ویرگول
ورودثبت نام
Kasra
Kasra
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

پادسرشت

زیر پرتوی آفتاب در سرتاسر سرزمین، درخشش فرمروارید‌-ماسه‌های طلایی و به‌سان رامشگریِ چکه‌های آب زیر همین آسمان به رنگ آبی، درخشش کله‌قندیِ زرگون نوک قله، کله‌های پرکلاغی و خرمایی در بازه‌های نزدیک به هم، درخششِ پشتِ درخشش، از آینه‌های شرق، اولین بوسه‌های فرزندان نور در تاریکی، با تابشی از دوردست که هر چه نزدیک‌تر می‌شود گویی لبش از لبان دورتر..
که نور را دو سرنوشت است، اول آنکه جذبش شوند آن‌قدر که خامُش شود، یا آنکه آن‌قدر پژواک بگستراند تا کور گرداند هر آنکه در نزدیکی‌ست..
این‌گاه ما را ببین که در زادگاه نور به دنبال کوره کورسویی در بیابانیم، نه آبی در آوند، نه پاپوشی به پا، نه سرین به زین، نه پوششی بر تن، نه امیدی در..
و مُنجی زمانه در گردابی از خون و لَژَن شده مدفون. این سنگ خارا را هر چه کوبد موج، فوج فوج؛ بیداری آن، افقی‌ست دست نیافتنی که هر چه بیش به سمتش میل کنی، گریزان‌تر از تو..
تا کجا باید رفت بدین‌سان در این بیابان سوزان که گوشه‌گوشه‌اش سرشار از پیشامدهای نیک است گرچه نمی‌گاسم آبی در این جهنم، هتا گرم شود.





نورتاریکیروشناییآتشخاکستر
در آینده انحراف معیار دیده شد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید