وقتی حرف از خیانت میشه، معمولاً کسی نمیخواد دربارهی دلیلش صحبت کنه. چون اگه بگی یه نفر دلیل داشته که خیانت کنه، انگار داری تقصیر رو از دوش اون کسی که بهش خیانت شده برمیداری و میذاری گردن خودش. یعنی طرف نهتنها خیانت دیده، بلکه باید بشنوه: «راستی، تقصیر خودت بود که اون خیانت کرد.»
اما بذار یه چیزی رو رک بگم: یه دلیل خیلی واضح و اصلی برای خیانت زنها وجود داره. و این دلیل با اون چیزی که برای مردها هست فرق داره.
دلیل اصلی خیانت زنها، بیتوجهیه. بیتوجهی یعنی نیازهای یه زن برآورده نمیشن. یعنی یه چیزی کمه. وقتی یه زن تو یه زمینهای احساس کمبود میکنه، ناراحت میشه. یا باید با اون کمبود بسازه، یا یه راهی پیدا کنه که اون نیازش رو برطرف کنه. اگه نتونه اون نیاز رو از طرفش بگیره، ممکنه بره سراغ یه نفر دیگه تا اون نیاز رو براش تأمین کنه.
بزرگترین نوع بیتوجهی که باعث میشه زنها خیانت کنن، بیتوجهی عاطفیه. حالا ممکنه بپرسی: «بیتوجهی عاطفی یعنی چی؟» بیتوجهی عاطفی یعنی نبودن چیزهایی که باید باشن. یعنی طرفت با اینکه کنارت نشسته، انگار نیست. یعنی اون چیزهایی که باعث میشن آدم تو رابطه حالش خوب باشه، نیستن. و خب، کیفیت زندگی آدم خیلی وقتا بستگی داره به کیفیت رابطههاش.
محبت نشون داده نمیشه، حضور واقعی نیست، حمایت احساسی نیست، توجه گرفته شده، محافظت نمیشه، نیازها نادیده گرفته میشن، انتظار دارن خودت تنهایی نیازات رو رفع کنی، هیچ نوازشی نیست، هیچ تلاشی برای درک کردن نیست، بیتفاوتی، بیعلاقگی، بیاحساسی، نبودن، قطع ارتباط.
طبیعتاً وقتی آدم بیتوجهی عاطفی میبینه، سعی میکنه طرفش رو وادار کنه که بیتوجه نباشه. راههای مختلفی هست: از حرف زدن منطقی دربارهی احساساتت، تا تبدیل شدن به چیزی که فکر میکنی طرفت میخواد، به امید اینکه اونم تبدیل بشه به چیزی که تو نیاز داری. از عصبانیت و دعوا، تا دلبری و تحریک حسادت، تهدید، ساختن موقعیت اضطراری، وانمود کردن به بیخیالی و...
بیتوجهی عاطفی یکی از دردناکترین چیزهاییه که آدم میتونه تو رابطه تجربه کنه. خیلیها که هم بیتوجهی عاطفی دیدن هم خشونت فیزیکی، میگن بیتوجهی عاطفی بدتره.
گاهی بیتوجهی عاطفی انتخابی نیست، حتی ناخودآگاه هم نیست. بلکه نتیجهی شرایطه. مثلاً طرف خودش تو کودکی بیتوجهی دیده و اصلاً نمیدونه چطور باید از نظر احساسی کنار کسی باشه. یا شغل یا شرایط زندگیش جوریه که نمیتونه حضور کافی داشته باشه (مثلاً زندانیه، یا سربازه، یا یه بیماری داره.)
تو این حالت، بیتوجهی عمدی نیست. آسیبش رو میزنه، ولی یه جورایی قابلدرکتره. چون میشه روش کار کرد. ولی وقتی بیتوجهی عمدیه—یعنی طرف آگاهانه یا ناخودآگاه نمیخواد از نظر احساسی کنار تو باشه—اونوقت دیگه قضیه فرق میکنه.
شاید طرف اصلاً نمیخواد نیازهای احساسی تو رو برآورده کنه. باور کن، آدمهایی هستن که اینطوریان. طرف میخواد مزایای بودن تو رابطه رو داشته باشه، ولی نمیخواد مسئولیت مراقبت احساسی از طرفش رو قبول کنه. نمیخواد کاری کنه که طرفش حالش خوب باشه. فقط میخواد طرفش خودش یهجوری حالش خوب باشه، مخصوصاً نسبت به خودش، فارغ از اینکه چی کار میکنه یا نمیکنه.
وقتی یه زن از طرف شریکش بیتوجهی میبینه، این کمبود و واقعیت اینکه نیازهای واقعیش برآورده نمیشن، کمکم حال روحیشو خراب میکنه. این روند باعث میشه وارد یه حالت ناامیدی بشه. معمولاً اولش سعی میکنه بجنگه تا طرفش نیازهاشو برآورده کنه. ولی خب، طرف مقابل معمولاً این تلاشها رو بهعنوان انتقاد برداشت میکنه. اگه طرفش واکنش نشون نده، زن به یه نقطهای میرسه که باید بپذیره این بیتوجهی قرار نیست تموم بشه. یعنی باید قبول کنه که داره نادیده گرفته میشه. و بعدش باید دست برداره از تلاش برای اینکه طرفش بیتوجه نباشه، چون این تلاشها خودش باعث میشن بیشتر احساس کمبود و گرسنگی احساسی کنه.
پس تصمیم میگیره یا با این گرسنگی بسازه، یا بره دنبال کسی که نیازهاشو برآورده کنه. اگه مجبور بشه نیازهاشو بیرون از رابطه تأمین کنه، یعنی دیگه حس «در آغوش بودن» رو تجربه نمیکنه. و این حس، یکی از مهمترین نیازهای زنها تو رابطهست، مخصوصاً وقتی با مردها هستن. پس دنبال یه «ظرف» جدید میگرده، بهقول معروف.
اگه بیتوجهی عمدی نباشه و فقط از ناآگاهی طرف باشه، میشه اوضاع رو بهتر کرد. فقط باید بفهمی چی کم داره و اون چیز رو براش بیاری. باید واقعاً شریکش باشی تو تأمین نیازهاش. ولی اگه بیتوجهی عمدیه، دیگه بازی تمومه.
کسی که بیتوجهه، پر از بهونهست برای اینکه چرا نمیتونه نیازهای زن زندگیشو برآورده کنه. نمیشه تو یه رابطهی خوب بود و هیچ مسئولیتی برای حال خوب طرفت نداشته باشی. وقتی وارد رابطه میشی، یعنی هر کاری که میکنی یا نمیکنی، روی طرف مقابل تأثیر میذاره. چه خوب، چه بد.
همه دنبال رابطهان چون یه چیزی ازش میخوان. ولی همه حاضر نیستن اون چیزی رو بدن یا انجام بدن که باعث میشه رابطه واقعاً خوب باشه برای هر دو طرف. مگر اینکه وارد یه رابطهی آگاهانه بشی، جایی که با هم توافق کنین که یه سری نیازها رو طرفت قرار نیست برآورده کنه و تو هم انتظارشو نداری، چون توافق کردین که اون نیازها رو از جای دیگه تأمین کنی.
یه رابطهی خوب نیاز به مسئولیتپذیری واقعی داره. درست برعکس بیتوجهی. البته بیتوجهی احساسی دلیل اصلی خیانت زنهاست، ولی ممکنه زنها بهخاطر نوعهای دیگهی بیتوجهی هم خیانت کنن. مثلاً اگه حس کنه باید خودش تنهایی از نظر مالی سر کنه، ممکنه احساس بیتوجهی کنه و بره سراغ مردی که از نظر مالی حمایتش کنه.
یا مثلاً اگه با مردی باشه که ازش محافظت نمیکنه، اون حس امنیت رو نداره. پس ممکنه بره دنبال مردی که اون حس امنیت رو بهش بده.

حالا ممکنه حس کنی که اگه یه ذره از نیازهای زن زندگیت رو درست برآورده نکنی، سریع میره دنبال یکی دیگه. انگار زنها فقط دنبال استفادهان و هیچ اهمیتی به خودت نمیدن، فقط به اینکه چقدر خوب نیازهاشونو تأمین میکنی. ولی واقعاً اینطور نیست.
واقعیت اینه که یه زن نمیتونه حس خوشبختی، سلامت روان، امنیت و عشق واقعی داشته باشه وقتی طرفش ولش کرده تا خودش تنهایی با کمبودهاش سر کنه. اگه طرفش میتونه ببینه که اون داره با کمبودهاش دستوپنجه نرم میکنه و بازم انتظار داره تو رابطه بمونه، اون رابطه تبدیل میشه به یه مدل «تو زجر بکش تا من حس دوستداشتنی بودن داشته باشم».
و این یه مشکل بزرگه، چون زن نمیتونه حس دوستداشتنی بودن داشته باشه وقتی باید زجر بکشه تا تو رابطه بمونه.
اگه زنی هستی که بهخاطر بیتوجهی وسوسهی خیانت بهت دست داده، باید آگاه بشی که چه نیازهایی داره نادیده گرفته میشه و اون نیازها رو با طرفت درمیون بذاری. بذار بفهمه چی کم داری. اینطوری طرفت فرصت داره که اون نیازها رو برآورده کنه.
بعضی از نیازها رو میتونی از منابع مختلف تأمین کنی، نه فقط از طرفت. و طرفت میتونه حامی این باشه که اون نیازها رو کس دیگهای برات تأمین کنه، اگه خودش نمیتونه یا نمیخواد.
طرف مقابل نباید ازت انتظار داشته باشه که برای یه نیاز، گرسنگی بکشی. ولی یه سری نیازها هستن که فقط باید توسط شریک زندگیت تأمین بشن. وگرنه نمیتونی از بودن با اون آدم حس رضایت داشته باشی.
اگه تو رابطهای هستی که طرفت به رنج تو واکنش نشون نمیده، چون نیازات برآورده نمیشن، جوابش خیانت نیست. جوابش خیانت و خیانتکاری نیست. بهجای اینکه بین گرسنگی کشیدن یا خیانت کردن یکی رو انتخاب کنی، باید یه انتخاب آگاهانه داشته باشی. آره، انتخابی که شاید خیلی سخت باشه.
اون انتخاب آگاهانه ممکنه این باشه که شرایط رابطه رو تغییر بدی تا بتونی نیازاتو تأمین کنی، یا اینکه از رابطه خارج بشی و دنبال کسی باشی که اون نیازهایی که برات مهمن رو برآورده کنه.
اگه برات مهمه که تو رابطه وفاداری باشه، یه راه برای اینکه حس قدرت داشته باشی اینه که مطمئن بشی زن زندگیت احساس بیتوجهی نمیکنه. برای همین یه سؤال خیلی مهمی که میتونی ازش بپرسی اینه:
هیچجوری هست که حس کنی من دارم بهت بیتوجهی میکنم؟
و بعدش واقعاً به جوابی که میگیری عمل کن.