غمیگنم مثل دختری که میبنده زخمای پدر
مثل کوه یخ آب بشه حرفای دلم
ترک خوردم درست مث آجرای زرد
ولی وا ندادم هیچوقت تو ماجرای درد
همه میگن واسه بچه ها آشیونه هست
اما ما درسامونو دادیم ناشیونه پس
روی کمر بدون جای تازیونه سرده
پس دعا میکنم که بشکنه یه دست
حال و روزم ساده نیست
زیر چتر و جاده خیس
توی پیچ راه ریسک
دریا دلم بود و اشکی ریختم
بعضی وقتا حرفایی تو دلت میمونن
سخت میشن مردم تورو قوی میدونن
ولی فقط خودت میدونی چی بهت گذشته
ظاهرم شاد ولی از درون ویرونم
بخدا منم دلم میخواست شب ها
توی تخت خواب نرم هیچ موقع تنها
صبحونه باشه روی میز حاضر
شوقی تو دل باشه واسه رسیدن فردا
بخدا منم دلم میخواست که پسرم
دنبالم بیوفته تو حیاط خونه
دخترم بهم بگه بابا مو هامو بباف
وقتی سرکارم بگیرن هی بهونه
افسوس...
بخدا منم دلم میخواست
که خستگیمو جا بزارم
هدف من فقط زنده موندنه
خوب ادامه دادم تا الانم
بخدا منم میخوام طبیعت بکرو
کوهستان، کویر و دشت های سبزو
لب ساحل دوتا قلب بکشیم با هم
تورو بغل کنم و رهاشیم تو دریا
بخدا منم دلم میخواست
زیر بارون زیر چتر
خاطره بسازیم و هی بخندیم زیر لب
زمان بایسته تا بشه همه چی به کام
به جا اینکه روزگار و بدم ننشو ب....
مودب نیستم چون که دلم خونه
بازم با دل پر تا کی برم خونه
پرت بدم خودم رو توی تخت خوابی
تو جایی که سرد تر از هزار تا زندونه

پ.ن1:اميدوارم که همیشه شاد باشید. دل گرفته بود و شعر تنها راه تسکین دردم بود.
پ.ن2: این شعر خیلی شخصیه ولی فکر کنم حرف دل خیلیامون باشه.من همین چیزای ساده شده آرزوم. شما چی دلتون میخواد؟