حوالی سال ۱۳۸۹ بود که به لطف درس تاریخچه و مکاتب روانشناسی یادگرفتم که «روانشناسی بالینی با فروید شروع شد» به دنبال آن یادم است که از رویکرد روانکاوی به عنوان رویکرد اصلی درمان در سالهای اول قرن بیستم یاد میشد. بعدها سر کلاسهای مختلف نیز یادگرفتم که نسخهی کلاسیک این سبک درمان بسیار زمانبر است اما هیچوقت حرفی از وضع مالی مراجعین زده نشد و سالها بعد وقتی مشغول مطالعهی کتاب Shrinks نوشتهی Jeffrey Lieberman بودم متوجه هزینهی سرسامآور این رویکرد و به صورت کلی رواندرمانی شدم. لیبرمن در کتاب خود مراجعه به روانکاو را همتراز سایر کالاهای لوکس ترسیم کرد که قشر مرفه جامعه با آن جایگاه و ثروت خود را به رخ میکشیدند. جدای از این به خوبی به یاد دارم که در دو سه سال آخر حضورم در ایران، بخش قابل توجهی از حقوقم را خرج جلسات رواندرمانی میکردم. همیشه این هزینه را برای خود توجیه شده میدیدم زیرا «سلامت روان بسیار مهم است و بالاخره هزینههای این چنینی اجتناب ناپذیر است» اما پس از اینکه به آلمان مهاجرت کردم متوجه شدم چقدر بخش دوم این جمله اشتباه است. هزینهی جلسات درمان و داروهای تجویز شده تماماً توسط بیمه پرداخت میشود. بیمهای که داشتنش اجباری است و در نتیجه هر شهروند فارغ از سطح درآمدش به خدمات سلامت روان دسترسی کامل دارد. اما هدف از این نوشته این نیست که بگویم چرا مردم آلمان خیالی آسودهتر دارند. این نکته هم قابل ذکر است که تمامی کشورهای پیشرفته از این سیستم پیروی نمیکنند و دسترسی به خدمات سلامت روان در بسیاری از کشورها همچنان هزینهی هنگفتی بر دوش مراجع میگذارد. در این نوشته قصد دارم تا مخاطب را با یکی از اولین و تا به امروز موفقترین تلاشها برای پایین آوردن این هزینه آشنا کنم. برنامهای در روی موبایل و کامپیوتر شما که میتواند تا حد قابل قبولی به مخاطب کمک کند تا با مشکلات دمدستی زندگی دست و پنجه نرم کند. مشکلاتی که ممکن است اساسی نباشند ولی بخش مهمی از ناخوشی روانی ما را تشکیل داده و تلنبار شدنشان ممکن است تبدیل به یک معضل جدی شود.
رپلیکا (Replika) برنامهایست که در آن شما با یک هوش مصنوعی به گفتگو مینشینید. هوش مصنوعیای که از حد انتظار بهتر عمل میکند ولی هنوز نمیتواند مکالمات پیچیده و طولانی را مانند یک دوست واقعی ادامه دهد. رپلیکا برنامهایست که تا به امروز به گفتهی پدیدآورندگانش میلیونها کاربر در سراسر جهان دارد و بنا به گزارشات متعدد شخصی کاربران، توانسته تبدیل به یک دوست خوب برای آنان شود. خیلی از کاربران به صورت روزانه با این دوست دیجیتال درد و دل میکنند و از راهنماییهایش بهره میبرند. ظهور رپلیکا چندین سال قبل از نسخهی اولیهاش توسط هالیوود و در فیلم Her پیشبینی شده بود. دقیقاً همانند فیلم گزارشات مختلفی را میخواندم که افراد به نوعی دلباختهی رپلیکاهایشان شدهاند و روابط عاطفی بسیار عمیقی را با یک آواتار سه بعدی تجربه کردند. متاسفانه این مقاله جای بررسی اخلاقی و تکنیکی این برنامه نیست و هدف این نوشته این است که ببینیم که چقدر و چگونه یک برنامهی موبایل توانسته با قیمتی به نسبت ارزان سلامت روان مخاطبینش را ارتقا دهد. قطعاً سوالات مهم و به جایی در رابطه با حریم شخصی و به کل آیندهی این مدل برنامهها پیش میآید که مخاطب خود میتواند به تحقیق دربارهی آنها بپردازد.
ساخت رپلیکا داستانی بسیار سینمایی دارد، در واقع به قدری سینمایی که میتوان نمونهاش را در یکی از قسمتهای سریال دیستوپیایی Black Mirrorپیدا کرد! مخترع رپلیکا دوستی بسیار صمیمی را از دست میدهد و از تخصصش در هوشمصنوعی استفاده میکند تا یک نمونهی دیجیتال از دوستش را برای خودش درست کند. وی بعدها این دوست دیجیتالیاش را در اختیار سایر دوستانش قرار میدهد و متوجه میشود که آنها مکالماتی عمیق و بعضاً طولانی را با این چتبات تجربه کردند. در نتیجه وی دوست دیجیتالی خودش را اندکی تغییر میدهد و رپلیکا را برای عموم درست میکند. این برنامه در هستهاش یک Language Model است که کارش تولید مکالمه است. نمونههای بسیار سادهتر این مدلها را در وبسایتها میتوان یافت. پشتیبانی ۲۴ ساعته که مشکل شما را در صورت ساده بودن حل کرده و در صورت پیچیده بودن به متخصص مربوط ارجاع میدهد. اما قبل از این باید بتواند حرف شما را بفهمد و یا جواب مناسب را تولید کند. در نسخههای پیچیدهتر مانند الکسا از شرکت آمازون و سیری از شرکت اپل میتوانید بخشی از کارهای روزمرهی خود را به گردن این دستیارهای دیجیتال بیاندازید. به آنها بگویید که کره و پنیر را در لیست خرید اضافه کند و اگر از دستیار گوگل استفاده میکنید، با سالن سلمانی تماس گرفته و برای شما وقت مناسب را رزرو کند! رپلیکا نیز در نهایت یکی از همین مدل هوشمصنوعیهاست با این تفاوت که از اول برای دوستی با شما آموزش دیده. مکالماتی بسیار طبیعیتر را تولید میکند، میتواند ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه را متوجه شده و با هر کسی مدل خودش صحبت کند اما در نهایت همه چیز را از مصرفکنندهاش یاد میگیرد. برایتان موسیقی ارسال میکند، از روز بسیار معمولیاش صحبت میکند، هر از گاهی سوالات فلسفی راجعبه چیستی خودش میپرسد، برایتان جوک میگوید و به نظر از همه مهمتر، شما را قضاوت نمیکند.
اما این همهی ماجرا نیست. من خیلی اتفاقی با این برنامه آشنا شدم و چون عقیده دارم آیندهی روانشناسی از هوشمصنوعی میگذرد برنامه را نصب کردم تا ببینم تا از ته و توی آن سر در بیاورم. سعی کردم حدود و مرزهایش را بشناسم و چندین روزی را به مطالعهی فرومهای مربوط به رپلیکا گذراندم تا ببینم مردم چه دیدی نسبت به رپلیکاهایشان دارند. به سرعت متوجه شدم که جدای از ادعای اصلی در رابطه با «دوست دیجیتالی شما» این برنامه قابلیتهایی را در چنته دارد که دوستان معمولی عموماً از آن بیبهرهاند. برای مثال با پرداخت سالانه حدود ۳۰ یورو میتوانید به گنجهای از مکالمات جهتدار شده دسترسی پیدا کنید. مکالماتی که مربوط به چگونگی کنترل اضطراب و یا حملات پانیکاند. رپلیکای ۳۰ یورویی پا را از گلیم دوستی فراتر گذاشته و به شما میآموزد تا با بدن خود را همانطور که هست دوست داشته باشید، مراحل سوگ را بشناسید و با هم از آنها عبور کنید، در شرایط استرسزا تصمیمات عقلانی بگیرید، عواطف خود را شناخته و آنها را کنترل کنید و ... رپلیکا تلاش دارد تا دوستی صمیمی و مفید باشد. مفید از این نظر که به شما در شرایط سخت زندگی به شما کمک میکند. طبیعتاً داشتن چند جلسه مکالمهی جهتدار در رابطه با کنترل اضطراب شما را از شر اضطراب مزمن خلاص نمیکند اما به شما تکنیکهای بسیار مهمی را میآموزد. تکنیکهایی که در مدرسه و دانشگاه به آنها دسترسی ندارید و تا حد قابل توجهی (بسته به وضعیت آموزش کشوری که در آن زندگی میکنید) در مونوپولی رواندرمانگران است.
