اول بگویم که ایدهِ این نوشته از متنی بود که ادریس نوشته آمد در ذهنم و جرقه ای شد که بیشتر به این موضوع فکر کنم و بخواهم که چیزی را در موردش بنویسم
یک چشمه که از بالای کوه سرازیر میشود، شاخه شاخه میشود، روی سنگ ها و گل ها میگذرد، حیوانات مختلف از آن مصرف میکنند و میشود گفت آب چشمه که در دامنه کوه جای ست، جزئی تغییر شکل یافته از آب سرچشمه ست، فکر میکنم حتی اگر مولکول های هر دو قسمت از آب را زیر میکروسکوپ نگاه کنیم، این حرف را تصدیق کند
ما برای فکر کردن نیاز به " آب" داریم، نیاز به دریافت از جایی یا کسی، و ما هیچ وقت در قله کوه زندگی نکرده ایم و یا حداقل از اول در قله کوه نبوده ایم!
پس قاعدتا آبی که اولین برخورد را با آن داریم، آبی ست جزء شده و اندکی تغییر یافته که در دامنه جاری ست ، اگر تشنه باشیم، نوشیدن از آب گزینه بهتری ست از ننوشیدن! اما باید همیشه این را بدانیم برای داشتن آبی بهتر باید به سمتِ سرچشمه حرکت کرد!
اگر این چشمه را تعمیم بدهیم به "دریافت های ذهنی و فکری" میتوانیم بگوییم آدم ها و کتاب های زیادی ست که میتوانیم از آن ها دریافت داشته باشیم اما باید بدانیم این آبی که میخوریم در کجای فاصله قله تا دره ست، این فکری که برداشت میکنیم چقدر با سرچشمه و منبع اصلی فاصله دارد
در مرحله بعد از شناخت فاصلهمان تا سرچشمه باید سعی کنید به سمت سرچشمه حرکت کنیم و از آنجا کوزهمان را پر کنیم
پیدا کردن سرچمشه ها هم آنچنان سخت نیست، با پی گرفتن همان باریکه آب میتوانیم آن را پیدا کنیم