشین خودمان که تصادف کرده است وقتی یاد این اتقاق می افتم اشک هایم بی اختیار می ریزد و ضربان قلبم کند تر می شوم چون ضربان قلبم کند هست با این اتفاق هم دیگر حس می کنم که دارم می میرم ولی هنوز هم از بودن شما در کنار خودم خوشحالم چون بین این همه فرد شما را دارم
به امید دیدار دوباره ی شما f.r


امضا

امضا
امضا


این نامه واقعی نیست و همش تخیلات منه

روز کودکخانوادهدلنوشته
داشتن اعتقادات متفاوت نباید موجب جدایی انسان های #باشعور شود!《یک ESFP :◇》
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید