ویرگول
ورودثبت نام
کاوه کردگاری
کاوه کردگاری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

از پشتِ ویترینِ «اسباب‌بازی‌فروشی»


گمان نمی‌کنم «زندگی» یک جعبه شکلات باشد که موضوعش این است که نمی‌دانی قرار است چه (چه مزه‌ای) گیرت بیاید. در بیشتر مواقع اصلا چیزی گیرت نمی‌آید و گاهی هم تنها یک «اُردنگی» نصیبت می‌شود.

اگر بتوانیم به دوران کودکی بازگردیم، درمی‌یابیم که جهانِ روانیِ خود را چگونه ساخته‌ایم؛ و بعد شاید بهتر بتوانیم برای دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم «معنا»یی بیابیم. دنیایی شناور بین «خیال» و «واقعیت».

«کودک جهانِ درونی خود را بواسطه‌ی برداشت ‌هایش از ابژه‌های خارجی می‌سازد.»

برداشتهایی که هم از دنیای بیرون تاثیر می‌گیرد و هم از «جهان تُرد خیال»ِ درونش. این‌جا موضوع تنها کیفیت جهان بیرون نیست. توانایی کودک در به‌دست آوردن آن‌ هم دخیل است، اینکه می‌تواند ابژه را از آن خود کند؟ در صورت ناکامی، دنیا را چگونه می‌بیند؟ آیا می‌تواند جهان خیالیش را در جهان واقعی بسازد؟ چقدر خود را از داشتنش «دور» می‌بیند؟ چقدر توانایی «آرزومندی» را در خود می‌پروراند؟

یا تنها نگاهی پر از رنج و حسرت برایش می‌ماند؟

تجربیات عذاب‌آور هر کودک، شامل محرومیتش از رسیدن به دنیای خیالی و محدودیتهای دنیای واقعی، در گوشه‌ای تاریک از ذهن او پنهان می‌شود. آن چه در بزرگسالی ظهور می‌کند شیوه‌ای‌است که امیالمان و بالتبع انتظاراتمان را با «معنای زندگی» تنظیم کرده‌ایم. معنایی که از پشت ویترین مغازه اسباب‌بازی فروشی در کودکی به زندگی داده‌ایم.

دنیای پر از «فانتزی» و «خواسته‌های» رنگارنگ..

در بزرگسالی هر بار همان کودک در برابر ویترین می‌ایستد.. به تماشای دنیای خیالی اسباب‌بازی‌ها.. جایی که کودکِ بزرگسال:

می‌خواهد همه‌ش را تصاحب کند؟ رنگین‌ترینش را؟ اینکه اصلا آرزویی دارد؟

به خود اجازه می‌دهد حداقل بایستد به تماشا؟ احساسش در برابر این محرومیت چیست؟ خود را در داشتنشان ناتوان می‌بیند یا «به هر قیمتی» می‌خواهد تصاحب کند؟

«تلاش کردن» را جبرانی برای همه محدودیت‌ها می‌داند؟

یا اصلا می‌پندارد زندگی جای ایستادن پشت ویترین مغازه اسباب‌بازی فروشی نیست ؟

ما، وقتی اسباب‌بازی‌ها را از پشت ویترین تماشا می‌کنیم، دقیقا چه چیز را تماشا می‌کنیم؟

کاوه کردگاری

رویاپردازیروانشناسیخیالبافیواقعیتکودکی
«روان» را واکاوی می کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید