واقعا یادم نمیاد معلم های سخت گیر مدرسمون به یادگیری من کمک کرده باشن. یادمه یه خانم شیمی داشتیم که سر کلاس حرص میخورد از به اصطلاح «کند ذهنی» ما و ازش میترسیدیم. برعکس، معلم تاریخ ما هر روزی که به کلاس درس می اومد، کیف و وسایلشو روی میز میذاشت و بعد وسط کلاس شروع میکرد به صحبت کردن. بعد از چند دقیقه هیچکدوم از دانش اموزا بهش توجه نمیکردن.
تا موقعی که خودمو دیدم شدم یه معلم! همین الان کلاس آنلاینم تموم شد. بچه ها با شوق و ذوق شرکت کردند و با هم بازی کردیم. راه هایی که باعث یادگیری میشن خیلی بیشتر از صدمه وارد کردن به روحیه ی بچه ها هستن. هیجان و شادی به یادگیری کمک میکنه. درس هامو بعضی اوقات با بازی ترکیب میکنم و من و بچه ها با هم توی کلاس خوش میگذرونیم و در کنارش قانون کلاسی هم داریم و روی اون تعارف ندارم.
کاش دنیای معلم ها خلاق تر و پر هیجان تر میشد.
کاش معلم ها میدونستن «سخت گیری» ممکنه همیشه خوب نباشه. مخصوصا برای بچه هایی که دارن بچگی میکنن.
کاش معلم ها با ترس و حقارت بچه ها رو کنترل نمیکردن.
اون موقع یادگیری تبدیل به چیزی طبیعی توی زندگی بچه ها میشد!