تا حالا به این فکر کرده بودی هیچ کس از تو اجازه نگرفت برای اینکه تو قراره خاله، دایی، عمه یا عمو بشی؟
اما در عوض وقتی که بچه بدنیا میاد، همه ازت انتظار دارند که خاله خوبی باشی و عاشقانه برای خواهر زادت مادری کنی.
تو شرایطی زندگی میکنیم که با وجود سن بالا انگار هنوز بچگی نکردیم ولی ازمون انتظار دارند بالغانه رفتار کنیم
ما دیگه خاله،عمو،دایی،عمه شدیم و ازمون انتظاراتی دارند که از پسش برنمیایم.
ما احتمالا با بچه حتی درست حسابی هم نمیتونیم ارتباط برقرار کنیم، این معضل وقتی سخت تر میشه که شخصا حتی دلت نمیخواد خودت بچه داشته باشی ولی یهو یه بچه که مال تو نیست میذارن بغلت و میگن یالا
بچه داری کن.
درک میکنم که میتونه چه شرایطی باشه، تازه دچار عذاب وجدان میشی نسبت به حسی که داری و به خودت میگی من خاله خوبی نیستم و نمیتونم مادر خوبی هم باشم.
عزیز من،همه ی ما نیمه تاریکی داریم که برای خودمونم ناشناخته اس و حضورش دردناک
نیمه تاریکی که نمیشه نادیده اش گرفت.
میخوام بهت بگم سخت نگیر.
فقط اون عضو جدید رو به عنوان عضوی از خانواده بپذیر و هفته ای یه تایم کوچولو رو باهاش وقت بگذرون
تا وقتی نوزاد هستن فرصت بیشتری برای ایجاد دلبستگی هست ، چون خیلی نازن و صداشون درنمیاد غر بزنن.
کم کم بزرگ میشن، یه جایی میبینی چقدر نوازشش دیدنش و بغل کردنش لذت بخشه
یه جایی حتی میبینی این کوچولو چقدر شبیه بچگیای توعه
لازم نیست زیاد باهاش وقت بگذرونی
تو اتفاقا میتونی اون خاله یا دایی خفنی باشی که چندوقت یه بار یه خاطره خوب براش میسازه.
روی زندگی خودت تمرکز کن و یه بخش خیلی خیلی کوچیک و جذاب برای کوچولو بذار.
بنظر میاد دیر یا زود دوسش خواهی داشت و بهش دلبسته میشی.
فقط باید یادمون نره زندگی و روند زندگی تا بوده همین بوده و باید ازش لذت ببری
اصلا به عنوان وظیفه بهش نگاه نکن و سعی کن کودک درون تو رها کنی اینجوری وقت گذاشتن برات سخت نمیشه.
درنهایت تو خاله شدی و این انتخاب توعه ک میخوای چقدر از زمانت سهم اون نی نی باشه، اصلا سخت نگیر.
برای من تجربه جالب و آموزنده ای شد و بعد 7 سال گذران زمان کم الان تازه احساس نزدیکی و دلبستگی رو تجربه میکنم که برام شیرینه.