Hossein Alizadeh
Hossein Alizadeh
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

ماجرای قبض گاز و اون قسط لعنتی!

تو یه عصر دل‌انگیز پاییزی، هوا ابری اما چغر و بد بدن بود و من، تقریبا مثل همیشه، با یه شات چای تو دست و توهم اینکه حداقل امروز بهتر از فرداست، تو بالکن نشسته بودم. یهو گوشیم گفت دینگ دینگ. مامان بود. با اون سبک خاص خودش نوشته بود: «بچه! قبض گازو دادی؟»

همین چارتا کلمه کافی بود تا کل اون حس شاعرانه بره رو هوا! اولش با اطمینان کامل نوشتم: «آره، مامان! نگران نباش.» ولی ته دلم یه چیزی قلقلکم می‌داد. یه حس شوم! رفتم تو کیف پولم گشتم، کاغذای قبض تو قبض. نه قبض گاز اونجا بود، نه حتی قبض برق! انگار کلاً از ماتریکس خارج شده بودن.

با استرس رفتم سمت کمد، درش رو باز کردم و یهو کوهی از کاغذای قدیمی ریخت رو سرم. قبض گاز ماه پیش؟ هست. قبض برق دو سال پیش؟ آره، ولی قبض این ماه؟ هیچی!

همون لحظه زنگ خونه خورد. با ترس و لرز رفتم آیفون رو جواب دادم. دیدم مأمور گاز اومده و اون تابلوی زرد "قطع شد" رو تو دستشه. گفتم: «داداش! بگو هنوز وقت داریم.» گفت: «آقای محترم! همین الان حساب کنید، والا...» دیگه ادامه نداد، ولی منظورش واضح بود: یا پول، یا بخاری روشن نمیشه.

حالا این فقط اول ماجرا بود، تلفات از وسطاش شروع میشه، چون یادم افتاد قسط وامم هم همین هفته است. با گوشی چک کردم و دیدم دقیقاً امروز آخرین روزشه. از شانس، موجودی حساب هم یه رقم کج و معوج بود که نه قسط رو پر می‌کرد، نه قبض گاز رو. حالا وسط این همه استرس، اینترنت بانک هم قطع شده بود!

اون لحظه رو تصور کن: من توی خیابون، وسط بانک، گوشیم دستمه، و دارم یه مانیفست ذهنی می‌کشم که «قبض گاز مهم‌تره یا وام؟» یه خانمی تو صف کنارم ایستاده بود، با یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم گفت: «داداش، دایرکت دبیت شنیدی؟!» گفتم: «چیه این دیگه؟» گفت: «همه چی خودکار پرداخت میشه، مثل ماشین لباسشویی!»

تازه فهمیدم که تو این عصر تکنولوژی، من هنوز تو دوران "برو بانک، قبض پرداخت کن، برگرد خونه" گیر کردم؛ هعی.. تماشاچی بودن هم عالمی داره وا.

آخرش چیکار کردم؟ قرض گرفتم، مامور گاز رو راضی کردم که قطع نکنه (الکی مثلا فانتزی‌طور)، و تو آخرین دقیقه قسط وام رو ریختم. ولی از اون روز، هر جا رفتم، درباره این "دایرکت دبیت" تحقیق کردم. الان یه ساله قبضام و قسطام رو اصلاً یادم نمیاد. چون دایرکت دبیت همه چی رو به‌جای من انجام میده. ولی هنوز اون روز خجالت‌آور که مامور گاز رو راضی می‌کردم و با خانم تو صف بانک دعوا می‌کردم که چرا منو نصیحت کرده رو یادم نمی‌ره.

زندگی آسونه، اگه به‌جای استرس، یه کم آپدیت باشیم! 😊

#پرداخت_مستقیم_پیمان

دایرکت دبیتپرداخت_مستقیم_پیمان
Part-time Geek
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید