وضعیت کافکایی·۳ ماه پیشکمی بیشتر غریبه"از تکه تکه شدن لحظهها میترسماز اینکه هر صبح، کمی کمتر خودم باشمو هر شب، کمی بیشتر غریبه""از آینهها میترسمکه هر روز تصویری آشناتر
وضعیت کافکایی·۴ ماه پیشوضعیت کافکایی، افتادن در چرخه درماندگی و بی معناییوضعیت کافکایی تجربهای است از زندگی در جهانی بیمعنا، سرکوبگر و بیچهره که فرد را در چرخهای بیپایان از درماندگی و پوچی گرفتار میکند.
وضعیت کافکایی·۶ ماه پیشویرگول برای من یعنی «در جستجوی معنا»در دنیایی که همه چیز تند میگذرد، جایی لازم است که بشود ایستاد، نفس کشید، فکر کرد… و نوشت.ویرگول برای من، فقط یک پلتف…
وضعیت کافکایی·۶ ماه پیش«نامعلوم، ناتمام، ناتوان؛ حکایت بلاتکلیفها»"آدمی گاه چنان در تردید غرق میشود که حتی سایهی خودش را هم نمیتواند دنبال کند."—#آلبر_کامومثل ایستادن در آستانهی دری که نه پا به درونش م…
وضعیت کافکایی·۶ ماه پیشمتهم به جنون متهم میکنید که دیوانه ای متوهم هستم اما من خود به چشم خود دیدهام که سایهام در تاریکی شب، همچون یک موجودی گمشده، بیهدف و بیصدا در…