دلم حرف بزنم یا نزنم, اگر نزنم چه کنم؟
دلم چرا حواسش به من نیست؟!
به چه مبهم نگاهی می اندیشد؟
چشمانم و تمامِ وجودم؛ مرا به سویش فرا می خوانند برای خواندن سرود زندگی…
حرف بزنم ای دلِ پر از چرا و چگونه های من یا نه؟
اگر نه باز هم قرار است که چه کنم؟
چرا فکرش را مشغول نکردم!
آیا او همسو و همنوای من نیست !!!
چشم هایم با تمامِ وجود ؛ او را ندا میزند
اگر فقط یه بار به چشمانم خیره شود؛ آتش عشق وِ علاقه و شوقم را خواهد فهمید
اگه فقط یه بار به چشمانم نگاه کند !!!! آری فقط یکبار .....
و او خواهد فهمید که چقدر عاشق او هستم
اگه به من بگوید که به نزدم بیا ؛ با تمامِ وجود به سویش دوان دوان خواهم شتافت
نه نخواهد شنید
اگر فقط یه بار به چشمانم با نگاهی واقع بینانه حتی برای اندک زمانی با گوشه نگاهی زل زند ؛ به اشتیاقی که برایش دارم پی خواهد برد.
فقط کافیست که یکبار به چشمانم نگاه کند؛
و آنگونه حس خواهد کرد که من برای او آب شدم!
نویسنده اثر : رزیتا دغلاوی نژاد