من معمولا پادکستهای توسعهفردی گوش میدم و سعی میکنم چیزی ازشون یاد بگیرم و از این رو نه همیشه ولی معمولا نتبرداری میکنم. یکی از پادکستهای محبوبم هم رادیو راه مجتبی شکوری هست. تا حالا نکات چندتا از قسمتهاش رو یادداشت کردم و قصد دارم طی چند پست تو ویرگول به اشتراک بذارم تا دیگران هم ترغیب بشن به شنیدن این پادکست و هم با خوندن این مطالب نکات جدیدی رو یاد بگیرن و یا مرور کنن. لذا تاکید میکنم که این مطالب جایگزین شنیدن خود پادکست نیست و پیشنهاد میکنم حتما خود پادکست رو بشنوی (لینکش رو در انتهای همین مطلب قرار میدم).
ایدهء اصلی: نه فرشتهام نه شیطان؛ آدمیزاد نه خوبه و نه بد مطلق اما گرایشش به خیر و نیکی بیشتره
توماس هابز vs ژان ژاک روسو
هابز میگوید در وضع طبیعی، انسان گرگ انسان است (قاعده جنگل، بخور تا خورده نشی!) و راهکارش رو ایجاد حکومت (که بهش میگه لویاتان) میدونه تا آزادی انسانها رو محدود کنه و در عوض بهشون امنیت ببخشه چون انسان ذاتا شروره!...
روسو: نقطه مقابل هابز; لویاتان قاتل ماست نه نجاتدهندهء ما. هابز دوران ماقبل تمدن رو در نظر میگیره اما روسو میگه انسان در همون دورانش هم "وحشی نجیب" بوده و در همون حال هم مثلا میدونسته که نباید به طبیعت آسیب بزنه (به نظرم این بخش نیاز به توضیحات دقیقتر و کاملتری داشت اما مجتبی خیلی مختصر بهش پرداخت)
در واقع انسانها جنبههای تاریکی هم دارند و دست به جنایتهایی میزنن که از هیچ موجود دیگری تا حالا بر نیومده!
همان سازوکاری (هورمون اکسیتوسین) که ما رو نسبت به دوستان، نزدیکانمون و افراد همفکر و همطبقهمون علاقمند میکنه موجب میشه نسبت به دیگران نه فقط بیعلاقه بلکه متنفر و منزجر بشیم; همدلی در آنِ واحد بزرگترین فضیلت و رذیلت ماست!
اما با این وجود باز میتونیم بگیم میل انسان به خیر بیشتر از شره
تحلیل تاریخی اثبات میکنه که میل ما به خیر بیشتره؛ آیا ما (اکثریت انسانها به استثناء بیماران روانپریش و مجانین) از انجام جنایت و کشتن آدما لذت میبریم؟ چرا فیزیک بدنی ما مثل حیوانات وحشی نیست؟!
بعد از عصر یخبندان و تغییرات شدید اقلیمی زمین، انسانها شروع کردند به یکجانشینی و مرزبندی و تملک زمین و کشاورزی (انقلاب کشاورزی)؛ اینجا بود که روزهای آزادی و برابری و برادری جاش رو به اختلاف طبقاتی و بردهداری و تقابل با دیگری داد.لذا تمدن بشر با وجود همه مزایایی که در دهههای اخیر به ارمغان آورده، جنبههای تاریک و یا مبهم زیادی در سیر تکاملی اش داشته و حتی همین الانش هم میتونه تهدیدی بالقوه برای هستی و جهان باشه.(نظیر جنگ اتمی یا تغییرات شدید اقلیمی ناشی از صنعتیشدن جوامع)
قدرت چگونه فاسد میکنه؟
طبق تحقیقات و آزمایشات و تحلیل تاریخی، رسیدن به جایگاه بالاتر و قدرت شرایط را برای فساد آدمها مهیا میکنه؛ یعنی آدمها از اولش فاسد نیستند ولی شرایط قدرت باعث میشه به فساد کشیده بشن.
اگر با نگاهی منفی به سرشت انسان بنگریم، در واقعیت هم محقق میشه. این نگاه منفی برداشتیه که رسانهها ساختن اما اگر ما با نگاهی متفاوت و واقعبینانهتر به انسانها بنگریم و آزادی و مشارکت او رو در زیستن و در اجتماع بیشتر کنیم، اتفاقات خیلی خوبی رخ میده نظیر این که: از بدبینی به تعامل میرسیم، از قطبیشدن به اعتماد میرسیم، از طردشدن بخشی از جامعه به حضور داشتن و استفاده از قابلیتهاشون میرسیم، از انفعال به شهروندی، از فساد به شفافیت، از منفعت فردی به همبستگی و نفع جمعی میرسیم و همهی این تغییرات در صورتی رخ میده که یک تغییر بنیادین با پایههای علمی رو باور کنیم و اون چیزی نیست مگر اینکه سرشت انسان بیشتر به خوبی گرایش داره تا شر.
حرف آخر: واقعبینی معادل یاس نیست؛ معادل دیدن انسان با همه کاستیها و قدرتی است که داره؛ باور به سرشت نیک بشر است. ما فرشته نیستیم که از عرش اعلی اومده باشیم اما اون دیوی هم نیستیم که رسانهها و صاحبان قدرت سعی میکنن بکنن تو کلهمون!
منبع اصلی: کتاب آدمی یک تاریخ نویدبخش - نشر نو
خب امیدوارم از خوندن این مطلب لذت برده باشی. بازم تاکید میکنم که شنیدن خود پادکست یه چیز دیگهست. پس اگه میخوای به قسمت چهارم پادکست رادیو راه گوش کنی، اینجا کلیک کن.
اپیزود اول رادیو راه مجتبی شکوری: عشق
اپیزود دوم رادیو راه مجتبی شکوری: جادوی راه (خودشناسی)
اپیزود سوم رادیو راه: مسئلهی مرگ و زندگی
اپیزود پنجم رادیو راه: نشانیِ نبوغ
اپیزود هفتم رادیو راه مجتبی شکوری: انسان کافی
اگه هم دوست داری به نحو موثرتری این پادکست یا هر پادکست دیگهای رو بشنوی و با چندتا پادکست خفن دیگه هم آشنا بشی، شاید این نوشتهم بتونه بهت کمک کنه:
تا بعد.