ketab ran
ketab ran
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

تکه‌ای از داستان صالح‌الدین‌ایوبی

قصه‌ی روز 2
قصه‌ی روز 2

روزی صلاح‌الدين‌ايوبی فرمانده مسلمانان در جنگ‌های صليبی به خاطر كمبود بودجه نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شايد بتواند پولی برای ادامه جنگ‌هايش بگيرد آن تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد. صلاح‌الدين موقعی كه خواست از خانه بيرون برود رو به آن مرد نمود و پرسيد:

به نظر شما بين سه دين يهود و مسيح و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كداميک است؟

آن تاجر بزرگ گفت:

بشين تا يک داستان برايت بگويم

بعد خودت نتيجه گيری كن...

او گفت در روزگاران قديم مرد كشاورزی بود كه صاحب يک انگشتر بود و همه می‌گفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد

به كمال انسانيت می‌رسد.

خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر آنها از روی آن انگشتر دوتای ديگر دقيقا شبيه اولی درست كرد

و به هر كدام از پسرانش يكی از انگشترها را داد از اين به بعد هر كدام از پسرها می‌گفتند كه انگشتر اصلی پيش اوست و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانيت می‌شود پيش كداميک از آنهاست

تا بالاخره تصميم گرفتن برای مشخص شدن انگشتر اصلی پيش قاضی بروند

وقتي شرح ماجرا را برای قاضی گفتند

قاضی گفت:

احتمالا انگشتر اصلی گم شده‌است

چون قرار بر اين بوده كه آن انگشتر پيش هر كس باشد

دارای كمالات انسانی باشد

اما شما سه نفر كه هيچ فرقی با هم نداريد

و مدام مشغول ناسزا گويی به يكديگر هستيد...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#ویل_دورانت

کتاب الکترونیکیکتاب داستان کوتاه قصهداستان کوتاهقصهویل_دورانت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید