ویرگول
ورودثبت نام
iNoti Official
iNoti Official
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

از روزگار سخت سازمان یادگاری نگه دار

هر سازمان موفقی حتما در ابتدا یا میانه راه روزگار سختی را تجربه کرده است. از آن روزگارهای سخت که شاید نیمی از کارکنان و مدیران رده پایین در همان دوران استعفا دادند، برخی شکایت کردند و حقشان را خواستند، اما بعضی از افراد ماندند و تلاش کردند و ساختند.

روزگار سخت برای هر سازمانی پیش می‌آید اما بهتر است از پوستین کهنه روزگار سخت سازمان را به یادگار جایی نگاه دارید و گاهی به آن نگاه کنید تا یادتان نرود از چه مسیری به روزگار روشن و موفق سازمان خود رسیده‌اید.

حالا چرا پوستین کهنه؟ داستان اتاق مرموز ایاز، ندیم و یاور سلطان محمود را بخوانید:

می‌گویند که ایاز (غلام سلطان محمد غزنوی)، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان، در دربارِ پادشاه صاحب منصب شد.

او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می‌زد و وقت خروج، بر درِ اتاق قفلی محکم می‌زد تا این که درباری‌ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند.

پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند.

به این ترتیب ۳۰ نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود.

به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آن‌وقت سلطان به خنده افتاد که ایاز مردی درست‌کار است. آن لباس‌های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها را در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی‌اش را به یاد داشته باشد و به رفاهِ امروزش غره نشود.

هدف مولانا از داستان ایاز این است که مخاطبانش در هر جایگاهی که هستند همیشه پوستینِ کهنه روزگار سختی را برای خودشان نگه دارند تا قدرت، آنها را مغرور و غافل نکند.

برگرفته از مثنوی معنوی

روزگار سختسازمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید