کتایون آتاکیشی‌زاده | Katayoon Atakishizadeh
کتایون آتاکیشی‌زاده | Katayoon Atakishizadeh
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

قواره‌ی تنت شدن؛

ندیدی اما،
قواره‌ی تنت شدم.
وجب به وجب،
خزیدم در تار و پود زندگی‌ات.
تا عمق جانت، دلم ریشه دواند.
شدم بخشی از روزهایت،
اندازه و بی‌کم و بیش؛
مانند لباس‌هایی که هرروز به تن می‌زنی
و لمس آن‌ها را روی پوستت حس نمی‌کنی.

- کتایون آتاکیشی‌زاده



•••


می‌بوسمت،
سرد و آرام؛
انگار که مُرده‌ای را از روی قاب عکس بوسیده باشم،
از این به بعد قرار است، دوستت نداشته باشم.

- کتایون آتاکیشی‌زاده



•••


خطوط تنش روی پیراهنِ جا مانده‌اش ماند؛
رفو نمی‌شود ترک‌های پیشانی من!

- کتایون آتاکیشی‌زاده


پ.ن: به یادگار بماند از روزهایی، که قلمی برای دست، دستی برای دل و دلی برای نوشتن نیست...

متن کوتاه
نوشته‌ها باریکه‌‌ی کوچکی از مخلوقات من‌اند!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید