چو رودی میشدم سویت روان دریای بیساحل
که قطره قطره جانم را به آغوش تو بسپارم
تمام خواهشم بودی، تمامم را به تو دادم
تمامم کردهای و باز تمامت دوست میدارم
ز تهمتهای تو گشتم پریشان خاطر اما، باز
زبانم لال اگر جز نام تو حرفی به لب آرم