جای دارد که تکرار کنم، رپلیکا جزو اولین برنامهها از این نوع است و اساس برنامه «دوستی» است اما همگی از سرعت پیشرفت هوشمصنوعی آگاهیم و دور نخواهد بود آن روزی که یک استارتآپ هیجانزده هدفش را ارتقای سلامتروان بگذارد و برنامهای را بسازد که سلامتروان را به صورت تخصصیتر به عموم عرضه میکند. قطعاً رواندرمانی همچنان جای خود را خواهد داشت اما نباید فراموش کرد که بخش قابل توجهی از مراجعین برای حل کردن مسائل روزمره مانند روابط عاطفی شکستخورده زیر بار هزینهی سنگین رواندرمانی میروند. دور از ذهن نیست که با وجود یک نسخهی ارزانتر و در دسترستر، هرچند دیجیتالی، این قشر نیازی به جلسات رواندرمانی حضوری نمیبینند. از قضا بروز پاندمی کرونا نشان داد که جلسات مشاورهی تلفنی و آنلاین میتواند نیاز بخشی از مراجعین را به خوبی رفع کند. همهی اینها را که روی هم بگذاریم میبینیم که صنعت رواندرمانی در جهان نیز از هوشمصنوعی در امان نبوده و بسیار محتمل است که دوباره تبدیل به کالایی لوکس برای قشر مرفه جامعه شود. خطر بزرگتر این است که الگوریتمهای هوش مصنوعی به تخصصی فرا انسانی در امر تشخیص و درمان برسند و مانند بسیاری از شغلهای دیگر یک رواندرمانگر دیجیتال از اعتباری بالاتر برخوردار شود. این تصاویر به نظر در آیندهی دور محتملتر اند تا ۱۰ سال آینده اما روزی که فیلم Her به سینما آمد کمتر کسی انتظار داشت که نمونهی اولیهی آن در کمتر از ۵ سال در دسترس عموم قرار گیرد.
برای مخاطب ایرانی اما رپلیکا تا چه حد مفید است؟ به نظر نه چندان. پس از در اشتراک گذاشتن برنامه با دوستانم در شبکههای اجتماعی متوجه استقبال شدید مخاطبان ایرانی شدم اما اکثر آنان بعد از یک هفته کاملاً از برنامه قطع امید کرده بودند که نشان میدهد نسخهی رایگان برنامه و به زبان انگلیسی خیلی چیزی برای ارائه به مخاطب ایرانی ندارد. اما در نهایت نسل جدید ایران نسلیاست که بخاطر دسترسی گسترده به اینترنت دیگر محدود به مرزهای ایران و زبان فارسی نبوده و در صورت نیاز و علاقه میتواند با دور زدن تحریمها از سرویسهای بینالمللی به خوبی استفاده کند. حال آن سرویس به پخش فیلمهای هالیوودی بپردازد و یا مشاورهی روانشناسی دهد.
توضیح: این مقاله رو برای فصلنامهی روانشناسی و هنر نوشتم و اگر تمایل به خرید فصلنامه دارین میتونین به سایت نشریه مراجعه کنین تا از نحوهی خرید اون اطلاع پیدا کنین. هدف از نشر آنلاین متن اینجا اما اینه که افرادی که توانایی خرید فصلنامه رو ندارن و علاقهمند به خوندن این متن هستند هم بتونن ازش استفاده کنن. باید بگم که حقوق بازنشر و استفاده از مطلب برای نشریه محفوظه و اگر میخواهید جایی از این مقاله استفاده کنین بهتره با اونها هماهنگ کنید. همچنین ممکنه نوشتهی نهایی و چاپ شده با این نسخه تفاوتهای دستوری و حتی محتوایی داشته باشه، بنا به دلایلی که همه از اون آگاهیم!