به نام خدایی که در هر زمان و در هر مکان حضور دارد !
- (( ساعت ها با بسته های بزرگ و سنگین تابلوها جلوی در خروجی سازمان ملل ، در انتظار تاکسی ایستادم . هوا رو به تاریکی می رفت و ساعت ازدحام شهر عظیم نیویورک شروع می شد . از خستگی بر زمین نشستم و به چشم انداز عجیب این شهر چشم دوختم و ان را خیره نگریستم : در این شهر عظیم و پر جمعیت بودن یا نبودن من به حساب نمی اید ، چه برسد به این بسته ها . بااین همه من پر از امید به فردا می اندیشم و برای این بسته ها نمایشگاه هایی دیگری را برنامه ریزی کرده ام . اگر در این لحضه یکی از این ماشین ها از مسیر خارج شده و به من اصابت کند چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ ایا امادگی پذیرش مرگ را در این لحضه دارم ؟ از ارزوها و شکست ها چه اموخته ام ؟ تجربه های زندگی که قابل تکرار نیست . تنها تجربه ای که نمی شود منکر واقعیت ان شد تجربه ایست که از ایمان به قدرت افرینش به دست اورده ام . همین نیرو است که کهکشان ها را به حرکت در می اورند و در لحضه ای که هستی خود را هیچ می پندارم جرقه ای از نور در قلبم ظاهر می سازد تا بپذیرم من تابع اصل هستم و این اصل عظیم و لایتناهی است . ))
انچه خواندید بخشی کتاب در فاصله ی دو قطه ...! نوشته ی ایران درودی است . ( صفحه 251 ) سوال هایی که ایران از خود پرسیده است سوال هایی که است که هر انسانی باید هر بار خود بپرسد و ببیند ایا ان قدر زندگی کرده است که اماده پذیرش مرگ باشد .