وقت کم است اما آهسته قدم میدارم؛
روی سنگفرشهای خیس دانشگاه، از دانشکدهی انسانی به سمت دانشکده فنی.
بارش دانههای کوچک و لطیف برف را میبینم که روی زمین آب میشوند.
صدای برخورد پاشنههای چکمهام را با زمین میشنوم؛
صدای عبور سریع ماشینهای اتوبانی در این نزدیکی؛
صدای خش خشِ کاپشن بلندم را؛
صدای سکوت برف را میشنوم.
از کنار پارکینگ رد میشوم.
روی یکی از ماشینها، لایهی حریر ماند و نازک برف نشسته است.
باد نمیوزد، صدایی بلند نیست، کسی این اطراف قدم نمیزند، منم
و دانههای برفی که روی مژههایم مینشینند.
#کتایون_آتاکیشیزاده
#لمس_دیوارهای_جهان