عاشق خودم و دنیا و کائنات
عاشق خودم و دنیا و کائنات
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

عوض شدن تا کی ؟

خیلی وقته ننوشتم به یک بهانه، پیشرفت

راستش توی این چند ماه خیلی اتفاقهای سریع و بالابرنده و بعدش استوپ کننده برامون افتاد

اول بصورت آنی تصمیم بر آمدن به کانادا گرفتیم و همه کارها به سرعت ردیف شد و بدون هیچ مشکلی اومدیم و ظرف چند هفته خونه ارزون اجاره کردیم و کار پیدا کردم و پسرم راهی مدرسه شد و خودم آیلتس دادم و دانشگاه پذیرش گرفتم و ماشین گرفتیم و بعدش یک دفعه همه چیز استوپ شد ..........

از کار بدلیل خواسته خواهرم اومدم بیرون و ویزایی که فکر میکردیم ۴ الی ۶ هفته ای بیاد ۲۰ هفته شده و نیامده و همه چیز در سکون میگذرد .....

ولی چی باعث میشه یک زمانی مثل یه کرم خاکی بریم زیر زمین و ترجیح بدیم بمیریم و یه زمان مثل عقاب اوج بگیریم و یه زمان بشیم یه لاک پشت یا خرگوش زمینی ؟؟؟؟؟

فکر کردم و فکر کردم و فکر ....

تنها دلیلی که داشت انتقاد درونی و قضاوت میتونست باشه چون تو این مدت محترم بودم مثبت بودم مهربان خیلی بودم و ..... فقط چند جا نسبت به خواهرم قضاوت درونی کردم

ولی آیا فقط قضاوت اینقدر موثره ؟ نمیدونم

باز شروع کردم به مطالعه روشها و کتابها جهت یافتن راه و قانون آرامش و پیشرفت چون به نظرم یه چیز واحد است نه پیچیده ، اول یک کلاس ارتعاش صوت ساها که با صدای دف و چند ذکر ارتعاش رو بالا ببری که راستش اصلا بعد از دو دوره استفاده تغییر آنچنانی ندیدم، تازه به نسبت همه شاگردها تغییرات من بیشتر بود ولی راضی نبودم و ترکش کردم و بعدش شروع کردم به خوندن کتاب محدودیت صفر (روش عالی هو اوپونو پونو) و از دو روز پیش شروع انجام پاکسازی که به جرات میتونم بگم از همون لحظه تغییرات درونی و بیرونی بصورت کم شروع شد و حتی تو خواب هم پاکسازی میکنم ، و بعدش هدایت شدم به یک نوشته راجع به سلولها گوش میدهند* که عالی بود و اصلا یادم نیست از کجا دانلود کردم فقط یادمه از تلگرام دانلود کردم و یه فایل پی دی افه که اسمش اینه :

?«_درود_بر_شما_عزیزان_؛_کرایون_هستم

خلاصه شب با سلولهام راحت حرف زدم چون همیشه ظرف این دو سه سال اخیر به خودم عشق میورزیدم و کار راحتی بود و تغییرات درونی مشهود و کلی باهاشون حرف زدم و حس عاااااااالی و صبح ساعت ۵:۵۰ با ندای درونی بیدار شدم و اصلا خوابم نمیومد و شک کردم نکنه پسرم بیدار شده که دیدم نه خوابه و اومدم بخوابم که تمایلی به خواب نداشتم و انگار مقاومتی میدیدم ولی من بزور خوابیدم ? و متاسفانه تا ۱۰:۳۰ خوابیدم و وقتی بیدار شدم تا چشمام رو باز کردم حسم خوب نبود انگار با خودم قهرم و هر چی با خودم حرف میزنم و عشق میورزم بی جوابم

خیلی این حسهام جالب بود و چیزی که این مدت فهمیدم :

۱- مشکلات مثل یه علامت بن بسته که به ما میگه اینوری نرو آخرش بن بست یا دره هست و اونوری برو وقتی مشکلی براتون بوجود اومد بدانید و آگاه باشید باید مسیر زندگیتون رو اصلاح کنید چون اون مشکل رو خود درونیتون مسببش شده تا بهتون بفهمونه باید تغییر کنید و اگر گوش ندید و باز اصرار به ادامه بخاطر فشار انرژیی روی اون ناحیه بدن بیماری پدیدار میشه (هر بیماریی در بدن نشان از یک مسیر یا حرکت نادرسته که باید اصلاحش کنید)

۲- اگر یاد بگیریم با بدنمون و خدای درونیمون ارتباط درست برقرار کنیم با مشکلات همیشه پیشرفت میکنیم و اون پیشرفت هم سریع اتفاق میفته ( مثل راندا برن یا جی کی رولینگ یا ...) ولی متاسفانه من هنوز بعد از مشکلم مسیرم رو پیدا نکردم چون کلا آدم منطقی و سرسختی هستم

۳- روابط و همه چیز در دنیا و کائنات بصورت چرخشی و دایره ای است و هیچ چیزی خطی نیست

یکی از تمرینات خوب ذهنی کشیدن مانترای دایره است خود من نقاشیم خوب نیست و اولین بار یه چیزی که میخواستم بصورت نقطه ای کوچک روی صفحه کشیدم و کم کم دورش اشکالی که دوست داشتم کشیدم و دایرم بزرگ و بزرگتر شد و آخر شد یک مانترای دایره و حس عالیی به آدم میده

۴- پاکسازی هو اوپونو پونو رو برای همه فکرهای سرتون و آدمهای اطراف بکار ببرید و بعدش از آرامش ذهنی لذت ببرید

البته قبل از گفتن اذکار پاکسازی گام اول قبول اینه که شما مسبب اون مشکل چه در خود چه در طرف مقابل هستید بعد از قبولی از ته دل به خودتون و طرف مقابل اذکار رو بیان کنید (من همیشه دوطرف رو میگم مثلا من تو را بخشیدم ، مرا ببخش ) (بعد از گوش دادن یا خوندن کتاب محدودیت صفر متوجه حرفم میشوید)

۵- در روز دو بار با خودتان خلوت کنید میخواید مدیتیشن کنید میخواید به خودتان نامه بنویسید میخواید تو آینه با خودتان حرف بزنید ولی حدودا بیست دقیقه در روز رو برای خودتان خرج کنید

۶-ذهن هر انسان از دو بخش تشکیل شده خاطرات و الهام

خاطرات گذشته که میتونه یا منفی باشه (مشکلات) یا مثبت (تجربه) و الهامات قسمت مهمیه که خدای درونی یا بیرونی بهمون مسیر رو نشون میده که اکثر انسانها در حال راه پیدا کردن اون هستند و حتی یکسری انسانها بعد از مصرف مواد مخدر به اون رسیدند

حالا ما باید خاطرات ذهنمون رو کم و کمتر کنیم تا الهامات بتونند روشنتر شوند و برای همین باید خاطرات قدیم مخصوصا مشکلات و دلخوریها و ... را کمرنگ کنیم تا الهامات آشکار شوند و یک راه کمرنگ کردن خاطرات فراموشی و بی محلی اونها نیست بلکه اتفاقا بها دادن به اونهاست و بخشیدن و تاسف و عشق ورزیدن (هو اوپونو پونو) و اون خاطرات به مرور کمرنگ میشن و من این کار رو با هر چیزی که هر ثانیه در ذهنم میاد انجام میدم میخواد خاطره باشه یا قضاوت یا کار یا شلوغی ذهن یا ..... دایم دارم هو اوپونو پونو رو انجام میدم

و بعد به امید خدا تجربیات میمونه و الهامات که با هم ترکیب عالیی خواهند ساخت همونی که من میخوام:

پیشرفت کاری و آرامش و تعادل

۷- ورزشهایی که میزان ضربان قلب رو افزایش آنی میدهند(حتی رابطه جنسی هم شامل این دسته است) باعث کمرنگ شدن خاطرات و پررنگ شدن قدرت الهامات درونی و اولوهیت میشوند

۸- یکی از درسهایی که قبلن گرفته بودم و باز دکتر هیولن گفت این است که برنامه ریزی رو بیخیال و فقط کاری که بهتون الهام میشه رو سریع انجام بدید و ادامه بدید و حتی دیدم تو یکسری سایتها هم به اسم روش سیستمی ازش یاد میبرن

میبخشید اگه وقتتون رو گرفتم ، اگه مطالب بدردتون نخورد متاسفم ، عاشق همتون هستم ، ممنون بابت بودنتان

با عشق - جنگجوی وجود

عشق به خودخیانتخودسازی
گذاشتنم تو مسیر اشتباه ... گم شدم .... افتادم تو مرداب .... دست و پا زدم ... غرق شدم ..... خودم رو نجات دادم .... الان نمیترسم ... همه جا رو بلدم ....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید