ویرگول
ورودثبت نام
Kasra
Kasra
خواندن ۳۳ دقیقه·۱ سال پیش

خط بُطلانی روی باور عامه از MBTI

سلام خواننده جان،
در این نوشته می‌خوایم بررسی همه‌جانبه و مفصلی از چند تا تست شخصیت‌شناسی و تیپ‌بندی آدم‌ها داشته باشیم. بر خلافِ یکی از پُست‌هایی که چند روز پیش دیدم ، این تست‌ها چرتِ محض نیستن ، اما برخورد با اون‌ها به عنوان چیزی بیش از سرگرمی یا وسیله‌ای برای شناختِ دقیق خود ، کار باطلی هست!

برای این‌که پی ببریم ماجرای باطل‌بودن این تست‌ها چیه ، باید اول بفهمیم که خود این تست‌ها چی هستن و بر چه مبنایی کار می‌کنن..


16 تیپِ mbti
16 تیپِ mbti


تاریخچه ام بی تی آی

تست شخصیت‌شناسی ام بی تی آی که معروف به تست مایرزبریگز هم هست ، یکی از پرکاربردترین تست‌های شخصیت‌شناسی در دنیا به حساب میاد.
این تست اولین بار در سال 1940 و توسط مادر و دختر ، کاترین کوک بریگز و ایزابل بریگز مایرز ابداع شد. چیزی که باید مدنظر قرار بدیم ، این هست که هیچ کدوم از این مادر یا دختر ، روانشناس نبودن و هیچ مدرکی هم در این زمینه نداشتن!
بندِ بالا معمولن زمینه‌ای در ذهن فرد ایجاد می‌کنه که در همون ابتدای مطلب ، قضاوتِ خودش رو شکل بده و بگه پس این تست چرنده!
اما اندکی صبرله..
همه‌چیز از جایی شروع شد که کاترین بریگز ، یک مادرِ خانه‌دار ، در اوایل دهه 1900 تا 1910 ، پژوهشی رو تحت عنوان "آزمایشگاهِ کیهانیِ آموزشِ نوزاد" یا ""cosmic laboratory of baby training" آغاز کرد.
او حتی در اون زمان نمی‌دونست که داره پیش‌زمینه‌ی چه چیزی رو ایجاد می‌کنه ، چیزی شبیه به یک آزمایشگاهِ بزرگ برای دسته‌بندی کردن آدم‌ها که در شرکت‌های بزرگ قرارِ مورد استفاده قرار بگیره!
بهترِ نقل‌ِ قول مروه امره رو از کاترین بریگز مرور کنیم:

بریگز تنها 14 سال داشت که به کالج رفت و در نهایت در کلاس خود فارغ التحصیل شد. او با مردی ازدواج کرد که درست پشت‌بند او فارغ‌التحصیل شد ؛ و در حالی که او (شوهرش) دانشمندی برای خود بود ، اما خودش در نهایت تبدیل به یک زنِ خانه‌دار گشت!
او در شرایطی تحصیل کرد که هیچ‌کس حتی گمان نمی‌کرد او غیر از مادری و خانه‌داری در زندگی خود کار دیگری انجام دهد!
از دیرباز کنجکاو بود تا نقش‌هایی را که یک انسان می‌تواند در زندگیِ خود ایفا کند ، شناسایی کند و آن‌ها را زیر ذره‌بین قرار دهد. و از طرفی دوست‌داشت کاری را در خانه‌اش انجام دهد که شوهرش در آزمایشگاه خود انجام می‌داد. و به همین دلیل ، پژوهش خود را با کار پیرامونِ کودکان آغاز کرد..
در ادامه دخترش نیز به پروژه او پیوست و بعد از چندین سال تلاش و تحقیق ، این دو چیزی را ساختند که ما امروز به آن نشانگرِ نوعِ ام بی تی آی (MBTI Type Indicator) می‌گوییم.
این آزمون مجموعه ای از سوالات است که برای نشان دادن تیپ شخصیتی اصلی افراد طراحی شده است؛
آیا شما یک برونگرا هستید یا درونگرا؟ حسی یا شهودی؟ متفکر یا احساسی؟ قاضی(قضاوت‌کننده یا ادراکی؟ تلاقی این ویژگی ها یکی از 16 «نوع» شخصیتی متفاوت را نشان می دهد.
- Merve Emre

اما یک سوال مهم در این رابطه وجود داره ؛ سوالی که از همون ابتدا تا به امروز محلی برای بحثِ منتقدان و موافقان و حامیان این تست بوده و هست:

آیا شخصیتِ افراد در این تست ثابت است یا می‌توانید شخصیتِ خود را تغییر دهید!؟

شاید خیلی طول بکشه تا بخوایم با روندِ نوشته جواب این سوال رو بدیم، برای همین من همین اول جوابِ شما رو میدم ، و اگر دوست داشتید ، می‌تونید ادامه‌ی مطلب رو تا هدرِ بعدی مطالعه کنید یا نکنید..
جواب این هست:

تیپِ افراد علی‌رغم تصور خیلی‌ها ، از ابتدای تولد تا زمان مرگ ، ثابت هست و تغییر نخواهد کرد. دلیل جواب‌های متفاوت این تست ، پاسخ‌های متفاوت کاربره ، نه ناپایداری خود تست!
فرانک جیمز ، یک بررسی اف جیی (منظور ، سبک خاصی هست که اون یافته‌هاش رو بیان میکنه) در این‌باره می‌کنه که پیشنهاد می‌کنم حتمن ویدیوی اون رو تماشا کنید.
ما در ادامه بیشتر درباره‌ی این یوتیوبر معروف صحبت می‌کنیم و البته بیشتر با چیزی که سعی داره بگه آشنا میشیم.

همون‌طور که پیشتر هم گفتم ، این آزمون پایه‌ی علمی و معتبر نداره.
همچنین از اواسط قرن بیستم توسط شرکت‌ها و نهادهای بزرگ اقتصادی و ... مورد استفاده قرار گرفت. که توسط کشور آمریکا و جامعه عمومی مورد استقبال قرار گرفت.
امره در کتاب "دلالان شخصیت" یا "Personality Brokers" به منشا این آزمون اشارات مهمی می‌کنه:

او (کاترین بریگز) کارش رو با بچه‌ها شروع کرد. بچه های محله را در خانه اش جمع می‌کرد و شخصیت آنها را مورد آزمایش قرار می‌داد. او می‌خواست به آن‌ها کمک کند تا برنامه‌های آموزشی طراحی کنند که به هر یک از آن‌ها کمک کند تا به خودشکوفایی برسند. بنابراین او با دادن یک پرسشنامه به والدینشان شروع کرد ، یک پرسشنامه انتخاب اجباری ، که به این معنی بود که فقط دو پاسخ وجود داشت، A یا B، و شما باید یکی را انتخاب می‎کردید.
سؤالاتی از این قبیل : آیا فرزند شما آرام است یا تکانشی؟ آیا او زیاد نارحت می‌شود یا به ندرت؟ آیا او شب ها در رختخواب شما می خوابد یا خودش تنها می خوابد؟ و از این پرسشنامه ها او اولین مجموعه‌اش از انواع شخصیت های مختلف کودکان را ابداع کرد. این منشأ نشانگر نوع Myers-Briggs بود که امروزه آن را می شناسیم.



همون‌طور که می‌بینید سرگرمی خوبی برای دیزاینراست!
همون‌طور که می‌بینید سرگرمی خوبی برای دیزاینراست!


ارتباط یافته‌های بریگز با آثار کارل گوستاو یونگ

کاترین (کثرین بگیم بهتر نیست؟) ، علاقه بسیار زیادی به بچه‌ها و تربیتشون داشت. او بخش زیادی از دوران بزرگسالی خودش رو به اون‌ها اختصاص داده بود؛ چه بچه‌های همسایه‌ها و دوستانش و چه فرزند خودش ، ایزابل. این باعث شد که با رفتن ایزابل به مدرسه ، کاترین دچار افسردگی بشه.
همین موجب شد تا به سراغ آثار روانکاو معروف سوئیسی در اون زمان که تازه آثارش به انگلیسی ترجمه شده بود ، یعنی کارل یونگ بره!
بعد از مدتی تا حدی شیفته‌ی آثار یونگ شد که مکاتبه‌ای رو با او ترتیب داد. کاترین در ابتدا کنجکاو بود تا مفهوم "شهود" یا "احساس"(به معنای عواطف) یونگ رو درک کنه و بفهمه منظور یونگ از این تعاریف دقیقن چیه(؟).
او به کمک آثار یونگ ، به یافته‌های خودش چارچوب مشخصی داد و تونست با یکپارچه کردن اسناد خودش با آثار یونگ ، تست ام بی تی آی امروز رو خلق کنه!

کاترین بریگز ، زنی عمیقن مذهبی بود و زندگی‌اش را صرف جستجوی یک حقیقت معنوی کرد. او معتقد بود هر انسان برای نجات خودش باید بفهمه که کی هست و تبدیل به بهترین نسخه از خودش بشه.

کمی بعد ، ایزابل در حوالی جنگ جهانی دوم ، کنجکاو میشه تا بفهمه مادرش دقیقن داشته چه کاری رو انجام می‌داده و اندکی بعد از اون ، تصمیم می‌گیره یک پرسشنامه استعدادیابی شغلی رو بر مبنای یافته‌های مادرش طراحی کنه.
خروجی کار او ، در ابتدا افراد را در قالب‌های [خوب/بد] یا [عادی/غیرعادی] برای شغل کارگری دسته‌بندی می‌کرد. اما او به این مقدار راضی نشد و طبق علایق وسواس‌گونه‌ی مادرش به آثار یونگ ، تصمیم گرفت کارشون رو با کار یونگ پیوند بزنه.
ایزابل در ابتدا اسم خروجی کارش رو ، "مرتب‌سازی مردم" یا "People sorting" گذاشته بود!
این سازه‌ی انتزاعی ، کم‌کم تبدیل به یک تجارت بزرگ شد!
اولین سازمان ، دفتر خدمات استراتژیک بود که این اثر(آزمایش) رو خریداری کرد و در طول جنگ جهانی دوم و در عملیات‌های ماموران مخفی از اون استفاده کرد.
و در ادامه ، ایزابل توپ رو انداخت تو زمین دولت!!
همچنین در اواخر دهه 50 ، این آزمایش توسط دانشگاه‌هایی همچون برکلی و سوارثمر خریداری شد. این دو دانشگاه از پرسشنامه در فرایند پذیرش ورودی‌های جدید خود استفاده کردند.
به تدریج ، در بیمارستان‌ها ، ادارات ، کلیساها و .. مورد استفاده قرار گرفت و به سرعت محبوب شد..
پس از مرگ ایزابل بریگز مایرز در سال 1980 ، این پروژه بزرگتر و بنیادی‌تر شد و جامعه‌آماری بسیار بزرگ‌تری رو تحت تاثیر خودش قرار داد...


بعضی اوقات اینی ، بعضی اوقات اون!
بعضی اوقات اینی ، بعضی اوقات اون!


ام بی تی آی چیست؟

تا الان دیگه پیش‌زمینتون حسابی تقویت شده. حالا وقتشه ببینیم این تست اصلن چی هست؟
این آزمون بر چهار اصل استواره:

  • درونگرایی یا برونگرایی
  • حس یا شهود
  • تفکر یا احساس
  • قضاوت یا ادراک

به هر فرد یکی از دو ویژگی در هر دسته اختصاص داده میشه که 16 تیپ شخصیتی مختلف MBTI رو ایجاد می کنن. مانند INTJ یا ESFP.
ولی این سؤال باقی می‌مونه که آیا این نوع رفتارها، نیات و تمایلات تصمیم‌گیری ما رو به درستی نشون میدن؟
در حال حاضر، تخمین زده میشه که سالانه 2 میلیون نفر در آزمون MBTI شرکت میکنن که نشون میده چقدر در بین مردم شناخته شده‌ست.
با این حال ، محبوبیت ابزار روان‌شناختی لزومن نشونه‌ای از دقت و کاربرد اون‌ها نیست و ممکنه ، درک این موضوع که چرا افراد به انجام چنین آزمایش‌هایی معتاد میشن و اینکه آیا برچسب‌ها کاربرد عملی دارند یا نه ، بسیار مهم باشه.
اصلی‌ترین عاملِ اهمیت این سبک از تست‌ها برای افراد ، خودپنداره‌های اون‌هاست. این‌که من درکی از خودم برای خودم شکل دادم(یا دوست دارم فلان پرسونا رو داشته باشم) و حالا به دنبال تاییدیه از بیرون برای این درک می‌گردم. مصداق بارزی از اتفاقی که در خیلی از زمینه‌های دیگر زندگی هم رخ میده.

تست‌هایی مانند MBTI به ما کمک می‌کنند تا ادراکات و تجربیات خود را در کل‌های منسجمی سازماندهی کنیم. MBTI نوید روایت‌های غنی را برای توصیف شخصیت پاسخ‌دهنده می‌دهد، در حالی که توصیف‌های دیگر ممکن است پراکنده‌تر به نظر برسند.
- Stephen Benning (مدیر آزمایشگاه روان‌شناسی احساسات و شخصیت در دانشگاه نوادا)


آخر خداوندا! من بالاخره کدوم یکیم؟؟؟
آخر خداوندا! من بالاخره کدوم یکیم؟؟؟

اثر بارنوم

همون‌طور که می‌دونید ، نمایه‌ها یا تعاریف هر تیپ شخصیتی ، عمومی هستن و در کل 16 تا از اون‌ها وجود داره. که این رابطه‌ی عکس با باور عامه داره که نتایج تست‌ها دارن دقیقن تصویر یونیک از خودشون رو ارائه میدن! می‌دونید قبل از این چند هزار نفر اون تعاریف رو خوندن و خودشون رو دقیقن مطابق با اون دونستن؟
به این مغالطه اعتبار شخصی، اثر بارنوم میگن.
این همون عاملی هست که تمایل فرد رو به این باور که توصیفات شخصیت و به‌طور مبهم و البته خاص برای اون‌ها طراحی شده ، توصیف میکنه. پدیده‌ای روانی که ممکن است جذابیت طالع بینی و فال را توضیح بده.
و جدای از این خودارزیابی ، آزمون های شخصیتی به افراد اجازه میدن تا با برچسب خاصی خودشون رو شناسایی کنن که دربرگیرنده شخصیت اون‌هاست و باعث میشه احساس درک‌شدن کنن و حس تعلق به یک گروه بهشون دست بده!

ما اساساً به درک خود و دیگران سوق داده می شویم و اغلب به دنبال این درک در قالب برچسب هایی هستیم که می تواند ایده های پیچیده را نشان دهد. «ایده اینکه بتوانیم یک فرد را از روی یک کلمه یا مخففی از عبارات برای خود شناسایی کنیم بسیار جذاب به نظر می‌رسد ، زیرا اگر دقیق باشد ، در وقت ما صرفه‌جویی می کند. اما ما پیچیده تر از این حرف‌ها هستیم و مطمئنن بیش از 16 نوع انسان در جهان وجود دارد.(ابزار روانشناختی غیر قابل اعتماد اند)
- دکتر جیمی لین درینگر ، روانشناس در دانشگاه ایلینویز

اکثریت قریب به وقوع منتقدان ، به ساده‌انگاری این تست اشاره می‌کنن. این‌که مگر میشه که این قدر راحت و طی یک فرایند خطی و باینری(صفر یا یک) ، افراد رو در ترجیحات دوسویه دسته بندی کرد!؟
درینگر در ادامه میگه:

برای اکثر مردم، تست شخصیتی MBTI نه دقیق است و نه قابل اعتماد. «ویژگی‌های شخصیتی ، از جمله چهار ویژگی اندازه‌گیری شده توسط MBTI ، معمولاً توزیع می‌شوند. به این معنا که اکثر مردم در وسط امتیاز می‌گیرند و تعداد کمی از افراد در هر ویژگی امتیاز بسیار بالا یا بسیار پایین می‌گیرند.(که این تا حد زیادی بستگی به مود و حالات خلقی افراد در لحظات خاص هم داره)

با این‌حال این رو هم بدونید که اگر در حالات خنثی و به دور از تاثیرات بیرونی یا عاطفی از این تست استفاده کنید ، به احتمال زیاد هر بار نتایج یکسانی رو به دست خواهید آورد.
استفن بنینگ هم که قبل‌تر نقل قوالی ازش داشتیم ، در یک جای دیگه هم این‌طور میگه:

ام بی تی آی ، یک دسته‌بندی قابل اعتماد از افراد به «انواع گوناگون» نیست ، به این معنی که آن انواع از نظر علمی معنادار نیستند. «بیش از یک سوم افراد پس از یک دوره چهار هفته ای انواع مختلف چهار حرفی را دریافت می کنند.» مطالعات دیگر نشان داده است که در طی یک دوره پنج هفته ای، حدود 50 درصد از افراد انواع مختلف چهار حرفی را دریافت خواهند کرد. این نتایج نشان می دهد که انواع MBTI در طول زمان بسیار ناپایدار هستند.

اما بهتون گفتم این ناپایداری ناشی از چی هست و فکر کنم بدونم مشکل ما رو چه چیزی حل میکنه..


تصویر از personalityjunkie.com©
تصویر از personalityjunkie.com©


توابع شناختی(یونگی)

این سطح عمیق‌تری از تست ام بی تی آی رو نشون میده که معمولن و در سایت‌های عمومی به اون اشاره‌ی چندانی نمیشه. این توابع ابزار اصلی بودن که یونگ اون‌ها رو با تعاریف متفاوتی (از لحاظ نام‌گذاری) معرفی می‌‎کرد و بعدها به این شکل در اومدن!
تصویری که تست‌های شخصیت‌شناسی از شخصیت یا تیپ ما بهمون میدن ، معمولن بسیار باینری و الاکلنگی هستن! یا این یا اون ، یا منطقی یا احساسی ، یا چپ‌مغز یا راست‌مغز و ..
در حالی که در اصل ، یکم از این دوکم از اون هست :)

رویکرد تحلیلیِ 8 تابع شناختی

درک فعلی از این توابع مطابق با تحلیل‌های منطقی یونگ و آثار مادر و دختر هستن. در سال 2000 و بعد از تمامن صنعتی شدن این تست برای سازمان‌ها و نهادهای استخدامی ، تغییراتی صورت گرفته که در اصل روی این توابع اعمال نشده ، در واقع این رویی لخت و اصیل از بیان یونگ و یافته‌های اون هست که بسیار جامع‌تر از خود MBTI عمل میکنه.
در حالی که اکثر سازمان‌ها ادعا میکنن که تست رو بر اساس این توابع ارائه دادن ، اما اکثرن حتی نمیدونن این توابع چی هستن و از کجا اومدن..
ما دو نوع تابع داریم ، دو گروه 4 تایی:

  • توابع پنهانی-درونی که شامل Ti, Fi, Ni, Si میشن.(درونگرا)
  • توابع بیانی-بیرونی که شامل Te, Fe, Ne, Se میشن.(برونگرا)

تمایز این دو از هم دیگه بسیار سادست. کلمه‌ی i درست مثل سطح عامه‌ی ام بی تی آی ، نشون‌دهنده‌ی درونگرایی و کلمه‌ی e ، نشون‌دهنده‌ی برونگرایی هست.
و در ادامه به ترتیب T یعنی Thinking یا مبتنی بر تفکر منطقی،
F یعنی Feeling یا مبتنی بر رویکرد احساسی-عاطفی،
S یعنی Sensing یا مبتنی بر حواس پنج‌گانه،
N یعنی Intuitive یا مبتنی بر شهود.
تفاوت بین بُعد برونگرا و درونگرای هر کدوم از عوامل چهارگانه هم که مشخصن ؛ یکی از بیرون ملموس و قابل مشاهدس و دیگری نه. یکی ، عاملی رو به بیرون یا بیرونیزه شده‌ی عملکرد مربوطه هست و دیگری عاملی رو به درون و مخفی از فضای خارج از فرده و تشخیصش از بیرون کار نسبتن سختی هست.
این می‌تونه توضیح بده که چرا اکثر درونگراها دچار سوتفاهم و توضیح چندباره‌ی اعمالشون برای دیگران میشن.
چون ماهیت درونگراها این‌طوریه که برای دیگران واضح و آشکار نیست و رنگ و بوی مخفی‌کاری میده! از طرف دیگه هر کسی وجوه مختلفی داره و درونگراها هم دارای ابعاد بیرونیزه هستن که هر از گاهی نمود پیدا میکنن. این تناقض محل بحث خیلی‌هاست که به زودی با هم حلش می‌کنیم..

ترتیب توابع

چیزی که باید بدونید و خیلی مهم هست اینِ که همه‌ی افراد ، هر 8 فانکشن رو دارن. منتها تفاوت در اینِ که به هر تابع تا چه میزان دسترسی دارن و تا چه حد می‌تونن از اون در زندگیشون استفاده کنن.
بذارید از مثال معروف سوزان استورم استفاده کنم:

فرض کنید یک ماشین دارید. کسی که پشت فرمون میشینه طبیعتن ماهرترین و قابل‌ اتکاترین فرد برای روندن ماشین و رسوندن ما از نقطه a به b هست.
ما به این فرد یا جایگاه در ماشین میگیم "عملکرد غالب" یا "Dominant Function". کسی که میتونه چشم‌بسته ما رو به مقصد برسونه(درسته ماهره ولی دیگه چشم بسته نه! شوخی میکنم :)).
ما در همین ماشین اما ، صندلی شاگرد رو داریم که احتمالن دومین نفرِ مناسب برای روندن ماشین هست و میتونه در مواقعی که خیابون‌ها خلوتن یا شرایط برای رانندگی افراد مبتدی‌تر مساعده ، بشینه پشت فرمون. به ایشون و یا جایگاه صندلی شاگرد ، میگن "عملکرد کمکی" یا "Auxiliary Function".
حتی سرکار استورم این‌ها رو به سنین مختلف هم تشبیه میکنه. مثلن عملکرد غالب یک فرد چهل ساله‌س و در رانندگی خبره ، اما نفر دوم یک فرد هجده نوزده سالس که تازه گواهینامه گرفته یا هنوز میخواد بگیره!
حالا بریم سراغ صندلی‌‌های عقب.
در یکی از صندلی‌های عقب ، یک بچه‌ ده ساله رو داریم که شوق عجیبی برای راننده شدن داره و دوست داره علی‌رغم اینکه هیچی از ماشین و رانندگی سر در نمیاره (یا خیلی خیلی کم سر در میاره) بشینه پشت فرمون.
به این جایگاه یا فرد میگن "عملکرد ثالث(سوم)" یا "Tertiary Function". این فرد بیشتر جنبه‌ی طنز یا خودنمایی فردِ چون از همه بیشتر سروصدا میکنه و از همه هم بیشتر ، بی‌دست و پاست!
و در نهایت جایگاه چهارم در صندلی عقب. بچه‌ای دو ساله که کلن از ماجرا پرته و هرازگاه بی‌دلیل و یا به خاطر کم توجهی بقیه سرنشین‌ها بهش ، میزنه زیر گریه و پیشروی ماشین رو دچار مشکل میکنه!
به این یکی میگن ، "عملکرد پَست" یا "Inferior Function". عامل نود درصد مشکلات افراد در طول زندگی!!!
- برداشت نویسنده که من باشم از آثار سوزان استورم

البته کار به اینجا ختم نمیشه و ما جایگاه‌هایی برای چهارتا فانکشن دیگه هم داریم اما اون‌قدر کم‌استفاده هستن که من به یک عکس از اون‌ها اکتفا میکنم:

ترتیب توابع برای هر تیپ
ترتیب توابع برای هر تیپ


ادراکی و قضاوتی

یکی از داغ‌ترین تاپیک‌های بزن بزنه ام بی تی آی فن ها ، همین بحث قضاوت و درکه!
جایی که بحث کمی تخصصی‌تر شده و هر کسی سر ازش در نمیاره. این‌که چرا یکسری جاها افراد ادراکی یا P توابع قضاوتی رو در بالای فانشکن‌استکشون دارن و بلعکس ، تیپ‌های J توابع ادراکی رو در بالای فانکشن‌ استکشون!؟؟؟؟!؟
اوه راستی به کل یادم رفت که این چهار اصل(منطق - شهود - احساس - حس) رو به تفکیک براتون توضیح بدم..
البته بی‌خیال ، بعدش همشو براتون میگم ، عجله نکنید!
و اما دسته‌بندی 8 تابع به دو گروه 4 تایی دیگه تحت عنوان ادراکی یا قضاوتی:

  • توابع قضاوتی شامل Ti, Fi, Te, Fe میشن.
  • توابع ادراک شامل Ni, Si, Ne, Se میشن.

کارکردهای قضاوتی یا داوری ، به کمک می‌کنن تا سریعتر تصمیم بگیریم و نتیجه‌گیری قاطانه‌تر کنیم. عملکردهایی مثل ، میل به کنترل ، پیش‌بینی ، منظم‌کردن و شکل‌دادن به چیزها میشن زیرمجموعه‌ی این کارکردها! فردی که این کارکردها رو در بالای فانکشن‌استک خودش داره ، طبیعتن باید بیشتر هدف‌محور و به دنبال یک پاسخ نهایی برای سوالاتش بگرده و خیلی به اطلاعات یا ورودی‌های جدید علاقه‌ای نشون نمیده!

در مقابل ، کارکردهای ادراکی رو داریم که مسئول دریافت و بازیابی اطلاعات رو دارن و با توابع قضاوت میکش میشن تا افراد دچار تک‌بعدی‌گری نشن! مشاهده‌کردن ، استفاده از حواس پنجگانه ، خوندن کتاب و رمان ، یادآوری چیزها و بازیابی اطلاعات از عملکردهای زیرمجموعه‌ی این دسته هستن. این کارکردها کمتر به شکل‌دادن یا کنترلِ آگاهانه و فعالانه تمایل دارن که در نتیجه نسبت به همتایان قضاوتی خودشون ، منفعل‌تر و پراکنده‌تر نمود پیدا میکنن!

حال این مسئله پیش میاد که میشه هر کدوم از این دو گروه رو به دو صورت درونی (I) یا بیرونی (E) استفاده کرد. مثلن انواع J از یکی از دو تابع Fe یا Te برای بیان قضاوتشون استفاده می‌کنن که به اون‌ها ظاهری جدی‌تر و مصمم‌تر میده. در حالی که انواع P ، دو تابع Se یا Ne رو در اولیت دارن که به اون‌ها ظاهری معمولی ، باز و انعطاف‌پذیر میده که انگار با پیشامد‌های مختلف با سرعت بیشتری هماهنگ میشن و سازگاری پیدا میکنن.

خودمختار یا اشتراکی

این یکی از آخرین دسته‌بندی‌های توابع هست که این بار هدف ما توابع قضاوتی هستن که فرایندهای تصمیم‌گیری افراد رو نشون میدن. این مورد معمولن کمتر مورد بحث قرار می‌گیره و بُعدی بسیار پنهان از تمایز توابع از هم و تاثیرشون در رفتار فرد هست.

  • توابع خودمختار شامل Ti , Fi میشن.
  • توابع اشتراکی شامل Te , Fe میشن.

دو تابع Ti , Fi که بیشتر توسط به ترتیب ، FP و TP ها مورد استفاده قرار می‌گیرن. مستقل‌ترین رویکرد رو نسبت به بقیه توابع دارن. یکی در قلمرو عواطف و دیگری در قلمروی منطق!
برای همین هم هست که منجر به نتیجه‌گیری‌ها عمدتن عجیب و غریب یا غیرمتعارف نسبت به توابع اشتراکی بشن. چون اصولی که برای خودشون و در سیستم ادراکیشون شکل میدن ، کاملن اصیل و خودساختس و ربط چندانی به اصول بیرونی نداره.
از طرف دیگه ما توابع اشتراکی Fe و Te رو داریم که عمدتن توسط به ترتیب ، FJ و TJ ها مورد استفاده قرار میگیرن که به هنجارهای عمومی و مشترک تمایل دارن. یکی در قلمروی عواطف و دیگری در قلمروی منطق!
Fe معمولن با استانداردهای اخلاقی ، اجتماعی ، آداب و رسوم ، فرهنگ و امثال این‌ها هماهنگ میشه و Te با استانداردهای فنی ، قانونی ، سازمانی و از پیش تعیین‌شده‌ی سندیکایی!
این بزرگ‌ترین تفاوت میان این دو گروهه ، یکی اون‌چیزی که هست رو می‌پذیره و دیگری چیزی که هست رو زیر سوال میبره!

و مبتنی بر همین تعاریف ، میشه تشخیص داد که توابع خودمختار ، تکانشی ، خودرای ، جنجال‎‌برانگیز و سرکش‌تر از توابع اشتراکی هستن که راحت‌تر با قوانین و استانداردها کنار میان و اون‌ها رو درک میکنن.

همگرا و واگرا

این دسته‌بندی مربوط به توابع ادراکی هستن که پیشتر گفتیم به چه کاری میان ، یعنی جمع‌آوری اطلاعات.

  • توابع همگرا شامل Ni , Si میشن.
  • توابع واگرا شامل Ne , Se میشن.

این دسته‌بندی مستقیمن اشاره به تعریف یونگ از درونگرایی و برونگرایی در رابطه با برخورد با اطلاعات داره. رویکرد درونگرا ، محافظه‌کار و فشردس در حالی که رویکرد برونگرا بی‌پروا و تنوع‌طلب.
توابع همگرا ، به دنبال ایجاد ادراکی برای درک بهتر جهان در درون هستن. این منجر به یک جهان‌بینی ثابت و قابل اعتماد میشه که به یک درک منسجم و مطمئن کمک میکنه. این توابع معمولن رویکرد محافظه‌کار در قلمروهای خودشون دارن یعنی یکی در حواس و دیگری در شهود!
در مقابل توابع واگرا ، آنارشیستی و نمودی از هرج‌ومرج هستن. یکی در قلمروی حواس و دیگری در قلمروی شهود و انتزاع! این‌ها نیاز ابدی به تجربیات جدید دارن و به معنای واقعی کلمه ، جنده‌ی تجربیات لحظه‌ای هستن. ساختاری که مدام در حال توسعه و بزرگتر و حجیم‌تر شدنه ، یکی در قلمروی تجربیات حسی و دیگری در قلمروی امکانات انتزاعی!

این میتونه به خوبی توضیح بده که چرا در ساختار MBTI ، تیپ‌های ENTP ، ESTP ، ENFP و ESFP رو بی‌پرواترین‌ها و تیپ‌های INFJ ، ISFJ ، ISTJ و INTJ رو محافظه‌کارتر نسبت به بقیه میشناسن!

و اما توضیح کارکرد هر تابع..





شهود درونگرا - «بینش» - Ni

تیپ‌های شهودی -قضاوتی (NJ) از این تابع بهره‌ی اصلی رو می‌برن و ازش به عنوان عملکرد غالب یا کمکی استفاده میکنن.
اِی جِی درنت این‌طور درباره‌ش میگه:

اغلب گفته می شود که انسان ها بیشتر از سایر حواسشان به بینایی متکی هستند. به نظر می رسد این به ویژه در مورد انواع INFJ و INTJ صادق است، که بسیاری از آنها یک عنصر بصری قوی را برای شناخت به کار می‌گیرند ، به همان اندازه که کلمات برای آن‌ها معنا دارند ، تصاویر هم با آنان سخن می‌گویند. این با توصیف یونگ از تیپ های غیب‌گو به عنوان هنرمندان یا «بینا» (seers) سازگار است. این مفاهیم یک ویژگی بصری متمایز دارند، به همین دلیل است که اصطلاحات مرتبط با بینش و آینده‌نگری، جهان‌بینی ، رویایی، و ... اغلب با INJها مرتبط می‌شوند.

همچنین ماهیت بصری Ni با حس برونگرا (Se) در مراتب پایین تر فانکشن‌استک INJ ها مرتبطه ، که این یکی هم یک عملکرد بصری هست. تفاوتش در اینِ که Se با ویژگی ها و جزئیات محیط هماهنگ میشه، در حالی که Ni بیشتر به ایجاد یک تصور کل‌نگر و به دست آوردن بینش نسبت به موقعیت می‌پردازه.

شهود درونگرا یا «بینایی» علاوه بر تجسم واقعی چیزها در ذهن، به درک نیز اشاره دارد. این درک می تواند از نگاه جهشی (یعنی عقب رفتن(زوم اوت) برای دیدن «تصویر بزرگ» (بیگ پیکچر)) یا از نگاه کردن به زیر سطح اشیا ناشی شود. در حالی که شهود برونگرا (Ne) شبکه های گسترده ای از ارتباطات را تشکیل می دهد، Ni به طور کلی عمق را به وسعت ترجیح می دهد و بینش های اساسی و نظریه های توضیحی را دنبال می کند.


شهود برونگرا - «ایده‌پردازی» - Ne

تیپ‌های شهودی-ادراکی (NP) دسترسی بیشتری به این تابع دارن چون در اولیت‌های اول یا دوم در فانشکن‌استک براشون قرار داره.

شهود برونگرا ، شکلی متفاوت از شهود است که در ایجاد بسیاری از ایده‌ها، ارتباطات و احتمالات تخصص دارد. مجبور به کشف همه گزینه ها و احتمالات موجود ، گرفتن تصمیمات قطعی و نهایی می تواند به ویژه برای NP ها چالش برانگیز باشد.
- A.J Drenth

به نقل از ویکی‌پدیا:

تفکر واگرا «فرایند فکری یا روشی است که برای تولید ایده‌های خلاقانه با کاوش در بسیاری از راه‌حل‌های ممکن استفاده می‌شود».

به دلیل توانایی Ne در ایجاد ارتباطات جدید و بی‌سابقه ، NP‌ها در چندین معیار خلاقیت بهتر از انواع دیگر عمل میکنن.

دیکشنری مریِم-وبستر "ایده پردازی" را به عنوان "تشکیل یک ایده یا تصور" تعریف می کند. در هنر، ایده پردازی به مراحل اولیه فرآیند خلاقیت اشاره دارد که از طریق طراحی، نمونه سازی اولیه یا طوفان فکری (برین استورم) کشف می شود. به نظر می‌رسد که این به‌طور کامل نقش Ne را که تولید ایده‌ها و امکانات مفهومی است، به تصویر می‌کشد.

بیان کلامی Ne اغلب شبیه طوفان فکری با صدای بلنده.
هنگام حرف‌زدن ، NP ها ممکنه پراکنده و نامنسجم به نظر برسن. از نظر سایر انواع، Ne میتونه تصادفی ، حواس پرت، دمدمی مزاج یا مودی به نظر برسه.

شهود برونگرا همچنین از تصور و حدس زدن در مورد آنچه می‌تواند(امکان) وجود داشته باشد ، لذت می برد. علاقه آن به پیش بینی احتمالات آینده به NP ها برای رشته هایی مانند هنر، طراحی، بازاریابی، اختراع و کارآفرینی چشم‌انداز خوبی می دهد.
- A.J Drenth


احساس درونگرا - «ارزش‌گذاری» - Fi

تیپ‌های احساسی-ادراکی (NF) از این تابع بیشتر استفاده می‌کنن.
همون‌طور که پیشتر گفتیم ، این نوع توابع همه‌چیز رو درونی می‌کنن و البته این‌یکی ، ماجراش کمی متفاوته(درست مانند Ti که در ادامه بهش می‌پردازیم)!
احساس درونگرا ، مسئول ارزش‌گذاری یا Valuing بر اساس عواطف و احساسات درونیش هست. به‌طور مستقل پیش میره و بسیار خودمختاره.

در حالی که Fe برای حمایت عاطفی و خویشاوندی(ارتباطات خانوادگی یا دوستانه) به دیگران متکی است ، Fi در مدیریت مسائل عاطفی مستقل‌تر است. هنگامی که FP ها ترجیح می دهند احساسات و ارزش های خود را بیان کنند ، اغلب این کار را به صورت غیر مستقیم انجام می دهند. از طریق کانال های فعال (S)، خلاق (N)، یا منطقی (T). (این اشاره‌ی مستقیم به انواع هنر مثل شعر ، داستان ، رمان ، فیلمنامه، نمایش و .. داره)
- A.J Drenth

همچنین طبق نظرسنجی‌های سایت 16personalities ، این تابع علاقه‌ی زیادی به طبیعت ، کودکان و حیوانات رو منجر میشه!
به صورت ذاتی و تا حد زیادی ناخودآگاه متوجه اصالت و ارزش چیزها میشه و معمولن اصرار به تفکیک خودش از جمیعت داره. در برابر آموزش مقاومت میکنه و توصیه‌های شخصی در این سیستم ادراکی ، حکم توهین دارن!

رفاه کودکان، محیط زیست، گیاهخواری، حقوق حیوانات و .. صرفن توسعه ارزش های اصلی Fi است.
FP ها همچنین از ارزش های شخصی خود به عنوان قطب نما برای مسیریابی زندگی استفاده می کنند. اگرچه مقادیر Fi ممکن است با مقادیر جمعی Fe همپوشانی داشته باشند ، اما اگر چیزی برای آنها درست نباشد، FP ها برخلاف جریان فرهنگ عام (پاپ کالچر) پیش می روند. با درک اهمیت داشتن آزادیِ پیروی از ارزش های خود، FP ها معمولاً خوشحال هستند که همین آزادی را به دیگران نیز تعمیم دهند. آن‌ها همچنین تمایل دارند از عبارات و شیوه‌های زندگی متنوعی که وقتی افراد (و فرهنگ‌ها) به ضرب آهنگ طبل‌زن خودشان رژه می‌روند، پدیدار می‌شوند، قدردانی کنند.
- A.J Drenth



احساس برونگرا - «اتصال» - Fe

تیپ‌های احساسی-قضاوتی (FJ) دسترسی سریع‌تر و قوی‌تری به این عملکرد دارن.
این تابع ، بیانگرترین و ابرازگرترین عملکرد بین همه‌ی کارکردهاست. جستجویی دائمی برای ارتباط و ایجاد شبکه‌های ارتباطی یکی از ویژگی‌های این تابع هست..

احساس برونگرا یا Fe از نظر احساسی کمتر از Fi مستقل است. این از دو جهت صحیح است.
اول ، Fe سریعتر برای حمایت عاطفی به دیگران مراجعه می کند. از بسیاری جهات، صحبت کردن در مورد نگرانی های عاطفی آنها برای FJ ها مفید است.
دوم ، Fe همیشه هنجارهای اجتماعی را زیر نظر دارد تا کلمات یا احساسات «مناسب اجتماعی» را برای موقعیت تشخیص دهد. آنها اغلب احساسات خود را مخفی یا کالیبره می‌کنند (با فرض اینکه از آنها آگاه باشند) تا اطمینان حاصل کنند که با بافت اجتماعی ترکیب می شوند. در حالی که این ممکن است برای انواع Fi غیراصیل یا غیر صادقانه به نظر برسد، به ایجاد انسجام اجتماعی و ارتباطاتی که FJ ها به آنها اهمیت می دهند کمک می کند.
- A.J Drenth

علاوه بر این تنظیم‌گری ماهرانه‌ی احساسی و عاطفی خود ، این عملکرد در خوندن عواطف و حالات دیگران هم مهارت زیادی داره. که این منجر به بزرگترین دغدغه‌ی این کاکرد میشه:

ایجاد رابطه عاطفی با دیگران! بدون ارتباط بین فردی مستحکم، بقیه دستور کار Fe همانند مشاوره به دیگران، بهبود روحیه، ایجاد اجتماع و ... ناکارآمد است.
- Elaine Schallock(شخصیت این خانم دقیقن مشابه همسر سینا ولی‌الله هست!)

اغلب به این فکر می‌کنم که رابطه‌ی ما ایرانی‌ها با توریست‌ها دقیقن همچین شکلی داره. طبق تعاریف توریست‌های خارجی از ایران ، اون‌ها اغلب دارن ما رو با چیزی شبیه همین کارکرد ، توصیف میکنن.
مهمان‌نواز ، معاشرتی ، فداکار ، اترکتیو ، بازخوردی ، حامی و ...
و صد البته بُعد پنهان این کارکرد ، گرایش ناملموس اما بسیار قوی‌ش به معنویت و معناشناسی هست! به خصوص اگر در مراتب پایین‌تر در فانکشن‌استک قرار بگیره!


تفکر درونگرا - «استدلال» - Ti

تیپ‌های متفکر-ادراکی(TP) از این تابع در جایگاه اصلی یا کمکی بهره میبرن.
این یک تمایل ذاتی و ناخودآگاه به استدلال کردن و ایجاد چارچوب‌های منطقی و اطلاعاتی هست.
درست مانند یک پازل ، جستجوی دائمی برای قطعات هماهنگ با الگوی زمینه‌ای و برای کامل کردن پازل!
خواه این زمینه یک چیز پرت و مبهم باشه خواه به قاعده‌مندی ریاضی باشه!
تفکر عددی یا ریاضی ، قرابت خاصی با این تابع داره ، فیلتری برای تبدیل داده‌های حسی ، عاطفی ، شهودی و ... به داده‌های عددی و آماری!
اگر بخوایم این کارکرد رو به شعار تشبیه کنیم ، "خودت انجامش بده" یا "به تنهایی پیش برو" بهترین شعار میتونه باشه. درصد استقلال و خودخواهی ناشی از این کارکرد ، حداقل در این سیستم روان‌شناختی خاص ، نمونه‌ی مشابه نداره.

بر اساس فرهنگ لغت آکسفورد ، "استدلال" شامل "تفکر، درک، و قضاوت با یک فرآیند منطقی" است. علاوه بر این، اصطلاح «عقل» از دیرباز با رشته فلسفه همراه بوده است و بسیاری از فیلسوفان مشهور احتمالاً INTP بوده‌اند! فلسفه همچنین به عنوان پناهگاهی برای «آزاد اندیشان» عمل کرده است، برای کسانی که به اندازه کافی شجاع هستند تا مفروضات حتی پذیرفته شده‌ترین باورها یا پارادایم‌ها را مجددن بررسی کنند. این ماهیت انتقادی و کاوشگر تفکر Ti را برجسته می‌کند (به‌ویژه وقتی با Ne در پشته ترکیب شود).

یکی از بزرگ‌ترین نقاط‌ضعف این کارکرد که باعث ایجادش میشه ، جدایی از زمان و مکان هست. بی‌خبری ، جدایی از باورهای عامه ، زیر پا گذاشتن قوانین و منشورهای مختلف ؛ تقریبن ناسازگار با هر اصل از پیش تعیین شده‌ای که ذره‌ای بوی منطق یا استدلال بده!
ممکنه افرادی که این تابع رو دارن مشاهده کنید که از اخبار بی‌اطلاعن و انگار در یک دنیای دیگه سیر می‌کنن!
البته همیشه در یک یا چند حوزه بسیار عمیق شدن و اطلاعات زیادی دربارش دارن اما چون سیستم ارزش گذاری تعاملیشون بسیار ضعیف هست ، ممکنِ این اطلاعات فقط به درد خودشون یا جامعه‌ی بسیار کوچکی از افراد بخوره(نه همیشه)!

گفته شد، ما باید مراقب باشیم که دیدگاه خود را نسبت به Ti بیش از حد در جهت انتزاع (NTP) سوگیری نکنیم. حقیقت این است که Ti برای درگیر شدن با مسائل عملی (S) به همان اندازه که برای مسائل انتزاعی (N) مرتبط و مفید است. STP ها بیشتر روی اولی تمرکز می کنند، NTP ها روی دومی. به عنوان مثال، ورزشکاران، جراحان و مکانیک های STP، از استدلال Ti برای تصمیم گیری در مورد وضعیت واقعی پیش روی خود استفاده می کنند.
NTP ها Ti را به صورت انتزاعی تر به کار می برند. در مورد ایده ها، نظریه ها، طرح ها و غیره صحبت می کنند.
- A.J Drenth



تفکر برونگرا - «ساختارساز» - Te

تیپ‌های متفکر-قضاوتی (TJ) از این کارکرد بیشتر استفاده می‌کنن.
این شبیه به Fe منتها در قلمروی منطق هست. بیان بلند و رسای قضاوت‌ها و ادعاهای عقلانی!
TJها به معنای واقعی کلمه با "صدای بلند فکر میکنن". این به اون‌ها صراحت کلام و جدیت خاصی میده که کمتر در بقیه‌ی تیپ‌‎ها تا این حد از جدیت و قطعیت دیده میشه.

هدف Te درک منطقی سیستم‌ها ، ساختارهای خارجی ، تشخیص کاستی‌های آن‌ها و کارآمدتر و مؤثرتر کردن آنهاست. در خانه، Te ممکن است بر فعالیت هایی مانند برنامه ریزی ، اولویت‌بندی ، سازماندهی و امور مالی نظارت کند. در محل کار، ممکن است برای ساده‌سازی و بهینه‌سازی فرآیندها یا حتی برای بازسازی کل سازمان استفاده شود. برای انجام این کار به طور مؤثر، Te از داده های تجربی و روش ها و رویه های تعیین شده استفاده می کند.
- A.J Drenth
برخلاف TP ها، تی جی ها ترجیح می دهند بداهه گویی نکنند، بلکه ترجیح می دهند از روش های اثبات شده برای انجام کارها استفاده کنند. با این حال، NTJ ها به طور خاص در صورت لزوم استانداردهای قبلی را کنار می‌گذارند یا برای تجدید نظر در استانداردهای موجود کار می کنند، اما این معمولاً بیش از Te، محصول شهود آنهاست.
- Elaine Schallock

مهارت تفکر برونگرا در فعالیت‌های «ساختارسازی» به موفقیت TJ در کارهایی که شامل برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، نقشه‌برداری یا کمی‌سازی هست، کمک زیادی میکنه.
این ممکنه شامل مشاغل در طیف گسترده‌ای از زمینه‌ها مثل قانون، تجارت، امور مالی، علم، مدیریت، فناوری امثالهم باشه!



حس درونگرا - «ثبات‌بخشی» - Si

تیپ‌های حسی-قضاوتی (SJ) بیشتر از این عملکرد استفاده می‌کنن.
این ، نمودی از اعتماد زیاد به دانسته‌های از پیش ایجاد شده‌ست. مثل تجربه ، گذشته ، تاریخ ، سوابق ، خاطرات ، سنت‌ها ، ارزش‌های اسمی ، روال‌های متداول ، حواس درونی ، بدن و ...

برخلاف جهت گیری به سمت آینده‌ که Ne اتخاذ می‌کند ، ارزش ها و تصمیمات Si توسط گذشته هدایت می شوند. به جای اینکه چیز جدیدی را امتحان کند، Si ترجیح می‌دهد آن را ایمن کند و به باورها و رفتارهای ثابت پایبند باشد. SJ ها بیشتر از انواع دیگر، راحتی و لذت را در از پیش شناخته شده‌ها و موارد آشنا می یابند.
- A.J Drenth

کلمه‌ی «تکرار» قرابت خاصی با این کارکرد داره. هر چه قدر چیزی رو بیشتر تکرار کنن و تجربه‌اش کنن، براشون جذاب‌تر و راحت‌تر به نظر می‌رسه و بیشتر بهش وابسته میشن.
غذا و غذاخوری‌های خاص ، موزیک‌های خاص و قدیمی ، ماشین‌های کلاسیک ، رسم و رسوم خانوادگی یا بومی و ... با این کارکرد طنین‌انداز میشن.

آشنایی باعث ایجاد حس ایمنی و امنیت برای SJ ها می شود. اگر بتوانند گذشته را در حال و آینده تداوم بخشند، می‌دانند چه انتظاری دارند و می توانند بر اساس آن برنامه ریزی کنند. ترجیح آنها برای ثبات و پیش‌بینی پذیری به وفاداری و قابلیت اطمینان SJ ها در تمام جنبه های زندگی کمک می کند. چه به عنوان دوست، همسر، والدین یا کارمند. در محل کار، Si با توجه به جزئیات، پایبندی به قوانین و رویه های تعیین شده و در جهت کنترل کیفیت کار می‌کند. به ویژه در زمینه های حقوقی، اداری، سازمانی و مرتبط به آن مفید است.
- Elaine Schallock



حس برونگرا - «تجربه» - Se

تیپ‌های حسی-ادراکی (SP) بیشتر از این عملکرد استفاده می‌کنن.
تجربه‌ای که از این تابع در نظرتون باید باشه ، زمین تا آسمون با تجربه‌ای که از Si گفتیم فرق داره. اون مبتنی بر گذشته و حافظه‌س ، این یکی تمامن مختص به زمان حال و سی‌پی‌یو برای پردازش اتفاقات ملموسه!
حواسِ پنجگانه ، غرایز ، جهت‌یابی و مسیریابی ، طبیعت ، ورزش و فعالیت تمامن با این کارکرد طنین‌انداز میشن.

انواع SP حسی ، غریزی و اشتها آور(ولع‌ناک) هستند. آنها از تجربیات حسی بدیع ، لذت های مادی و هیجان عملی لذت می برند. Se توسط شرایط و چالش های محیطی همیشه در حال تغییر ، تحریک می شود. به همین دلیل است که بسیاری از ورزشکاران که از فعالیت‌های ورزشی لذت می‌برند و جریان ثابتی از فعالیت‌های جدید و غیرقابل پیش‌بینی را برای خود فراهم می‌کنند ، از این دسته هستند.
- A.J Drenth

موارد دیگه‌ای مثل دیزاین خونه‌ها ، مُد ، سفر ، آشپزی ، سرگرمی‌های فیزیکی ، استایل لباس و پوشاک ، محصولات آرایشی و بهداشتی و ... همگی ، این کارکرد رو هیجان‌زده میکنن.

ترجیحات زیبایی شناختی Se اغلب منعکس کننده چیزی است که محبوب یا مرسوم است. برخی از SP ها هوس‌های گران‌قیمت دارند، چه برای غذا، نوشیدنی، ماشین یا خانه و اقامتگاه. نه تنها این چیزها به خودی خود لذت بخش هستند، بلکه می توانند به عنوان نمادهای بیان وضعیت نیز عمل کنند، که SP ها تمایل دارند از آنها قدردانی کنند. با توجه به توانایی آنها در مشاهده و واکنش سریع به تغییرات در محیط ، SP ها تمایل دارند از کارهای عملی لذت ببرند و از آنها برتری داشته باشند: مواردی مانند پخت و پز، نجاری، تعمیر خودرو، جراحی، عکس‌العمل‌ اضطراری، مربی‌گری ورزشی شخصی، زیبایی و ...



هزار رنگ و هزار معنا
هزار رنگ و هزار معنا


جمع‌بندی

یکی از مباحثی که مطرح هست ، اینِ که محیط بیشتر بر شکل‌گیری شخصیت تاثیر می‌ذاره یا ژنتیک (ما در اینجا فرض میکنیم منظور از ژنتیک همون تیپ شخصیتی یکسان و ثابت ماست)؟؟؟
همون‌طور که بالاتر براتون لینکش رو گذاشتم و طبق محتوای اون ویدیو و برداشتی که از چند تا تحقیق علمی داشت؛ ماجرا از این قرارِ که مثلن حتی دو نفر که با هم دوقلو هستن و در یک محیط یکسان رشد کردن و شرایط نسبتن یکسانی رو داشتن ، باز هم در نهایت درصد نسبتن ملموسی از تفاوت نسبت به هم رو نشون میدن.
این یعنی علی‌رغم تاثیر زیاد محیط بر رشد و شکل‌گیری پرسونا ، باز هم پایه و اساس شخصیت‌ ما جایی در ژنتیک جای داره و بیس کار ، در باورهامون نیست بلکه در رشته‌های دی ان ای حک شده!
اما به این به معنای این نیست که ما نمیتونیم خودمون رو تغییر بدیم یا رشد کنیم..
تست‌های شخصیت‌شناسی ، فرقی نداره چی باشن؛ با این فرض که به درستی ما رو قالب‌بندی کردن ، فقط آغاز ماجران. فقط یک مقدمه‌ی کوتاهن ، نه بیشتر..
اون‌چه واقعن هستیم و اون‌چه که می‌تونیم باشیم خیلی خیلی بیشتر از چند بند مختصر از بیان ویژگی‌هاست که بیشتر شبیه فالِ قهوس تا بیان شخصیت ما!
نکته‌ی دیگه این هست که مسیر اصلی خودشناسی و رشد شخصی نه در این تست‌ها بلکه در تعامل با دنیای بیرون و تجربه‌ی شرایط مختلف شکل می‌گیره یا خودش رو به ما نمایان می‌کنه.
برای شما ، قطع به یقین تیپِ ثابت و مشخصی وجود داره اما این به هیچ وجه نباید باعث بشه که خودتون رو بهش محدود کنید یا سعی کنید که تمام ابعاد شخصیتتون رو باهاش مچ کنید ، این یک خطای ساده نیست بلکه جنایته!!!!
شما می‌تونید به هر چه که دوست دارید یا ترجیح میدید دست بزنید و برید سراغش و خودتون رو در هر مسیری که دوست دارید رشد و توسعه بدید ، منتها به مرور زمان به برخی چیزها هم پی می‌برید ، اینکه هر مقوله یا عامل چه قدر روی شما تاثیر مثبت یا منفی می‌ذاره و اینکه چه چیزی در این دنیا به شما تعلق داره و چه چیزی کمتر رنگ و بوی خواسته‌هاتون رو میده.

در نهایت ، سکانِ کشتی زندگیتون دستِ خودتونه و هیچ‌چیز نمی‌تونه شما رو محدود کنه یا در چارچوب از پیش تعیین شده‌ای تعریف کنه. این تست یا امثالش مثل انیاگرام یا روان‌نگرشی و یا بیگ فایو ، همگی مکملی جزئی برای رشد ادراکتون از خودتون هستن ، بخشِ کوچکی از مسیر ، نه مقصد.







پ.ن: اگر دوست داشتید ،میتونید برای خنده و سرگرمی ، تیپ خودتون رو کامنت کنید. و حالا حتمن دیگه اطمینان حاصل کردین که کسی با فهمیدن چارتا حرف کنار هم چیده شده ، نمی‌تونه چیز چندانی از شما بفهمه..

تست mbtimbtiروانشناسیشخصیت شناسیخودشناسی
در آینده انحراف معیار دیده شد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید