موضوع ترس و وحشت موضوع بسیار گسترده ای در روانشناسی و روانکاوی است چرا که ترس می تواند تمامی ابعاد و اعماق وجود انسان را آلوده کند.
بوجود آمدن ترس و وحشت در انسان همانند انفجار یک بمب اتم است که نه تنها در ابتدا چهارچوب وجود انسان را به لرزه در می آورد بلکه آثار رادیو اکتیوی آن تا سالهای سال در وجود انسان می ماند و در و رنج حاصل از آن در هر زمان به گونه ای جدید بروز می کند.
عمق ترس و وحشت در وجود برخی از انسانها بقدری زیاد است که کل وجود فرد تحت تاثیر این وحشت قرار دارد.
به این صورت که ترس و وحشت همانند گردابی در درون فرد جریان دارد و میخواهد او را به اعماق خود بکشاند.
انسانهایی که تحت تاثیر یک چنین ترسی قرار دارند همواره در حال فرار از یک موقعیت به موقعیت دیگرند به امید اینکه بالاخره به سر منزل مقصود برسند.
هرچند توصیف ترس بواسطه مثال عمق ترس را نشان می دهد اما در بحث درمان، نگاه روانکاوانه و فیزولوژیک به ترس است که می تواند از بار در و رنجی که بر دوش فرد قرار دارد بکاهد.
از نظر فیزیولوژیکی، فردی که دچار ترس و وحشت است درگیر حالتی است که به آن دوپاره شدن مغز می گویم به این معنی که دو نیرو در وجود انسان با یکدیگر درگیر شده اند گویی مغز از وسط به دونیمه شده است و هر نیمه دشمن نیمه دیگر است و هر چه روانشناس و روانکاو تلاش می کند تا بتواند پیوند بین آنها برقرار کند و فرد به یک هماهنگی و یگانگی در درون خود برسد میسر نمی شود.
پس به عبارت دیگر عمق برخی از ترس ها دوپاره شدن مغز است که کار دوچندان روانکاو را برای حل این مساله می طلبد...