علیرضا کافیان
علیرضا کافیان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

تهمت‌

چو رودی می‌شدم سویت روان دریای بی‌ساحل

که قطره قطره جانم را به آغوش تو بسپارم

تمام خواهشم بودی، تمامم را به تو دادم

تمامم کرده‌ای و باز تمامت دوست می‌دارم

ز تهمت‌های تو گشتم پریشان خاطر اما، باز

زبانم لال اگر جز نام تو حرفی به لب آرم

تهمتجداییعشق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید