علیرضا کافیان·۲ سال پیشدورترین نزدیکای دورترین نزدیک، ای گمشده در جانمکفری، و یقین دارم حاصل شده ایمانمتا مستبدی چون تو در کشور خوابم هستدر کوچ به بیداری آواره و حیرانمآنجا ک…
علیرضا کافیان·۲ سال پیشتهمتچو رودی میشدم سویت روان دریای بیساحلکه قطره قطره جانم را به آغوش تو بسپارمتمام خواهشم بودی، تمامم را به تو دادمتمامم کردهای و باز تمامت…
علیرضا کافیان·۲ سال پیشفعلدیگر این مستقبل فعل نمیآید پدیدآمدن از بن خراب آمد به ماضی بعیدفعل رفتن دست او در ماضی نقلی شدهنقل ماضی در مضارع کهنهها کرده جدیدرفتنش گر…