من فکر میکنم _نعوذ بالله _خداوند یک روز نشسته است با خودش خوب فکر کرده برای آخرین مرحله عذاب دنیوی چه راهکاری بهینه تر ست، میدانی که عذاب های دنیوی از جنس عذاب های آن ور خطی نیست، آنجا عذاب میشویم چون عمر تلف کرده ایم به غلط! و اصلاحی در کار نیست و اینجا عذاب میشویم تا اصلاح شویم، پوست بیاندازیم و رشد کنیم
حاشیه نروم، خدا نشسته بود و با خود به آخرین مرحله عذاب دنیوی فکر میکرد و تردید را آفرید، شاید هم یک بار دیگر آنجا به خود تبارک الله گفته باشد... کسی چه میداند
تردید با اختلاف چندسر و گردن از همه حالات روحی عذاب دهنده ی دنیوی، منزجر تر است، آفریده شده ست تا شیره انسان را بکشد، اگر چه کارکرد تردید، روشن کردن میلِ به ژرفا و عمیق شدن است ولی مِثل مربی شنایی میماند که تو را میکشاند روی سکوی 4 متری و بی هوا هلت میدهد به عمق!
حرفهای قلمبه سلمبه بماند برای نویسنده های اهلش، همین را بگویم که تردید چیز سختی ست، ساده تر بگویم دردناک است، و گاهی ترسناک اما آنچه از همه سلاح های تردید بدتر و کاری تر ست، انحدام قدرت تصمیم گیری ست، و این يعني بطالت زمان، یعنی وارفتگی ساعت های عمر
راهش شاید دست و پا زدن در قسمتِ عمیقِ استخرِ تفکرات باشد، شاید چیز دیگری
ولی تا اینجای کار یک راه عملی پرخطر برایش پیدا کردم که از نشستن و فکر کردن مطئنا بهینه تر است
کشتنِ غولِ ترس
ترس از اشتباه کردن !