شاید یکی از پرسش های بزرگ پیش رویمان این باشد که، ادیان جهان در چه چیزی با هم مشترک اند؟ احتمالا پاسخ تان یکتاپرستی است. همچنین استدلالتان اینست که در پشت همه ی ادیان یک اصل آسمانی وحدت بخش وجود دارد. البته هم که میدانید که فقط و فقط پیروان ادیانی که کتاب دارند به خدای واحد معتقدند، این پاسخ زمانی جذابیتش را از دست میدهد که میفهمیم برخی بوداییان اساسا نه به خدای واحد اعتقاد دارند نه به خدایان.
دومین پاسخی که به فکرتان میرسد چیست؟ بخشایش. اجازه دهید همین ابتدا ناامیدتان کنم و بگویم این پاسخ هم درست نیست. کسی که این پاسخ را میدهد، لابد استدلال میکند در پاگانیسم (کافرکیشی) شما، به گناه و سرزنش های مربوط به گذشته خود زنجیر شده اید – رومیان پاگان با جستجو در اندرون حیوانات سعی میکردند بفهمند آنچه برای آینده شان مقدر شده بر وفق مرادشان است یا خیر – اما با ظهور مسحیت، اسلام و یهودیت این موضوع به میان آمد که میتوان از شر گذشته خود گریخت – بخشیده شد – و زندگی را از نو سر گرفت. و شوربختانه به دلیل وجود «كارما» در مذاهب مشرق زمین، این اندیشه جذاب هم به شکست انجامید. در کارما، بخشایش در کار نیست، گذشته بازمی گردد تا ذهن و روحتان را تسخیر کند.
اما پاسخ صحیحی که نظرها را به خود جلب کرد همان قانون طلایی است که کنفسوس و بودا آن را تعلیم داده اند، که حتی آن را میتوانید در جمله معروف کنفسوس «با دیگران آن مکن که خوش نداری با تو کنند.» و تعلیمات ادیان های مختلف پیدا کنید. و آن چیزی نیست جز مهربانی و دوستی.
دوستی و نظریه تکامل
این پاسخ به عمق فلسفه های سکولار هم راه پیدا کرده است. نظریه ی تکامل نوع دوستی دوسویه ایی در خود دارد، و آن ناشی از آن است که انجام دادن کاری برای دیگران سودمندی همه جانبه ای دارد، چون به این ترتیب آنها هم بیشتر تمایل پیدا می کنند که کاری برای شما انجام دهند. تعابير مدرن پسادینی هم با تکرار این گفته چیزی را در این قانون تغییر داده اند و ماهیت آن را از عملی مشفقانه به عملی حساب گرانه تبدیل کرده اند. به بیان دیگر، پیروی از این قانون طلایی سودمند است، نه به این خاطر که قانون خوبی است بلکه چون به شما امکان بقا می دهد.
امانوئل کانت فیلسوف بزرگ آلمانی در مورد دوستی میگوید که :
دوست کسی است که می توانید مطمئن باشید کاری را انجام می دهد که به صلاح شماست، نه به این خاطر که دوستتان دارد، بلکه چون او هم در عوض مطمئن است شما کاری را انجام میدهید که به صلاح اوست.
بنا به این تعریف دوستی پیمانی ست با قانون داشتن هوای همدیگر. دوستی دغدغهی دیگری را داشتن نیست بلکه در واقع دغدغه ی خود را داشتن است. در این صورت رابطه ای که این چنین تفسیر می شود مسلما دیگر دوستی نیست، هست؟ این نوع نگاه به دوستی گاهی اوقات نیز حساب گرانه است؛ اما تا وقتی احساس سودمندی کنیم و مورد سوءاستفاده قرار نگیریم، باک مان نیست و حتی خوشحال هم هستیم.
دوستی و همدلی چه سودی دارد؟
به نظر این پرسش که «همدلی راستین برای من نوعی چه سودی دارد؟» طنین زمانه ما را در خود دارد. اگر این دوستی و همدلی تبدیل به حساب گری محض شود چه چیز از دست می رود؟ پاسخ جالت توجه است، نه بقایمان به خطر می افتد نه حتی اخلاقیات مان؛ بلکه، شادمانی است که در مخاطره قرار می گیرد. کمی به معنای همدلی توجه کنید، یعنی خود را جای دیگری گذاشتن، دست برداشتن از این پرسش که آیا او دوست است یا دشمن، و تغییر دادن چشم انداز خود و او را مانند خود دیدن. چنان که آیریس مرداک نویسنده بریتانیایی در این مورد توضیح میدهد:
عشق یعنی رسیدن به این درک دشوار که چیزی یا کسی غیر از خودمان هم واقعیت دارد.
پس تجسم همدلی تنها در انجام دادن کارهای خوب برای دیگران نیست؛ همدلی حالتی از بودن است. بودن و تجربه کردن از نگاه دیگران. در این صورت در می یابم که چرا بودیسم خودپسندی را با جهل یکی می داند، خودخواهی همانا ناآگاهی از وجود دیگر مردمان و دیگر امور است.
برای این که بیشتر به وجد بیایید، فکر کنید که لذت بردن از افتخارات ناشی از موفقیت دیگران چه معنایی دارد. شدت این تجربه، از احساس غروری که بابت موفقیت دوستتان به شما دست میدهد، نسبتی مستقیم دارد با احساس پیوند و نزدیکی شما با آن فرد. پس لذت بردن از افتخارات و موفقیتهای دیگران تمرین همدلی است. به بیان دینی آن که، عمیق ترین همدلی احساس نزدیکی کردن با اشرف مخلوقات است، با انسان، و در ادامه با خداوند البته اگر به آن معتقد باشید. به همین دلیل هم هست که همدلی در ادیان بزرگ سرچشمه ی والاترین ارزشها و معناها ذکر شده است. البته دغدغه ی بقا را داشتن هم طبیعی است. مقابله به مثل کردن شاید ضامن بقا باشد. دستور كانت هم شیوه ی بدی برای زیستن نیست. اما اوج تعالی و شادمانی در داشتن قلبی سرشار از همدلی است.
منبع : گزیده ایی از فصلی از کتاب 42: Deep Thought on Life, the Universe, and Everything نوشته Mark Vernon