رفتن، حرکت کردن ، تلاش کردن و نرسیدن با حسِ نرسیدن فرق داره!
تنها بودن با حسِ تنهایی فرق داره !
میشه تلاش کرد و نرسید ولی حال خوب داشت اما نمیشه با داشتنِ "حسِ نرسیدن" حال بهتری داشته باشی!
میشه تنهایی زندگی کرد و از زندگی لذت برد و رضایت داشت اما نمیشه توو جمع ، بین کلی آدم وقتی "حسِ تنهایی" اومد سراغت با حال خوب ادامه بدی!
این بده!! این حس آدم و ذره ذره آب میکنه!
میگیری چی میگم؟
آدمی چه چیز عجیبیه!! گاهی یه حس میتونه قاتلت بشه !
چی باعث میشه این حس بیاد سراغت ؟ کجای زندگی با خلا پر شد که این حس متولد شد؟!
باید گشت و گشت و گشت !
باید درون رو زیر و رو کرد باید خراب کرد و دوباره ساخت وگرنه که بجز ویرانه ایی ، از این خانه نمیمونه !!