محمد کمالی
محمد کمالی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خداحافظ ۹۸ لعنتی!


راستش را بخواهید امسال اصلا بوی عید نمی‌آید. هر سال با همهٔ خوبی‌ها و بدی‌ها، آخرهای اسفند که می‌شد کم کم بوی عید را از همه جای خانه می‌شد استشمام کرد. امسال انگار یک سری چیزها سر جایشان نیستند!

۹۸ لعنتی آنقدر بد بود که حتی ۹۹ نمی‌خواهد بدرقه‌اش کند. فکر می‌کنم ۹۹ از یک سری چیزها ناراحت است و می‌ترسد که بیاید و خودش را مانند ۹۸ بد نام کند. اگر می‌توانستم با ۹۹ صحبت کنم احتمالا به من می‌گفت که از آبانش می‌ترسد، از خطاهای انسانی، دروغ‌ها و همهٔ این چیزهایی که ممکن است دوباره در ۹۹ اتفاق بیفتد.

کاش همانطور که اول متن گفتم یک سری چیزها سر جایشان نمی‌بودند. اصلا کاش هیچ چیز بی‌جانی سر جایش نمی‌بود اما ری‌را امسال سر سفرهٔ هفت‌سین می‌نشست و حافظ می‌خواند.

کاش هیچ چیز سر جایش نمی‌بود اما هیچ عکاسی تصویر آن کولبر ۱۴ ساله را با دست‌های مشت کرده ثبت نمی‌کرد. کاش دختر آبی به جای رنگ سال، یک سفره هفت‌سین به رنگ آبی می‌چید. کاش عدد ۱۵۰۰ عددی بود مانند بقیهٔ عددها در علم ریاضیات.

هر سال برای سال جدید همه کلی برنامه‌ریزی می‌کردند و از اهداف خود می‌گفتند، امسال بیشترین خواستهٔ همه از ۹۹ این است که مثل ۹۸ نباشد.

الان که فکر می‌کنم می‌بینم که شاید تقصیر ۹۸ نیست! شاید مشکل جای دیگری است و ما فقط زورمان به ۹۸ می‌رسد. احتمالا در سال پیش‌رو هم هر اتفاقی بیفتد تقصیر ۹۹ است.

اول این نوشتار اشتباه گفتم. این که بوی عید نمی‌آید به خاطر این که یک سری چیزها سر جایشان نیستند نیست. به خاطر این است که یک سری آدم‌ها دیگر در بین ما نیستند. مرگ و میر همیشه هست اما امسال کسانی از بین ما رفتند که خود مرگ هم قصد بردنشان را نداشت!

۹۹ جان، فعلا زورمان فقط به تو می‌رسد. لطفا مثل ۹۸ نباش. همین برای ما کافیست.

این نوشتار کوتاه را هم تقدیم می‌کنم به همهٔ کسانی که امسال باید سر سفرهٔ هفت‌سین می‌بودند اما سیستمی تصمیم گرفت که نباشند.

دل نوشتهآزادنویسینوروز
وبلاگ‌نویس و رویاپرداز | نوشته‌های بیشتر رو می‌تونید در وبلاگم بخونید :) kamaalix.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید