اگه مقاله قبلیمو خونده باشی در جریان این هستی که قرار شده هر هفته بیام و یه سری چرت و پرت بنویسم و به خورد خلقا... بدم پس سلام بر تو که داری چرتوپرتای منو میخونی (چه حوصلهای داری دمت گرم ؛) ) اگر هم هنوز نخوندیاش شاید بهتر باشه اول بری سراغ اون بعد بیای اینجا.
خب قرارمون این شد که بیایم و هر هفته یه سری چرت و پرت بنویسیم و بدیم بیرون ولی میدونی چی جالبه؟ اینکه واسه کمالگرا جماعت حتی پرت و پلا نوشتن هم داستانیه واسه خودش! بذار اینجوری بگم که یه کمال گرا حتی برای پرتوپلا نوشتن هم یه سری چارچوب و استاندارد تو ذهنش تعریف میکنه و میگه نکنه خیلی چرت و پرت بگم در حدی که دیگه هیچکس حاضر نباشه به حرفام گوش کنه یا مطلبی که مینویسم رو بخونه! یا واسه خود من اینجوری بود که نکنه تصویر ذهنیام نزد دیگران یا تو حالت رسمیترش برند شخصیام (Personal brand) خدشهدار بشه و آدما بگن نگاه کن یارو داره خودزنی میکنه و به حرفای خودش میگه چرتوپرت!!! حالا ما چرا باید به حرف همچین کسی اهمیت بدیم؟! و باز هم رگبار افکار کمالطلبانه! اینجور موقعها قشنگ احساس میکنم اون هیولای منحوس و بدترکیب کمال گرایی داره بهم نیشخند میزنه و تو دلش میگه آخ جون! بازم دارم باهاش کاری میکنم که دست به کاری نزنه!!!
ولی کور خونده...
ببین منو، ما یه هدف بزرگتر داریم و اون غلبه بر کمالگرایی کوفتیه؛ شاید تو کوتاهمدت یه جاهایی ضرر کنیم ولی به هر حال ما برای انجام هر کاری باید هزینه بدیم و مهمه که انتخاب کنیم در قبال چیزی که از دست میدیم، چی به دست میاریم. مثلا تو همین قضیهی نوشتن گرچه ممکنه (دقت کن ممکنه و نه قطعی) یه سری مخاطبای قبلی رو از دست بدیم ولی از اون طرف، طیف مخاطب جدیدی به سراغمون میاد که خودش درگیر این معضله یا حتی افرادی که شهامت و روراستی ما رو تحسین میکنن؛ چون بر خلاف خیلیا که دنبال نمایش دادن یه نسخهی تماموکمال و روتوش شده از خودشونن، ما نه تنها به نقصهای خودمون آگاهیم بلکه اونا رو شجاعانه اعلام هم میکنیم و خودمون رو همینطور که هستیم میپذیریم و صد البته که برای بهتر شدنمون به طور پیوسته تلاش میکنیم (اولین مرحله برای تغییر، درک و پذیرش شرایط فعلیه و پذیرش با راضی بودن فرق میکنه یه وقت اشتباه برداشت نشه). باور کن خییییییلیا چنین دل و جرئتی ندارن و به همین خاطر هم آدمای شجاع رو تحسین میکنن و حتی ممکنه ازشون الهام بگیرن و بعد از مدتی خودشونم دست به کار شن و چه لذتی بالاتر از اینکه بتونی الهامبخش یه عده باشی واسه این که به نسخه بهتری از خودشون تبدیل بشن... در نهایت هم که داریم در جهت شکستن شاخ غول کمالگرایی پیش میریم و چه دستاوردی از این بالاتر؟ (اگه کمالطلب باشی قشنگ میفهمی چی میگم...)
حالا تو دوست داری جزو کدم دسته باشی رفیق؟؟؟ اونی که شجاع و عملگراست یا اونی که اجازه میده ترساش مسیر زندگیش رو تعریف کنن؟ میخوای با قدرت از این ناحیه راحتی (comfort zone) کوفتیات بزنی بیرون و طعم شیرین رشد و بلوغ رو بچشی یا دوست داری تا آخر عمر با کمالطلبیت سر کنی و آخر سر هم با انبوهی از زندگی نزیسته به استقبال مرگ بری؟ یادت نره که حق انتخاب داری و مسئولیت انتخابت با خودته و همچینن فراموش نکن که تصمیم نگرفتن هم خودش یه تصمیمه!
ماجرا دقیقا همینه که ما نباید اجازه بدیم چنین افکار محدودکنندهای تو این ذهن لعنتیمون برای خودشون آزادانه بچرخن و به نگرش و در ادامه به رفتار ما جهت بدن. یعنی در واقع باهامون کاری کنن که ما از ترس خراب کردن، کلا کاری نکنیم. چیزایی که تو مطلب قبلی گفتم رو یادت نره رفیق؛ اصلا قرار شد بیایم یه سری اراجیف سرهم کنیم و منتشر کنیم، اصلا شده گند بزنیم و بازخوردای منفی دریافت کنیم یا حتی بازخوردی هم نگیریم ولی به طور منظم هفتهای حداقل یه مطلب تحت هر شرایطی و بدون ترس از قضاوت شدن منتشر کنیم و اینجوری به پیکار کامل گرایی بریم. مهم هم اینه که مطلب هر هفته رو همون هفته بنویسیم نه اینکه تو یه هفته چندتا مطلب بنویسیم و هفتههای بعد فقط ویرایش و منتشرشون کنیم.
حالا چه اتفاقی میافته این وسط؟ به مرور زمان که این کارو انجام میدی هم ذهنت آزادتر و خلاقتر و هم دست به قلمت بهتر میشه و هم این که به چشم میبینی نه تنها به خاطر خراب کاریات نمردی! که داری پیشرفت هم میکنی. در واقع وقتی انجامش بدی و ببینی اونقدرا هم سخت و پیچیده نیست که فکر میکردی و همزمان طعم شیرین عملگرایی و رشد رو بچشی دیگه میتونی کم کم روی این غول بیشاخودم کمالطلبی رو کم کنی... البته اینم صرفا یه راهکاره پیشنهادیه که ممکنه لزوما برای همه راهگشا نباشه ولی حداقل ارزش یه مدت امتحان کردن رو که داره، اینطور نیست؟ (حواست باشه با انجام دادن کارای قبلی و با آزاد گذاشتن هیولای کمالگرایی نتیجهء جدیدی نمیگیری پس دست دست نکن و همین حالا دست به قلم شو!)
جالب اینجاست خود من سر مطلب قبلی نه تنها بازخورد منفی نگرفتم که اتفاقا چند نفر ازم تشکر و باهام ابراز همدردی کردن چه تو ویرگول چه جاهای دیگه و این احساس خیلی خوبی بهم منتقل کرد. مخلص کلام اینکه یه مدت گند بزنی و در عوضش کمالگراییات رو مهار کنی، خیلی بهتر از اینه که به بهونهی کار خوب بیرون دادن کاری نکنی...
پس برو زودتر شروع کن به چرت و پرت نوشتن، خدا به همرات.
دمت گررررررم که این مطلب رو تا انتها خوندی و امیدوارم بتونه بهت کمک کنه. خیلی هم خوشحال میشم نظر و یا تجربه شخصیات رو تو قسمت نظرات باهام در میون بذاری.
ضمنا اگه دوست داشتی با من و فعالیتهام بیشتر آشنا بشی، میتونی به حسابهای اینستاگرام و لینکدینام یه نگاه بندازی ؛)