صبح رسیدیم اصفهان و رفتیم خانه میم. چند ساعتی طول کشید تا خانواده میم با این کار من کنار بیاییند. اول فکر میکردند که مثلا یک موقعی شب افطار میکنم ولی هنگ کردند وقتی گفتم ۲۵ روز دیگه افطار میکنم!
در طول سفر و روز اول به اینترنت دسترسی نداشتم، برای همین دارم این پست را با یک روز تاخیر مینویسم.
بعد از ظهر رفتم خانهی خودمان، آنها هم هنگ کردند از برنامهی من.
در مورد روز ششم اینجا نوشتم