به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست.
چند روز پیش داشتم در حاشیه ی یک جلسه ی کاری با ایلیا وکیلی عزیز صحبت می کردم و دیالوگ زیر بین ما رد و بدل شد.
من: ماشاالله آقا چقدر فیت و خوش هیکل شدی.
ایلیا: ماشاالله به جونت.
من: به من هم راز موفقیتت رو بگو.
ایلیا: فقط تکون بده!
من: {با لبخند} نمیشه بدون تکون دادن موفق شد.
ایلیا: چرا میشه، تعریف موفقیت رو عوض کن...
صحبت های من و ایلیا به اینجا که رسید، من فقط تونستم با یه خنده سرم رو بندازم پایین و موضوع رو عوض کنم. ولی جمله ای که گفت از اون لحظه به بعد توی ذهن من داره میچرخه...
تا حالا به تغییر تعریف موفقیت فکر نکرده بودم. ولی این چند روز فکر کردم و حالا دوست دارم یک مقدار درباره ی چیزهایی که بهشون فکر کردم براتون بنویسم. تا هم شما در جریان فکر های من قرار بگیرید و هم برای خودم این فکرها ثبت بشه.
این اولین سوالی بود که توی ذهن من ایجاد شد. به نظرم چند دسته از آدمها تصمیم می گیرند تعریف موفقیت را برای خودشان عوض کنند. که در ادامه معرفی شون می کنم.
به نظرم اولین دسته تعریف رایج موفقیت را قبول ندارند. این روزها دو دسته تعریف از موفقیت خیلی به گوش می رسند که هر کدام از این تعریف ها هم طرفدارهای خودشان را دارند. 1) آنهایی که موفقیت را به چشم دستاورد می بینند، یعنی میگن فلان چیز را بدست بیاریم دیگه موفق شدیم. 2) افرادی که موفقیت را به چشم یک فرآیند می بینند، یعنی تا زمانی که در مسیر مثلا سلامتی قدم برمی دارم، حتی اگر اون قدم خیلی کوچک باشد، بازهم فرد موفقی هستم.
این دسته از افراد این تعریف ها از موفقیت رو قبول ندارند و برای خودشان تعریف های دیگری ایجاد می کنند.
دسته ی بعدی که تعریف موفقیت را عوض می کنند، افرادی هستند که آنقدر شکست خوردند، شکل شکستن شدند! منظورم این است که دیگه نا امید شدند و تلاش می کنند برای موفقیت یک تعریفی درست کنند، تا شکست هاشون رو برای خودشون به عنوان موفقیت ثبت کنند.
دسته سوم افرادی هستند که برای موفق شدن تلاش خاصی نمی کنند. و برای همین هم سعی می کنند تعریف موفقیت را تا جایی که خودشون هستند تقلیل بدن. مثلا بعضی از افراد که معتقدند من هوش زبان آموزی ندارم پس همین 10 تا کلمه ای که بلد هستم اوج موفقیت برای یک نفر با استعداد من است، به نظرم در این دسته قرار می گیرند.
بعضی از افراد ممکن است به این نتیجه برسند که یک روزی و به دلیلی درباره ی مسیری که می خواستند طی کنند اشتباه تصمیم گرفتند و درواقع با بازبینی اهداف و علاقه هاشون به این نتیجه رسیدن که باید تعریف شون از موفقیت رو عوض کنند و به مسیر دیگری بروند.
سوال بعدی ای که برام پیش آمد این بود که، موفقیت در هر بازه ای از زندگی می تواند تعریفش عوض بشود، مثلا من وقتی 20 سالم بود از موفقیت تعریفی داشتم که توی 30 سالگی برام تقریبا همه ی آیتم هاش تغییر کرده. و همینطور معمولا آدم برای هر بخشی از زندگیش (مثلا کار، سلامتی، خانواده و ...) تعریف های متفاوتی از موفقیت خواهد داشت.
در نتیجه وقتی بیشتر فکر کردم دیدیم به جای اینکه بگوییم افراد در چهار دسته ی بالا تقسیم می شوند، باید بگیم افراد در هر تصمیمی و در هر بازه ی زمانی ای در یکی از این دسته ها ممکن است قرار بگیرند.
و شاید خیلی از ما در زمان های مختلف تعریف موفقیت را تغییر داده باشیم تا خودمان را فریب بدهیم و تلاش نکنیم.
پس بجای تغییر تعریف موفقیت، تکون بده!