همسرش توی بیمارستان بستری بود. سونوگرافی نشون میداد که دوقلو بارداره. از رئیسش اجازه خواست تا بره بیمارستان و کنار همسرش باشه. فردا با یه جعبه شیرینی سرکار اومد.
- «خداروشکر یکیشون مُرده به دنیا اومد».
از صبح خیره به صفحه گوشی دنبال پول کف خیابون بود. آخرین مسافر رو هم به مقصد رسوند.
درآمد شما از این سفر: 45/000 ریال
مجموع درآمد امروز شما: 510/000 ریال
مثل معمول از حفظ رانندگی میکرد. یه لحظه یه نور سفید توی آینه ماشین ظاهر شد. یه روز تلاشش همقیمت یه عکس بود.
تازه وارد بیست و یک سالگی شده بود. به تلویزیون خیره بود و غرق فکر. دوست داشت جای یکی از اون میمونها بود. یکی از اون میمونهایی که میوه درخت رو خوردند و روی همون درخت مشغول استراحت شدند؛ بی خیال دنیا! ساعت رو برای هفت و نیم کوک کرد و خوابید.
تا چند سال پیش هر وقت صدای سرود ملی رو میشنید، دوست داشت از جاش بلند شه.
بالاخره بلندترین برنامهریزی عمرش نتیجه داد. پرواز تهران-برلین با موفقیت روی زمین نشست.
خیلی وقت بود که مینوشت. از روز اول تا به حال هیچ تفاوتی ایجاد نشده بود. هنوز ادیتور ویرگول تابع هیچ منطقی نبود!