Free Thinker
Free Thinker
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

لحظه‌ای درد و دل با عشق

این روزها اگر گل‌ها به تو بیشتر لبخند زدند، اگر پرنده‌ها برایت بلندتر خواندند و اگر قاصدک‌ها به دنیای آرزوهایت سفر کردند؛ تعجب نکن! آسمان در روشناییش رنگ محبت دارد و در تاریکیش رنج عشق. این روزها دخترکی در گوشه‌ای از این شهر بزرگ در کنجی به رویاهایش خیره شده است و دلایل زندگیش را میشمارد. دخترکی که در دنیای تنهایی خودش غرق شده بود و فقط برای فردایی نامعلوم میجنگید زیرا او اساسا در زندگی کم نمیاورد. اما حالا... درست در لحظه‌هایی که دنیا صدایش را شنیده و فریاد میزند تو دیگر می‌توانی تنها نباشی، درست در لحظه‌هایی که نجواهای دوست داشتن در گوشش زمزمه می‌شود، احساس می‌کند در برابر مساله‌ی عشق کم آورده است. عشق را از چشم‌هایش از روی لرزش دستانش و تپش قلب‌هایش و از روی سستی پاهایش جمع می‌کند، از درونش بیرون می‌آورد تا لحظه‌ای در کنارش بنشیند و دستانش را بگیرد تا با او صحبت کند. عشق بی‌تاب برگشتن به درون دخترک است اما دستانش را سفت گرفت که اول حرف‌هایش را بشنود.

+ تو را چه شده است که اینگونه بی‌تابی؟ من برای تو اینجایم.

- کمی برایم حرف بزن. بگذار آرامش لمس دستانت را حس کنم.

+ از چه برایت بگویم که سخن من پر از ناگفتنی‌های مسیر عاشقی است. از سختی‌هایی بگویم که به بهای لذت رسیدن به من قرار است بکشی؟

- سختی‌ها؟! بگو.. بیشتر بگو...

+ روزهایی می‌رسد که قرار است قلبت از رنج عشق از جا کنده شود. روزهایی می‌رسد که نمیفهمی چگونه زندگیت را بر هم زده. جالب است بدانی بعضی روزها قرار است از سختی‌هایش بیشتر از تمام خوشی‌های گذشته‌ات لذت ببری.. زیبا نیست؟

- قول می‌دهی هر از چندگاهی بیایی در کنارم بنشینی و همینجور دستانم را بگیری تا با هم حرف بزنیم و بهم بگی این طبیعی است..؟ این بهای روزهای قشنگ‌تر آینده است.. بیایی کنارم و مرا آرام کنی و بگویی: دخترک پاییزی من، دخترک دل نازک من؛ زندگی کن.. این چند صباح باقی‌مانده را زندگی کن...

+ تو قول می‌دهی تاب بیاوری این مسیر را؟ تحمل کنی حرف‌هایم را..؟

- قول می‌دهم.

+ من هم قول می‌دهم.

- گفته بودم که دوستت دارم..؟!

+ گفته بودی، اما باز هم بگو...

عشق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید